جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جذابیت نوشته ای که نفس می کشد


جذابیت نوشته ای که نفس می کشد
● خوانش انتقادی «پیدایش» اثر «ادواردو كاك»
در عصر تغییرات پرشتاب تكنولوژی، «هنر» متغیری است با دامنه تغییر بسیار گسترده. هر اثر جدیدی كه بتواند خود را هنر بنامد، همراه با نامیدن خود، این دامنه را گسترده تر كرده. «پیدایش» اثر «ادواردو كاك» و همكارانش، نماینده چنین هنری است، اما كار مهم تری هم صورت داده: جهت دامنه تغییر را تغییر داده است. «پیدایش» مثل نامش پیدایش یك ژانر جدید و تركیبی را در هنر اعلام می كند. كاری تحقیقی در ابعاد فلسفی/ سیاسی فرآیندهای ارتباطات است اما نتیجه فرآیند چنان با خیال پردازی باورنكردنی، بازی زبانی تصادفی و غیرقابل پیش بینی، بی ثبات كردن معناهای از پیش قطعی تلقی شده و همه آنچه كه امروزه از شعرهای پسازیباشناختی انتظار داریم، همراه شده كه نمی توانم نام شعر را به فهرست آنچه «پیدایش» می تواند باشد، اضافه نكنم. اگر فلسفه و سیاست، گفتمان های جدایی ناپذیر این اثر تركیبی اند، صورت بندی اجتماعی تعامل های دوگانه و چندگانه، چه به صورت لفظی و چه به صورت رفتاری و غیرلفظی، در اجرای این فرآیند نقش موثری ایفا می كنند.
بدیهی است كه نقش نظام های زبانشناختی، مبادلات گفت وگویی و فاصله های ارتباطی را هم باید در خوانش چنین اثری حتماً منظور كنیم. اضافه بر این «پیدایش» ، توسعه ای در فرآیندهای ارتباطی و هنر انتقال ژن است. یك شكل جدید هنری بر پایه روش های مهندسی ژنتیك برای انتقال ژن های تركیبی به یك ارگانیزم یا انتقال مواد ژنتیكی طبیعی به طور منظم از یك فضا به درون فضایی دیگر برای خلق یك زندگی منحصر به فرد. طبیعت «پیدایش» نه فقط با نفس كشیدن و رشد كردن مثل یك گیاه یا موجود زنده تعریف می شود بلكه فراتر از این امر با طبیعت ارتباط بین هنرمند، مخاطب احتمالی و ارگانیزم انتقال ژن شده ای كه باید به آن احترام گذاشت، دوستش داشت و مثل هر ارگانیزم دیگری پرورشش داد، مشخص می شود.
«پیدایش» به هرحال یك اثر منحصر به فرد است كه در هیاهوی آثار نرمال و طبق معمول هنری، دستگاه زیباشناختی هنر را با شوكی عظیم مواجه كرده؛ و همین امر می تواند برای ما جذابیتی دوچندان داشته باشد؛ چرا كه مدت هاست مشغول حرف زدن از تداخل ژانرها، التقاط آن ها، امتزاج و آمیختگی در هنر و نوشتار و تجربه های بیشتر نوشتاری در این زمینه هستیم. مقاله ها و بحث های متعددی در زمینه برچیده شدن مرز بین انواع گفتمان ها در جریان است: بی مرز شدن گفتمان های فلسفی، ادبی، اعتقادی، علمی، تاریخی، تخیلی، سینمایی، دیپلماسی. تركیب ژانرهای مختلف هنری، هر ژانری كه نامش را می دانید از شعر و قصه و فیلم نامه و نمایشنامه گرفته تا موسیقی و عكاسی و خط نویسی.
