پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کودکی


کودکی
« الاکلنگ سواری »
یاداشتی بر: کودکی
جی.ام. کوتسی
محسن مینو خرد
نشر قصه
با تمام حرف های گفته شده در حاشیه به پایان رسیدن عصر طلایی رمان، واقعیت این است که هنوز هم شاهد بالیدن این ژانر ادبی هستیم . چیزی که هست تکثیر لجام گسیخته شباهت ها در جامه زیستن در"جهان استاندار" محدوده واقعیت را روز به روز تنگ تر و پاستریزه تر کرده و با همین سرعت جاذبه ناب یکی شدن با دنیایی بدور از این فضای بسته و معتاد را به فرصت بی بدیلی بدل می کند تا نفسی در هوای این "دیگری" تازه کنیم.
« تو فرهنگ نامه کودکان نوشته کودکی دوران سرخوشی معصومانه ای ست که باید تو دشت و دمن و لابه لای آلاله ها و خرگوش کوچولوها سپری شود، یا در کناراجاق وغرق در کتابهای قصه. این نگاه به کودکی پاک با او بیگانه است . چیز هایی که تو ورچستر به سرش می آید او را به این نتیجه می رساند که کودکی یعنی دندان سر جگر گذاشتن و جیک نزدن .۱۹»
بله مسئله اساسی در اینجا یعنی رمان کودکی تفاوت کودکی با کودکی ست. برای نشان دادن این تفاوت می توان به نمونه های تقریبا مشابه اشاره کرد. ما می توانیم به بخش عظمی از رمان طبل حلبی نوشته کنتر گراس که حول زندگی "اسکار ماتزارت " کوتوله عجیب الخلقه تنیده شده ، در کنارآن قهرمان رمان پابرهنه های زاهاریا استانکو که به خلق دنیای از فقر ورنج زندگی " داریه" کودک قهرمان رمان پرداخته اشاره کنیم. اولی بر مدار شرایط و بستر آلمانی، کاشوبی،لهستانی ِ قبل و بعد از جنگ جهانی سیر می کند و دومی با پس زمینه ای مارکسیستی بیشتر از هر چیز به الزامات و پیرایه های زندگی و فقر روستازاده ای رمانیایی پرداخته است. در اینجا بحث بر سر راهکار های ادبی ، شگرد های نویسنده یا جنس به کارگیری از استعاره و کنایات نیست بل که بیشتر به جهان هایی اشاره می شود که در ترکیب و هم نشینی چند گانه خود به وضعیت حاشیه ای ، مختلط و منحصر به فرد منجر شده اند.
بر قراری ارتباط با این سه اثر به مثابه سه جهان منفرد بیش از هر چیز به دلیل بر قراری نوعی حس همزاد پندارنه ،ارتباطی بی واسطه به نظر می رسد ولی آنچه در شالوده این ارتباط نادیده خود را به رخ می کشد از بر خوردی وقوع یافته در بطن فرهنگ ها وبافت ها خبر می دهد که بیشتراز جغرافیای زیست، محصول کنشی زبانی است.« به خاطراین که تو خانه انگلیسی حرف می زنند ، به خاطر این که انگلیسی ش تو مدرسه از همه به تراست ،خودش را انگلیس ی می داند. با این که نام خانوادگی ش هلندی است. با این که باباش بیشتر هلندی ست.
تا انگلیسی، با این که او خودش هلندی را بی ته لهجه انگلیسی حرف می زند ، اصلا نمی دش گفت هلندی تبار است. ذخیره لغت هلندی اش کم و بی مایه ات، یک عالمه لغت های عامیانه وپر کنایه- که لغتهای زشت تنها بخشی از آنهاست- هستند که فقط بچه های راست راستی هلندی زبان بلداند واو به شان دست رسی ندارد۱۳۷»
جی ام کوتسی که نوبل ادبیات ۲۰۰۳ را از آن خود وآفریقای جنوبی کرد در" کودکی" به سادگی و روانی هر چه تمام تر از یک وضعیت حاشیه ای برای به دست دادن فضایی پر جاذبه و کشش استفاده می کند محور کار او در کودکی به نوعی گریز از تقابل های رایج بین کودکی و بزرگ سالی ، پایتخت نشینی و حاشیه نشینی زبان اقلیت و اکثریت و... به سمت به دست دادن فضایی بکر و منحصر به فرد است جهانی خارج از توصیف و تابع همان قانونی که می گوید: همواره چیزی در ابژه هست که تا ابد از ترجمه شدن به شبکه فرهنگی ما می گریزد. و اگر همین منحصر به فرد بودن را راز بودن بدانیم و با درک همین لحظه به برقراری رابطه ای با ادبیات و تجربه مردن بپردازیم خواهیم دید که توصیف اثرادبی در هر حالت امری محال خواهد بود.
« او به این نتیجه رسیده که با بقیه فرق دارد ، مخصوص به خود است. چیزی هنوز نمی داند این است که چرا اصلا به این دنیا آمده . شک دارد بتواند آرتور یا الکساندر بشود ، تو زنده بودن اش ازش تقدیر بشود. وقتی قدرش را خواهند شناخت که دیگر مرده است. ۱۱۹»
ودرست در همین لحظه است که منتقدی مثل بلانشو در مورد تفسیر رمان قصر کافکا توسط مفسرانش گوشزد می کند که این رمان بی نهایت بیشتر و بی نهایت کمتر از تفاسیری است که درباره ش نوشته اند در هر حال چیزی که به هیچ شکل نمی توان به نسبتی تمام با آن رسید جوهره تمایزی ست که این اثر را بر جهان مشابهت ها و این همانی ها استوار می سازد.
« می داند اگر بخواهد مرد بزرگی بشود باید کتاب های جّدی بخواند. باید مثل آبراهام لینکلن و یا جمیز وات وقتی همه گرفتند خوابیدند زیر نور شمع مطالعه کند و لاتین و یو نانی و اختر شناسی یاد بگیرد . او از فکر مرد بزرگی شدن دست ورنداشته ، به خودش وعده می دهد به زودی مطالعه جّدی اش را شروع می کند ، ولی فعلا" دلش می خواهد فقط داستان بخواند . ۱۱۴»
رابطه کودک روایت شده در کودکی جی ام کوتسی با پدر مادر رابطه جالبی است او خود را فرزند دو مادر یعنی مزرعه و مادرش می داند ولی خود را به هیچ پدری متلعق نمی داند. او با قالب گیری روایت ها در بطن تعاریف تازه از اسطوره ها پرده برداشته وبا توصیف سرد و بافاصله به نوعی آنها را کاریکاتوریزه می کند:«انگلستان یعنی انجام وظیفه و ، در ارا مش بی قیل وقال ، گردن نهادن به سرنوشت . انگلستان یعنی جوانکی تو میدان جنگ در یوتلند که عرشه ی زیر پاش می سوخت و او از پشت سلاح اش جنب نمی خورد. انگلستان یعنی سِر لنسه لوت وریچارد شیردل و رابین هود با آن کمان شا از چوب سرخ دار و مردانِ سبز جامه اش. ۱۴۲».
فرهاد اکبرزاده