سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

امام حسین(ع) وارث نهضت نبوی


امام حسین(ع) وارث نهضت نبوی
امام حسین(ع) به عنوان وارث نهضت راستین، نهضتی که پیامبر(ص) آن را ایجاد کرد، امام علی(ع) آن را ادامه داد وامام حسن مجتبی(ع) آن را تداوم بخشید؛ مسئول پاسداری از انقلابی است که آخرین پایگاه‌های مقاومتش از دست رفته و از حکومت جدش و پدر و برادرش یعنی جبهه حقیقت و عدالت یک شمشیر هم برای او باقی نمانده است.
سالهاست که بنی امیه همه پایگاه‌های دینی، اجتماعی و نظامی را در اختیار گرفته‌اند و سالهاست که در حکومت بنی‌امیه، جاهلیت جدید بر همه ارزشها و دستاوردهای بعثت نبوی چیره شده است. اینک، امام حسین(ع) گرفتار یک چنین زمان تیره و تاریک است. در این شرایط یاران و دستپرودگان پیامبر اعظم(ص) سه گروه شده بودند؛
گروهی این وضع را تحمل نکردند و فریاد کشیدند وکشته شدند و گروهی هم به کنج امن خلوت، ریاضت و عبادت خزیدند واز صحنه حق و باطل کنار رفتند و حتی پاره‌ای مهر خاموشی بر لب زدند و با احدی حرف نزدند.
گروهی هم از عنوان صحابه برای آبادی دنیای خود استفاده کردند و افتخاراتی که جمع کرده بودند، در کاخ سبز معاویه در معرض فروش قرار دادند و کارشان به جایی رسید که برای خوشایند معاویه حدیث جعل کردند و در میان این گروهها امام حسین(ع) شرایط خاصی داشت. او نمی‌توانست مانند گروه اول باشد: زیرا چشم امید امت اسلام به او دوخته شده بود.
در سال ۵۷ یا ۵۸ امام به مقصد حج به مکه عزیمت کرد. عبدالله‌بن جعفر و عبدالله‌بن عباس و جمعی از زنان و مردان بنی‌هاشم افتخار حضور داشتند. امام در این سفر از اصحاب رسول خدا که تا آن زمان زنده بودند و از جمعی از تابعین وانصار دعوت کرد در یک گردهمایی اضطراری در حرم کعبه در موسم حج شرکت کنند .
امام این مجلس را در «منا» تشکیل داد. حدود ۲۰۰ نفر از صحابه در آن مجلس حضور داشتند و کل جمعیت به یک روایت ۷۰۰ نفر وبه روایت دیگر، بیش از هزار نفر بود که از نقاط مختلف آمده بودند.
«امام می‌خواست پیام خویش را توسط این شخصیت‌های برجسته اسلامی به گوش سایر مسلمانان برساند. امام در میان این جمعیت ایستاد و خطبه خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: فان هذا الطاغیه قد صنع بنا و بشعتنا ما قد علمتم...»
ای مردم! به سخنان من توجه کنید واین حقایق را نگاه دارید تا به شهر و دیار خود برسید و برای قبایل و عشایر خود بگویید، از آنها گواه بگیرید، اگر شهادت دادند آنها را هم در این موضوع شرکت دهید. من می‌ترسم این دین حق از بین برود و خدا می‌خواهد نور حق روشن شود، اگرچه کافران مکروه دارند.»
«ای مردم! شما را به خدا قسم! آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) روزی که عقد برادری بین مردم بست علی‌بن ابیطالب(ع) را برادر خود خواند و فرمود: انت اخی وانا اخوک فی الدنیا و الاخره: یا علی تو برادر من و من برادر تو در دنیا و آخرت هستم. همه تصدیق کردند و گفتند راست می‌گویی.»