از یاد نبریم كه سینما یك هنر تركیبی و تكنولوژیك است. بعد از سینما، هنر غیرممكن نمی شناسد، برای خودش مرزهای خودساخته قائل نمی شود، از تكنولوژی برتر و روزآمد هم فاصله نمی گیرد. نمی خواهم با تفكری خطی از سینما به عنوان مبداء تاریخ هنر، یا دست كم تاریخ هنر جدید نام ببرم و هنر را به قبل و بعد از سینما تقسیم كنم، اما سینما مركز تركیب همه هنرها، معارف انسانی و دانش بشری است. البته سینما و نه فیلمبرداری هایی كه نشان دهنده فقدان دانش سینمایی هستند. اهمیت سینما نسبت به هنرهای غیرتركیبی در تغییر زمینه خلق یك اثر هنری است. بدون تغییر زمینه، همواره در امتداد یك سنت خاص هنری قرار داریم و همه اختلاف ها بر سر جابه جایی در یك جهت خاص صورت می گیرد. با وجود اهمیت اختلاف ها در یك زمینه خاص، برای مثال سنت شعر آوایی در زبان فارسی، تغییر زمینه ساخته شدن و تعریف شعر، كل تاریخ شعر فارسی را جز در موارد معدود و قابل شمارش، در یك محدوده خاص، خلاصه می كند: بیش از یازده قرن استقرار نقطه ای.
«پیدایش» را یك اثر هنری انتقال ژن خوانده اند اما همه ماجرا این نیست. «پیدایش» تركیب و تلفیق گفتمان های زیست شناسی، نظام عقاید، سیاست، هنر، فناوری اطلاعات، اخلاق و پدیده اینترنت است. موسیقی و نوشتار در این اثر تعریفی متمایز از آنچه می شناسیم ارائه می دهند. «ادواردو كاك» عبارتی از ترجمه كتاب مقدس، سِفر پیدایش به زبان انگلیسی انتخاب كرد، بعد همین عبارت را به كدهای زبان «مورس» ترجمه كرد؛ مرحله بعد تبدیل كدهای مورس شده به جفت های نوكلئوتیدی DNA بود. ابتدا ببینیم عبارت انتخابی كاك از كتاب مقدس برای ساختن ژن تركیبی چه بود: «و خداوند مقدر فرمود تا انسان بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و هر موجود زنده ای كه بر زمین می جنبد، حكومت كند.»
ترجمه فارسی این عبارت حاكی از برتری انسان بر طبیعت و سایر موجودات به اراده خداوند است. ژنی كردن این عبارت در یك باكتری به گونه ای كه با هر تكثیر از نسلی به نسل بعدی منتقل شود دارای ابعاد مختلفی است كه تا حد امكان به خوانش و تاویل آنها می پردازم. اثر هنری پیدایش، یك امر كاملاً زبانی است. زبان در فرآیند شكل گیری این اثر كاركردی بنیادین دارد. زبان باید انتقال دهنده اتوریته و اقتدار انسان به درون ژن موجودی زنده باشد. انسان با زبان می خواهد حضور قاهر خودش را در«دیگری» اعلام كند.
حضوری كه خود نتیجه یك اراده برترین، یعنی اراده خداوند است. گفتمان های نظام عقاید و «قدرت» جز زبان راهی برای بیان و اثبات خود پیدا نمی كنند و برای ثابت كردن خود به «دیگری» به صورت های ثبت شده زبان رو می آورند. نوشتار برایشان در حكم پابرجایی و ماندگاری است. اما اثر هنری پیدایش، اجرای مفهوم ترجمه زبانی است و همین امر می تواند خواست مولفانه ابراز و اثبات برتری را با چالشی پارادوكسیكال مواجه كند. چرا كه زبان چیزی جز قرارداد نیست و ترجمه در گذار و انتقال، معناهای خودش را دنبال می كند، معناهایی كه همزمان استقرار و نامستقر بودن را به نمایش می گذارند.
انتخاب عبارتی از كتاب مقدس می تواند جای خود را به عبارتی دیگر بدهد: سطری از یك شعر نابیان گرا، گفت وگویی از متن یك فیلم نامه، بخشی از یك مكالمه روزمره، یك فرمول فیزیكی، یك نامعادله ریاضی، یك حدس تاریخی یا حتی عبارتی كه به طور تصادفی از بین یك گزارش ورزشی انتخاب شده باشد. پس انتخاب عبارتی از كتاب مقدس و تبدیل و ترجمه آن طی فرآیندی بیوتكنولوژیكی به پروتئین های سازنده یك ژن، به خودی خود واجد اثبات یك امر تقدیری نیست. از سوی دیگر این تبدیل و انتقال پیام، حتی اگر دارای پیامی برگرفته از نظام عقاید هم نباشد و صرفاً گزاره یا ناگزاره ای زبانی باشد، باز هم اجرای رفتاریِ اقتدار است.
مهم نیست چه پیامی منتقل می شود، مهم خود انتقال است. یا به تعبیری دیگر، خود این انتقال مهم ترین پیام این فرآیند است. از غارنویسی های انسان غیر متمدن گرفته تا كل تاریخ نوشتن (كه شامل خواندن، تفكر، دانش و تمام معارف انسانی هم می شود) زمینه نوشتن همواره امری بیرونی و غیرجاندار بوده است. حالا كه انسان قادر به خوانش نظام زبانی ژنتیك همه موجودات، از جمله رمزهای وراثتی ارگانیسم خود شده، زمینه نوشتن تغییر كرده است. هنر بیوتكنولوژیكی، محل نوشتن خود را به DNA سلول ها منتقل كرده است.
از «پیدایش» به بعد باید انتظار خلق هنرهای زنده ای را داشته باشیم كه همزمان باعث احساس وجد و هراس می شوند. به گیاهی فكر كنید كه هر برگ آن شكل یكی از حروف الفبا را به خود گرفته و مجموعه آن را می توان به صورت یك یا چند جمله خواند، به جانداری كه جسم یا پوستش بیان گر كلمه یا عبارتی نوشتاری است. به هر موجودی كه می تواند محل نوشتن نوشته های در حال رشد و پرورش باشد.
پیدایش، ارتباطی بینامتنی با «سنگ روزتا» دارد كه در قرن نوزدهم، بر اساس سه زبان یونانی باستان، الفبای یونانی جدید و هیروكلیف ساخته شد و كلیدی برای درك گذشته بود. امروز نظام سه گانه «پیدایش» (زبان طبیعی، رمز DNA، رمز مورس ) كلیدی برای درك آینده است و نشان می دهد كه فرآیندهای زیست شناسانه همان طور كه قابل ذخیره سازی و پردازش اطلاعات بدون كاربرد كامپیوترهای دیجیتال هستند، قابلیت نوشتن و برنامه نویسی كامپیوتری را هم دارند. افزون بر این نیت تحقیقی، در پایان نمایش، عبارت تغییر یافته كتاب مقدس، رمزگشایی شده و به صورت انگلیسی واضح خوانده می شود و به وجود بصیرت در فرآیند ارتباطی انتقال ژن به درون باكتری اشاره می كند. مرزهای بین زندگی بر پایه كربن و داده های دیجیتالی مثل غشای سلولی دارند، نازك می شوند.
در فرآیند اثر هنری پیدایش، علت انتخاب كدهای مورس، نمادین بودن آنها است. كدهای مورس نماد آغاز عصر اطلاعات در كاربرد نخستین خود هستند، زبانی همگانی و جهانی كه از طریق خطوط رادیوتلگراف امكان ارتباطات را فراهم می كرد. مرحله بعد تبدیل كدهای مورس به DNA بود: تیمین نشان دهنده فاصله بین دو حرف بود، سیتوزین نشان دهنده نقطه ها، آدنین فاصله بین كلمات را نشان می داد و گوانین فاصله بین جمله ها را. ۳۶۰ باز آلی در ۱۲۰رمز سه تایی عبارت انگلیسی ۲۸ كلمه ای كتاب مقدس را درخود بازنمایی كردند.
در ساختمان DNA چهار نوع نوكلئوتید مشاركت دارند: بازهای آلی دو حلقه ای آدنین و گوانین و بازهای آلی یك حلقه ای سیتوزین و تیمین. در هر DNA تعداد نوكلئوتیدهای دارای آدنین با نوكلئوتیدهای دارای تیمین و نوكلئوتیدهای دارای سیتوزین با گوانین برابر است. بازهای آلی ای كه مقابل هم در دو زنجیره DNA قرار می گیرند بازهای مكمل نام دارند.
از آنجا كه هزاران جفت نوكلئوتید در یك مولكول DNA به دنبال هم قرار گرفته اند و محدودیتی هم برای ترتیب قرار گرفتن آنها در یك زنجیره وجود ندارد، امكان ترتیب های نامحدودی پدید می آید ولی به محض این كه ترتیب بازها در یك زنجیر مشخص شد، ترتیب نوكلئوتیدها در زنجیر دیگر براساس قرار گرفتن بازهای مكمل مشخص می شود. پس الفبای DNA در عمل چهار حرف دارد كه همان نوكلئوتیدها هستند. نوكلئوتیدها نوعی كلمه رمز می سازند كه می تواند بخشی از یك پیام به سلول باشد.