بدین ترتیب امام(ع) آیات و روایاتی را که در شان امیرمومنان علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) وارد شده بود، یک به یک بیان کرد و در آخر هر یک، نظر حاضران را طلب کرد و در همه این گفتارها صحابه می‌گفتند: «ما شنیده‌ایم و دیده‌ایم.» و تابعین می‌گفتند: «ما نیز از صحابه شنیده‌ایم.» امام چون اعتراف را از همه آنها گرفت مسئولیتی متوجه آنها کرد و فرمود: «شما را به خدا سوگند! چون به شهر و دیار خود رسیدید این مطالب را به اشخاص مورد اطمینان بگویید.»
ایراد خطبه روشنگر و تکان دهنده در سرزمین منا در میان انبوه صحابه و تابعین ، دلیل عظمت فکری و قدرت روحی امام حسین(ع) است.
او در این گفتار، مردم را به این امر متوجه کرد که آن کسی را که الان در منبرها و نمازها و دعاها لعن می‌کنند، برادر رسول خدا(ص) و شخص دوم اسلام است و این همه آیات و روایات درباره‌اش آمده است.
بدین ترتیب، امام پس از برچیده شدن همه سنگرهای حق طلبی و گرفتن همه امکانات مخالفت با نظام حاکم، با دست‌های خالی و بی‌هیچ امکانی جبهه جدیدی تاسیس کرد و عملا ثابت کرد که در مکتب اسلام، انسان ولو تنها در برابر قدرت مطلق و تعیین کننده سرنوشت‌ها مسئول است؛ زیرا مسئولیت، از علم و ایمان پدید می‌آید نه از قدرت و امکان! و هرکه علمش بیشتر است مسئولیتش نیز بیشتر است.
● آغاز قیام
پس از مرگ معاویه، امام حسین(ع) را تحت فشار گذاشتند تا با یزید بیعت کند. او با قاطعیت و صراحت تمام به امیر مدینه فرمود: «امیر! ما خاندان نبوت و کانون رسالتیم، خانه ما محل رفت و آمد فرشتگان خداست و آغاز و پایان هدایت الهی با ماست. یزید یک آدم فاسق، فاجر، شرابخوار و آدمکشی است که علنا مرتکب فسق و فجور می‌شود و شخصی مثل من، هرگز با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد.»
امام حسین(ع) با این سخنان، مخالفت خود را با حکومت فاسد اموی اعلام کرد. امام توجه داشت مادامی که از بیعت با یزید خودداری کند، حکومت یزید هرگز مشروعیت پیدا نخواهد کرد؛ ولی اگر بیعت کند حکومت او جنبه شرعی و قانونی پیدا خواهد کرد و این، کاری بود که با روحیه امام علیه‌السلام نمی‌ساخت و لذا به قصد مخالفت، مدینه را ترک گفت و در مکه اقامت گزید.
این مخالفت علنی امام در میان مسلمانان مثل توپ صدا کرد و سکوت مرگباری را که بر جامعه سایه انداخته بود، شکست و مردم جرات پیدا کردند؛ به طوری که مرتبا به منزل امام رفت و آمد می‌کردند و با شور و شوق به سخنان او گوش فرا می‌دادند.
● یک فرصت طلایی
امام در آخرین دیدارش از مکه معظمه از موقعیت کنگره حج استفاده کرد و شخصیت‌های علمی را که در آن سرزمین گرده آمده بودند، به مجلس خود دعوت کرد تا مسئولیت آنان را در دفاع از اسلام و مبارزه با باطل گوشزد فرماید و تکلیف آنها را در برابر دستگاه بنی‌امیه روشن و ایشان را از وضع ذلت‌باری که داشتند و هرگونه تلاشی را برای تغییر وضع بی‌ثمر‌ می‌دانستند، بر حذر دارد و بلکه بتواند به وسیله آنان دیگران را نیز از خواب گران بیدار کند.
امام در این مجلس خطبه‌ای بسیار روشنگر و تکان دهنده ایراد کرد. در ابتدای این خطبه به دو آیه از آیاتی که در مذمت و نکوهش علمای یهود و نصاری است،‌اشاره می‌کند؛ آن‌گاه می‌فرماید: «ای مردم! از آن نکوهشها که خداوند به منظور پند دوستانش از علمای یهود و نصاری کرده است، عبرت گیرید.»
آنجا که فرموده است: «لولا ینها هم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون.» یعنی «چرا دانشمند نصاری وعلمای یهود آنها را از سخنان گناه‌آمیز و خوردن مال حرام نهی نمی‌کنند، چه زشت است عملی که انجام می‌دهند.»
و باز فرمود: «لعن الذین کفرو من بنی اسرائیل... ابئس ماکانوا یفعلون» یعنی «کافران قوم بنی اسرائیل به الفاظ لعنت شدند که گناه و تجاوز می‌کردند و آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند یکدیگر را نهی نمی‌کردند. چه کار بدی انجام می‌دادند.»
خداوند بدین خاطر بر علمای یهود نصاری عیب گرفت که آنها ستمگرانی را که در برابرشان بودند واعمال ناروا انجام می‌دادند، منع نمی‌کردند؛ برای اینکه چشم طمع به دست آنها دوخته بودند و از عواقب اعتراض بیم داشتند. با اینکه خداوند فرموده: «از مردم نترسید از من بترسید.»
امام در اینجا با اشاره به شدیدترین آیه‌ای که دانشمندان وظیفه‌نشناس و ساکت را توبیخ و مذمت می‌کند، به آنها تفهیم می‌کند که این حکم اختصاص به علمای خاموش و ساکت یهود و نصاری ندارد و بلکه تمام رهبران فکری و دانشمندانی که به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد خاموش می‌نشینند، در بر می‌گیرد؛ زیرا حکم خداوند درباره همگان یکسان است!
و اگر علمای اسلام به مسئولیت سنگینی که در این شرایط در قبال از بین رفتن حقیقت و پایمال شدن حق مردم و نابود شدن همه ارزش‌های اسلامی دارند، ساکت و بی‌تفاوت باشند، مسلما لعن و نفرینی که در قرآن به علمای وظیفه نشناس یهود و نصاری شده است، شامل آنها نیز خواهد شد.
بعد امام به اهمیت «امر به معروف و نهی از منکر» اشاره می‌فرماید: «المومنون و المومنات بعضم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...» یعنی «مردان و زنان مومن دوست یکدیگرند، به نیکی امر و از بدی نهی می‌کنند...»
خداوند با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک واجب، خود آغاز سخن کرده است‌؛ چون او آگاه است که اگر این وظیفه انجام گیرد و برپا گردد همه فرایض، چه سخت و چه آسان، برقرار می‌شود؛ زیرا امر به معروف دعوت به اسلام است...
سپس خطاب به علمای حاضر در جلسه فرمود: «ثم انتم ایتها العصابه عصابه بالعلم مشهوره و بالخیر مذکوره و بالنصیحه معروفه و بالله فی انفس الناس مهابه...» یعنی «شما ای جمعیت دانشمند، کسانی هستید که به علم شهره‌اید؛ نامتان به نیکی سر زبان‌هاست؛ به خیرخواهی معروفید و به وسیله خداوند در دل مردم مهابتی دارید، شریفان از شما حساب می‌برند، ضعیفان احترامتان می‌کنند؛ کسانی شما را بر خود ترجیح می‌دهند که احسانی به آنها نکرده‌اید و حق نعمتی نسبت به آنها ندارید.