اما سلول چه نوع پیامی می تواند دریافت كند؟ DNA پیامی به سلول می فرستد كه اعلام می كند: این پروتئین خاص را بساز. تقریباً برای تعداد پیام های ممكن DNA مرزی وجود ندارد و هر نوع آرایش یا ترتیب نوكلئوتید به سنتز نوعی پروتئین منجر می شود. به این ترتیب ژن پیدایش به طور زنده در یك نمایشگاه، درون باكتری قرار گرفت. تغییر در پیام DNA جهش یا موتاسیون نام دارد كه به سلول های جدید به ارث می رسد و به صورت یك تغییر دائمی در دستورالعمل DNA سلول ذخیره می شود. تابش پرتو فرابنفش كه یكی از پرتوهای جهش زاست و می تواند سبب تغییر پیام DNA شود در این فرآیند به كار گرفته شد و شركت كنندگان در وب می توانستند پرتو فرابنفش یعنی علت اصلی و واقعی جهش های زیست شناختی در باكتری را در نمایشگاه فعال كنند.نخستین مرحله این كار كلون شدن ژن تركیبی به صورت پلاسمید (پوشش حلقوی خارجی باكتری) و به دنبال آن تغییر شكل در باكتری است. ژن تولید یك مولكول جدید پروتئین می كند. در این كار دو نوع باكتری فعالیت دارند: باكتری با پلاسمیدی الحاقی كه حاوی پروتئین فلوئورسان سبزآبی است و باكتری با پلاسمیدی الحاقی كه حاوی پروتئین فلوئورسان زرد است. این دو باكتری حاوی پروتئین فلوئورسان سبز جهش یافته با ویژگی های طیفی تغییریافته هستند. باكتری دارای پروتئین فلوئورسان سبزآبی حاوی ژن تركیبی است، در حالی كه باكتری دارای پروتئین فلوئورسان زرد فاقد آن است.
این باكتری های فلوئورسان وقتی به صورت بی حفاظ در برابر تابش فرابنفش قرار می گیرند، نور سبزآبی و زرد منتشر می كنند (۳۰۲ نانومتر). بعد به همان اندازه كه رشد می كنند به طور طبیعی جهش هایی در پلاسمید آنها رخ می دهد. هر اندازه كه این باكتری ها با یكدیگر برخورد پیدا می كنند در پلاسمیدهای جفت شده انتقال و استقرار پروتئین های جهش یافته صورت می گیرد و امكان دیدن رنگ تركیبی، یا ظاهر شدن باكتری سبز فراهم می شود. ارتباط باكتریایی انتقال ژن مثل تركیبی از سه اپیزود فیلم تكامل پیدا می كند: اول- جابه جایی پلاسمید بین باكتری های حاوی پروتئین فلوئورسان سبزآبی و باكتری های حاوی پروتئین فلوئورسان زرد و پدید آمدن باكتری های سبز. دوم- هیچ اهدایی بین باكتری ها انجام نمی شود و رنگ های منفرد حفظ می شوند.
سوم- باكتری ها پلاسمید خود را كاملاً از دست می دهند و به رنگ اخرایی كم رنگ در می آیند. طی فرآیند جهش اطلاعات دقیق و مختصری كه به صورت اورژینال در باكتری های حاوی پروتئین فلوئورسان سبزآبی به رمز درآمده اند نسخه برداری می شوند. جهش ژن تركیبی می تواند در نتیجه سه عامل رخ دهد: فرآیندهای تكثیر طبیعی باكتری ها، تعامل دوگانه باكتریایی و تابش فعال پرتو فرابنفش به وسیله انسان. باكتری های برگزیده برای استفاده در انتشار نگهداری می شوند و در نمایشگاه همراه با منبع پرتو فرابنفش درون محفظه ای شفاف و محصور به نمایش درمی آیند. این نمایش شامل یك ظرف محتوی باكتری، یك دوربین ویدئویی كوچك قابل تغییر، یك منبع پرتو فرابنفش و یك میكر سكوپ با منبع نورانی است.