آنجا که حاجتها برآورده نشود به وساطت شما پذیرفته می‌شود و با هیبت و عزت بزرگان راه می‌روید، مگر این‌همه احترام برای این نیست که انتظار دارند شما وظیفه الهی را انجام دهید و به حق خدا قیام کنید؟ پس چرا در انجام بیشتر وظایف کوتاهی می‌کنید و حق امامان را سبک می‌شمارید و حقوق ضعیفان را ضایع می‌کنید؟ ولی حقوقی که برای خود می‌پندارید مطالبه می‌کنید؟ شما که نه مالی در راه خدا داده‌اید؛ نه جانی در راه او نثار کرده‌اید؛ نه با قوم و قبیله‌ای برای خدا درافتاده‌اید، چگونه (با این وضع)، آرزوی بهشت خدا و همنشینی با پیامبران او و امان ماندن از عذاب الهی را دارید؟!»
«من از آن می‌ترسم، که شما که تکیه به آرزو داده‌اید و عمل نکرده از خداوند توقع دارید، به عذاب و انتقام الهی گرفتار شوید. چه به لطف و کرم خداوند از مزایا و امتیازاتی برخوردارید اما آنها را که به خداپرستی معروفند ارج نمی‌گذارید، (با چشم خود) می‌بینید که عهد و پیمان‌های الهی شکسته شده و هیچ باک ندارید اما اگر عهد پدرانتان را زیر پا بگذارند، تحمل نمی‌کنید.»
(یعنی در نظر شما خدا به اندازه پدرانتان اهمیت ندارد)، «تعهدها و قرادادهای پیامبر نقض شده و ضعیفان و عاجزان در شهرها بی‌سرپرست مانده‌اند و شما بر آنها رحم نمی‌کنید و با استفاده از مقام و موقعیت خود به نفع آنها قدمی بر نمی‌دارید، یعنی در خور مقام خود احساس مسئولیت نمی‌کنید.»«مصیبت شما از همه مردم بیشتر است؛ زیرا بر مسند علیه تکیه زده‌اید (ولی احساس مسئولیت نمی‌کنید) و ای کاش حس و حرکتی (و یا گوش شنوایی) داشتید! این مصیبتها از آن روست که جریان امور واحکام باید به دست علمای خداشناس باشد که بر حلال و حرام خداوند امین‌اند. اما این مقام را از دست شما ربوده‌اند و این عقب‌نشینی هیچ موجب و باعثیت ندارد جز تفرقه و کناره‌گیری شما از حق واختلاف کلمه در سنت پیغمبر با وجود دلیل‌های آشکار.»
اگر در برابر اذیت و آزار دشمن مقاومت داشتید و در راه خدا از بذل مال دریغ نمی‌کردید الان کارهای خدا و اداره امور مسلمانان در دست شما و منشا و مرجع تمام کارها، شما بودید. اما افسوس که ستمکاران را بر مقام خود مسلط کرده وامور الهی را به دست آنها سپرده‌اید تا براساس شبهه کورکورانه کار کنند و در راه شهوترانی و کامجویی گام نهند.
آنچه جباران و ستمگران را بر مقام شما مسلط ساخت، این است که شما از مرگ فرار می‌کنید و به این زندگی ننگین و ناپایدار دلخوشید، خلق ضعیف را تسلیم آنها کردیده‌اید، جمعی برده‌وار‌، بی‌اراده و مقهورند و گروهی گرسنه و مغلوب. ستمگران به دلخواه خود در امور مملکت تصرف می‌کنند، به هوسرانی رسواییها به بار آورند، روش اشرار در پیش گیرند و بر خدای جبار گستاخی کنند، در هر شهری خطیبی بر فراز منبر دارند، همه پایگاهها را قبضه کرده‌اند، همه چیز در دست آنهاست، مردم چون برده در برابرشان نیروی دفاع ندارند، به خدا و مبدا و معاد ایمان ندارند. شگفتا! و چگونه در شگفت نباشم که سرزمین اسلام در قبضه کسانی است که یا خائن و ستمکارند، یا باجگیر و یا حکمران بی‌رحم و بی‌انصاف.
میان ما و شما داور، خداست. امام در این بخش از خطبه تصریح کرده است که همه چیز از دست رفته؛ نهضتی که نیم قرن پیش به وجود آمده، همه رهاوردها و موفقیت‌هایش پایمال شده، همه مسجدها پایگاه شرک و ظلم و فریب و استحمار خلق شده، همه شمشیرهای جهاد در دست جلادان قرار گرفته، همه بیت‌المال مسلمین به کاخ سبز سرازیر می‌شود و تریبون‌های رسمی که در آن از توحید و پیغمبر و قرآن و وحی سخن می‌گویند همه در اختیار معاویه است.
امام در پایان خطبه دست به آسمان بلند می‌کند و می‌گوید: «خداوندا! تو آگاهی که آنچه به دست ما انجام گرفت نه به خاطر طمع ریاست و سلطنت بود نه در طلب ثروت و مال. ما خواستیم تا نشانه‌های راه دینت را ارائه دهیم و در شهرهای تو اصلاح کنیم.
باشد که بندگان مظلوم تو به آسایش برسند و آسوده خاطر به طاعت تو برخیزند. ما می‌خواهیم فرایض اسلام و سنن پیامبر و احکام تو را اجرا کنیم. اگر شما مردم به کمک ما برنخیزید ستمگران بر شما مسلط می‌شوند و برای خاموش کردن نور پیامبرتان می‌کوشند. خداوند ما را بس است. بر او توکل داریم و به درگاهش توبه آورده‌ایم و بازگشت همه به سوی اوست.»
● هدف بسیار بلند امام
حضرت امام حسین(ع) به موجب معاهده برادرش امام حسن(ع) تا معاویه زنده بود، هیچ‌گونه اقدامی نمی‌کرد، اما پس از مرگ معاویه موقعیت امام تغییر کرد، زیرا از یک طرف از تعهدات معاهده برادرش آزاد شده و از دیگر سو با تقاضای اصرارآمیز شیعیان روبه‌رو شده بود. شیعیان کوفه همین‌که خبر مرگ معاویه را دریافتند، نامه‌های متعدد و فرستندگان پی در پی به سوی امام حسین(ع) فرستادند و از امام با تاکید و اصرار فراوان خواستند به تقاضای آنها پاسخ مثبت بدهد و هرچه زودتر به کوفه بیاید و رهبری آنها را به عهده بگیرد زیرا آنها امامی جز او ندارند. البته در کوفه فرصت مناسبی پیش آمده بود و اگر در پاسخ دعوت کوفیان به سرعت اقدام می‌شد، احتمال موفقیت بود؛ زیرا در آن موقع حاکم کوفه نعمان بن بشیر مردی ضعیف النفس و میانه‌رو بود و ورود سریع امام نه تنها بر هرگونه اقدام موثری از جانب یزید مانع می‌شد، بلکه احساسات پرحرارت کوفیان را نیز تشدید می‌کرد.
مورخان بزرگ شیعه و سنی می‌نویسند: اهل کوفه حتی دو سیاستمدار ورزیده و موقع‌شناس کوفه چون «شبت بن ربعی» و «عمربن حجاج» و همفکران آنها که پیوسته نان را به نرخ روز می‌خورند چنان اوضاع کوفه را برای امام مساعد دیدند که دعوتنامه برای امام فرستادند واز ارتش منظمی خبر دادند که آماده پشتیبانی از امام است.
نامه‌ها و تومارهای زیادی با امضاهای فراوان از مردم کوفه به امام رسید که از وی مصرانه می‌خواستند تا فعالانه رهبری نهضت را به عهده بگیرد؛ گرچه برخی از این نامه‌ و امضاها جنبه سیاسی داشت؛ ولی اکثر آنها دارای انگیزه مذهبی بود.