این مجموعه به یك ویدئوپروژكتور و دو كامپیوتر شبكه شده، متصل می شوند. از یك كامپیوتر به عنوان تامین كننده خدمات وب (پخش زنده صدا و تصویر) و مدیریت از راه دور خواسته كاربران اینترنت برای فعال كردن پرتو فرابنفش استفاده می شود. كامپیوتر دیگر مسئولیت تنظیم و پخش موسیقی تركیبی DNA را به عهده دارد. ویدئو پروجكشن محلی بزرگ تر از اصل تصویر، تقسیم باكتری را نشان می دهد و كنش متقابل باكتری ها از طریق دوربین ویدئویی كوچك دیده می شود. كاربران وب با روشن كردن پرتو فرابنفش در این فرآیند مداخله می كنند. پروتئین فلوئورسان در باكتری، با ساطع كردن پرتو قابل رویت سبزآبی و زرد، به پرتو فرابنفش واكنش نشان می دهد. انرژی تاثیرگذار پرتو فرابنفش بر باكتری به نحوی است كه رشته DNA در پلاسمید را مختل كرده، نرخ جهش را تشدید می كند.
در پایان نوشتاری كه به صورت رمزهای DNA درآمده بود، در فرآیندی معكوس به كدهای زبان مورس تبدیل شده و بعد هم به زبان انگلیسی ترجمه شد اما تغییراتی در عبارت كتاب مقدس به چشم می خورد. به بیان دیگر، جهشی كه در DNA باكتری رخ داده بود باعث تغییراتی در عبارت مذكور شده بود. عبارت جهش یافته را روی وب سایت پیدایش قرار دادند تا همه كاربران آن را مشاهده كنند. قابلیت تغییر در عبارت انتخابی می تواند پاسخی نمادین از سوی باكتری ها تلقی شود. باكتری هایی كه برتری دیكته شده انسان را به همان صورتی كه دیكته شده بود، نپذیرفتند، معنایی را به ارث بردند و تغییرش دادند و معناهایی جدید به آن افزودند. عبارت تغییریافته بعد از جهش باكتری ها به این صورت درآمد: «و خداوند مقدر فرمود تا هیچ كس بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و هر موجود زنده ای كه قرن ها به زمین عشق می ورزد، حكومت كند.»
نباید اشاره نمادین این رفتار را فراموش كنیم. تغییر نام انسان و جابه جایی فعل و در واقع منفی شدن آن، دربردارنده معناهای بسیاری است، حتی اگر به صورت كاملاً اتفاقی در اثر جهش ژن ها پدید آمده باشند. اما همین پیش بینی ناپذیری است كه پیدایش را از اثری علمی در موقعیت آزمایشگاهی به هنری تخیلی و شعری تجربی تبدیل می كند.
همزمان با تبدیل عبارت انتخابی به رمزهای DNA، موسیقی این فرآیند هم جریان داشت. در ساخت موسیقی تركیبی پیدایش، ابتدا كاراكترهای فیزیولوژیكی بازهای مكمل یا كدون، آمینو اسیدها، وزن مولكولی، پیوند هیدروژنی، دمای ذوب و مواردی مثل این، برای دستگاه تركیب كننده توضیح داده شد و بعد فرمولی برای این تبدیل فیزیوموزیكال ابداع شد. در مرحله بعد، الگوریتم هایی برای انجام خواندن و تبدیل كاراكترها به زبان موسیقی برنامه نویسی شد. برای خواندن تركیبات رشته DNA یعنی همان كاری كه ریبوزوم ها درون سلول ها انجام می دهند، تركیبی از یك زبان خاص عینی پدید آمد.
نوازنده می توانست شماری از بافت ها، ویروس ها، پروتئین ها و نظایر آن را انتخاب كرده و در نقاطی از رشته با آنها موسیقی را شروع كند. دستگاه تركیب كننده برای ساخت موسیقی پیدایش در رشته ها تغییراتی صورت می داد (پیدایش ژن، پلاسمید كروموزوم سبزآبی و پلاسمید كروموزوم زرد ) و با این كار می توانست بی نهایت حلقه موسیقایی بسازد و هنگامی كه كاربر پرتو فرابنفش را به پلاسمید می تاباند تغییر طنین اتفاق بیفتد.
علاوه بر این متناسب با تعداد كاربران در تابش پرتو فرابنفش، به تدریج سرعت ضرب رشته زیاد می شد تا به حداكثر برسد و بعد دوباره جریان موسیقی عادی می شد. تركیب كننده DNA می توانست رشته ها را به صورت صوت دیجیتال یا چاپ آنها به صورت نت نویسی های موسیقی محقق كند. در وضعیت مطلوب مثل مورد «پیدایش» اجرای قطعات تلفیق شده دیجیتالی باید در زمان واقعی از كامپیوتر پخش شود، جایی كه شبیه سازی ریبوزوم قبل از هر اجرایی بتواند خود به خود مستقر شود. پارامترهای این موسیقی تركیبی چند كاناله از تكثیر باكتری ها و الگوریتم های جهش، مشتق شده اند.
بدون تردید این نمایش نشان می دهد كه هر انسانی می تواند در هنرهای بیوتكنولوژیكی سازنده قطعاتی از زندگی باشد بدون این كه لازم باشد به سؤالی پاسخ دهد. اما این امر فقط یكی از نتایج این كار است؛ یك لحظه فكر كنید. در آینده فقط آلیس، آن هم برای گردش به سرزمین عجایب نمی رود، قدرت ها هم می خواهند اداره تولیدات بیوتكنولوژیكی را در اختیار بگیرند. می خواهند سلیمان باشند و همه زبان های طبیعت را بدانند.
در واقع عبارت انتخابی ادواردو كاك از كتاب مقدس، یادآور برتری بی چون و چرای سلیمان و فرمانروایی مطلق او به اراده خداوند بر كل طبیعت است. قدرت ها در آینده محل نوشتار را DNA انسان قرار می دهند و از طریق كلون سازی، موجوداتی با مشخصات ژنتیكی یكسان و البته تحت فرمان، پدید می آورند. موجوداتی كه نسل به نسل ژن های جهش یافته و دستكاری شده ای با مفاهیم مورد نظر قدرت ها دریافت می كنند. انسان هایی انباشته شده از آنچه نمی دانند. انسان های انتقال، محضِ انتقال؛ انسان های حاوی هیچ؛ انسان های صرفاً سرایت شده با فرمان های اطلاعاتی. و فكركنید كه كلون سازی موجودات (انسان های) جهش یافته را به روش «لاپاراسكوپی» یا انتقال جنین به دستگاه، تكثیر كنند: مادرهای ماشینی.
خواه ناخواه در این كار هراس از امر ناشناخته حضور خود را نشان می دهد. اگرچه این هراس به وجه فزاینده ای از دستیابی انسان به چنین قدرتی آمیخته است. انتقال ژن های دستكاری شده حاوی فرمان های نوشته شده و بعد كلون سازی موجوداتی یكسان از نسخه مورد خواست قدرت ها، بار دیگر بحث فلسفی «خود» و تمایز آن با «دیگری» را پیش می كشد. وراثت و محیط در شكل گرفتن آنچه «خود» نامیده می شود نقش دارند. با این همه اگر بخش قابل توجهی از «خود» با هیچ چیز جز ژن ها تعیین نشود مسئله مهم تر می شود. شاید انسان چیزی بیش از ژن های خود باشد اما همین واقعیت كه ژن ها نقش تعیین كننده ای در اداره هویت او دارند مسئله را پیچیده تر می كند. ژن ها تا چه اندازه در آزادی اراده انسان دخالت دارند؟ موجودی كه خودش چگونه بودن خودش را انتخاب نكرده بلكه بدین شكل ساخته شده و نحوه باورهایش قبلاً فرموله شده چه تعریفی از مفهوم آزادی اراده خواهد داشت؟ اگرچه انتخاب های آزاد انسان در محدوده شخصیتی شكل می گیرند كه به هیچ وجه آزادانه انتخاب نشده. آزادی اراده انسان امری مطلق نیست چون آنچه را كه هست اساساً انتخاب نكرده . ابتدا ژن ها و بعد تربیت و محیطی كه در آن قرار داشته به انتخاب او شكل داده اند.
از جذابیت نوشتن در یك موجود زنده كه رشد می كند، نفس می كشد و قابل تكثیر است، كه بگذریم، هراس قرار گرفتن انسان در برابر یكسان هایش را نمی توانیم به این سادگی فراموش كنیم. وجه دیگر كلون سازی چنین موجودی قرار گرفتن او در موقعیت آینه ای است. برای چنین موجودی تشخیص من و دیگری با اختلال شناخت مواجه می شود: به طور هم زمان دارم بعد دیگری از خودم را مشاهده می كنم كه هیچ كنترل یا شناختی از آن ندارم. فیلمی از من و با حضور من در حال پخش است بدون این كه من در آن حضور داشته باشم. دیگری نقش من را بازی نمی كند، دیگری من است، من دیگری را نگاه نمی كنم، من دیگری ام.
محمد آزرم
منبع : روزنامه شرق