با وجود این، اقدامات امام حسین(ع) از ابتدا تا انتها نشان می‌دهد که او هدفی بسیار بالاتر از آن داشت که فقط به خلافت برسد. قیام او یک قیام سیاسی مسلحانه نبود. او هدفش احیای دین و پاسداری از ارزش‌های اسلامی بود و اگر سرگذشت انقلاب امام حسین(ع) را درست بررسی کنیم این انگیزه را در لحظه لحظه آن آشکار می‌بینیم.
هدف نهضت حسین(ع) همان اصلاح امت جد عالیقدرش بود. در نامه‌ای به بزرگان بصره به هدف خود اشاره می‌فرماید: «فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت» یعنی «سنت اسلام مرده و بدعتهای ضد اسلام جای آن را گرفته است.»
و نیز در خطبه‌ای که پس از برخورد با حربن یزید ایراد فرمود، هدف خود را چنین روشن نمودند: «ای مردم! رسول خدا(ص‌) فرمود: هرکس ببیند فرمانروای ستمگر به حقوق الهی و احکام دین الهی تجاوز می‌کند و پیمان خدا را می‌شکند و با سنت رسول خدا مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا براساس ظلم و گناه رفتار می‌کند و برای تغییر روش چنین زمامدار ستمگری به گفتار یا کردار اقدام نکند، حق است که خداوند او را به همان جایی برد که آن ستمگر را خواهد برد. مردم! آگاه باشید که این عمال حکومت تن به اطاعت شیطان داده و از بندگی خداوند سر باز زده و فساد را ظاهر ساخته و رواج داده‌اند و حدود و کیفر دین را تعطیل کرده و بیت‌المال را به خود اختصاص داده و حرام کرده‌اند و من از هرکس شایسته‌ترم که این وضع را تغییر دهم...»
امام حسین(ع) در موضعی دیگر نیز از علل وانگیزه قیام خود با کوفیان سخن به میان آوردند و آن خطبه‌ای بود که آخرین ساعاتی که جنگ میان او و سپاه اموی در گرفت، ایراد فرمود. ضمن توبیخ شدید از آنان فرمود: ...« خاک بر فرق شما باد ای نوکران فرومایه! ای گروه کجروان که کتاب خدا را به سویی افکندید، فریب شیطان را خوردید، در نافرمانی خدا متحد شدید، کتاب خدا را تحریف کردید، چراغ الهی را خاموش ساختید، فرزندان پیامبر(ص) را کشتید، نطفه زنا را به نسب محلق کردید، به بندگان مومن آزار روا داشتید، با استهزا کنندگان پیامبر(ص) که کتاب آسمانی را پاره پاره کردند، همدست شدید. چه کار بدی کردید و به دست خود عذاب ابدی را خریدید.
بی‌وفایی و پیمان شکنی، شعار شماست. ریشه شما از این نیرنگ بازیها آب خورده و شاخه‌های پلید شما از این ریشه ناپاک نیرو گرفته است. دلهای شما بر این ناپاکی‌ها استوار و سینه‌های شما از این شیطنت‌ها لبریز است.»
از اقدامات و کلمات امام کاملا پیداست که هدفی بسیار بالاتر از تشکیل حکومت داشته است و حکومت برای او وسیله‌ای برای احقاق حق و احیای دین و حفظ ارزش‌های اسلامی بود؛ که امام هرگز شکست نخورد، بلکه پیروز شد و درخت نیمه‌جان اسلام را با خون خود و یارانش سیراب کرد و آئین حیات‌بخش اسلام را از خطر نابودی نجات داد. فاجعه کربلا وجدان دینی جامعه را بیدار کرد و تحول تازه‌ای به وجود آورد و همین کافی بود که مردان آزاده را به دفاع از حریم شخصیت و شرافت خود وادارد، روح مبارزه را که در جامعه اسلامی به خاموشی گراییده بود، شعله ور سازد و به دلهای مرده و پیکرهای افسرده حیاتی تازه دمد و آنها را به جنبش درآورد.
عقیل ابراهیم‌ زاده
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید