دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


درس اخلاق رسانه‌ای از نوع پایان


درس اخلاق رسانه‌ای از نوع پایان
در واژه‌شناسی رسانه‌ها و فیلمسازی «پایان خوش» معادل happy end انگلیسی، اصطلاحی است که مستقیما از دو سینمای ملی با گستره جهانی ریشه می‌گیرد: نخست از سینمای آمریکا و سپس از سینمای هند. این دو نوع سینما در چندین وجه با یکدیگر اشتراک دارند از جمله اینکه هر دو صنعت هستند و تولید انبوه می‌کنند، هر دو میلیون‌ها مخاطب دارند که تنها در بازارهای ملی محدود نمی‌شوند و در سراسر جهان و از زبان‌های متعدد به سوی آنها می‌آیند، هر دو بر رفتارها و شیوه‌های اندیشه و فرهنگ تماشاچیان خود تاثیرات کوتاه و دراز‌مدت باقی می‌گذارند، هر دو رقبای دیگر را از میدان به در کرده‌اند و تقریبا بازاری انحصاری برای خود به‌وجود آورده‌اند، هر دو در کنار ماجرای اصلی فیلم حواشی قدرتمندی دارند که اگر از زبان ساختاری لوی استروس در انسان‌شناسی استفاده کنیم، باید به وجود یک زوج تقابلی (dichatomic) مرکز/ پیرامون در آنها پی ببریم که به‌شدت ساختار کلی را تحت نفوذ خود می‌گیرد و یک استراتژی دراز‌مدت را نیز در تولید و بازتولید آنها ایجاد می‌کند. البته این زوج تقابلی در سینمای آمریکا عموما ماجرای اصلی از یکسو و هیجان (اکشن) از سوی دیگر است و در سینمای هند ماجرای اصلی در برابر رقص و آواز؛ اما در هر دو مورد «پایان خوش» به مثابه خروج از یک موقعیت تقابلی به مثابه «تضاد» به یک موقعیت «تعادلی» به مثابه وضعیت مورد استناد (یا الگوی مرجع) مشترک است، پایان خوشی که در آمریکا با تاکید بر الگوی قهرمان شکست‌ناپذیر با اراده‌ای غیر‌قابل خدشه‌دار شدن و امیدی در حد باور به معجزه‌ای انسانی است که در سطح فرد تعریف شده و نه‌تنها بر یاس جمعی پیروز می‌شود، بلکه جمع را به تبعیت از الگوی خود وا می‌دارد و در هند، بر پایه پیروزی اخلاق و خوبی بر بدی مشاهده می‌شود که الگویی قدیمی‌تر و برگرفته از ساختارهای باستانی ادیان هند و اروپایی در تقابل سازش‌ناپذیر خیر و شر است. اما اگر به کشور خود بازگردیم و به طور خاص بر مجموعه‌های تلویزیونی که چند سالی است در مناسبت‌های مذهبی پخش می‌شوند تاکید کنیم، متاسفانه شاهد نوعی جهت‌گیری شاید ناخود‌آگاهانه منفی هستیم که درست برخلاف آنچه احتمالا براساس حسن‌نیت سازندگان این مجموعه‌ها هدف بالا بردن اخلاق و ارزش‌های انسانی و مثبت در جامعه و کمک به تقویت دین و اخلاق در جامعه را دنبال می‌کرده‌اند، از لحاظ اجتماعی به نظر ما، نتیجه‌ای معکوس بر جای می‌گذارد. دو مجموعه به طور خاص و بدون آنکه وارد جزئیات آنها شویم و بدون آنکه آنها را چندان خاص بدانیم، زیرا معتقدیم عناصر آنها به نحو گسترده‌ای در مجموعه‌های دیگر نیز دیده می‌شود، در اینجا مورد اشاره هستند: «مثل هیچ‌کس» و «روز حسرت.»
مجموعه نخست از یک مضمون اجتماعی و یک خانواده به ظاهر سنتی حرکت می‌کند که به دلیل دخالت افرادی شرور در آن، تا مرز از هم پاشیدگی به پیش می‌رود، ولی سرانجام شخصیت نیمه‌انسانی و نیمه‌مقدس آن به نام «داداشی» (‌که «تقدس» او به‌دلیلی است که در سنت ایرانی و همیشه وجود داشته و دارد و آن مسوولیت افراد بزرگ‌تر خانواده نسبت به افراد کوچک‌تر و بنابراین کاملا عادی و متعارف است و بیشتر یک وظیفه است تا یک فضیلت) همه‌چیز را به‌خوبی به پایان می‌رساند و همه و حتی شخصیت بزرگ خانواده («دایی» که باز در سنت ما و در بسیاری از فرهنگ‌ها شخصیتی بسیار مورد احترام، در حد پدر و گاه حتی بالاتر از پدر است) پشت سر او به نماز می‌ایستد. صرف‌نظر از نکاتی کوچک در این مجموعه که فرصت پرداختن به آنها نیست اما تاثیرات اجتماعی فوق‌العاده منفی‌ای دارند، مثل همین زیر پا گذاشتن سلسله‌مراتب خانوادگی‌ـ ‌سنتی و قرار دادن بزرگ خانواده پشت سر یک فرد بسیار جوان‌تر از خودش در نماز جماعت که ضربه‌ای اساسی بر سنت‌های چندقرنی در کشور ماست، و یا تشویق ازدواج‌های درون‌گروهی (دختر‌عموـ پسر‌عمو) و به زیر سوال بردن ازدواج‌های برون‌گروهی با منفی کردن شخصیتی که از بیرون به خانواده راه یافته است که ما را با یک معضل بزرگ و زیان‌های سختی در جامعه کنونی روبه‌رو می‌کند (چیزی که به صورت گسترده‌ای در مجموعه‌های تلویزیونی می‌بینیم)، باز هم با حرکت از تقابل فوق در این مجموعه و در اغلب مجموعه‌های ایرانی، اصل ماجرا در تقابل با خود، فرآیند یک دگرگونی مثبت یا مجازات و حذف را دارد، که برخلاف سینمای هند، از ساختار ساده و در عین حال سنتی و هنجارمند پیروزی خوبی بر بدی تبعیت نمی‌کند. بلکه از ساختاری شاید بتوان گفت «پسا‌مدرن» یا «ترکیبی» دنباله‌روی می‌کند که در آن شخصیت‌هایی که به نحو مبالغه‌آمیزی منفی هستند پس از تخریب سیستم‌های اجتماعی و به بار آوردن زیان‌هایی که قاعدتا غیر‌قابل جبران هستند، به ناگهان به‌صورت «معجزه‌آمیزی» به راه راست کشیده می‌شوند و دگردیسی می‌یابند. این ساختار دگرگونی «معجزه‌آمیز» که در مجموعه‌های ایرانی عموما در آخرین قسمت اتفاق می‌افتد، بیشتر به اندیشه‌ای جادویی نزدیکی دارد تا به سنت ما که از اندیشه‌ای بر اساس تقابل خیر و شر تبعیت می‌کند و پیروزی خیر بر شر با از میان رفتن شر همراه است و نه با تبدیل شدن «معجزه‌آمیز» شرارت به نیکی. البته در این مجموعه‌ها همیشه تعدادی از شخصیت‌ها نیز هستند که در موقعیت «شر مطلق» قرار می‌گیرند و در نهایت حذف می‌شوند، اما اکثریت شخصیت‌های منفی در فرآیند «معجزه جادو‌وار» تبدیل به افراد خوب می‌شوند. این امر ظاهرا برای سازش دادن یک تفکر مدرن یعنی تاثیر اصل «تربیت» که می‌تواند یک فرد ولو شرور را به آدمی خوب تبدیل کند (که البته به نوعی در سنت نیز حضور دارد) با یک تفکر به ظاهر سنتی یعنی «ذاتی بودن شرارت» انجام می‌گیرد که البته معنایی ندارد و تاثیر اجتماعی آن بر جامعه به هیچ‌رو به شکلی نیست که سازندگان آن انتظار می‌کشند، بلکه اغلب شکلی معکوس دارد.
آنچه گفته شد یعنی تلاش برای ارائه «درس‌های اخلاقی» از طریق برنامه‌های نمایشی و رسانه‌ای کردن انتقال فرهنگ هنجارمند از طریق مجموعه‌های تلویزیونی و یا به عبارتی سازش دادن اخلاق و تفریح، با استفاده از سازوکار «پایان خوش» در ترکیب عجیبی میان دو الگوی هندی و آمریکایی، بیشتر از مجموعه اول در مجموعه دوم مشاهده می‌شود که در آن مقولات بسیار پراهمیت‌تری همچون دین و ایمان و باورها و اعتقادات انسان‌ها به سطح خواب و جادو و قضا و قدرهایی (که جز در مواردی به‌شدت استثنایی) کاملا جنبه بشری دارند، تنزل پیدا کرده‌اند و آنچه در سنت ما (‌به‌گونه‌ای که حتی در خود این مجموعه زمانی که قهرمانان به سراغ یک روحانی مورد اعتمادشان می‌روند، گفته می‌شود) از جمله «کرامات» و خاص انسان‌هایی بوده است که در فرآیندی عرفانی از انسانیت خود فاصله گرفته و بر روندی از «نزدیکی با خداوند» و «فنا شدن در خداوند» تصور می‌شده‌اند (که آن هم همواره منشأ اختلاف میان دین‌شناسان بوده است)، به سطح افرادی بسیار متعارف کشیده شده و توجیه می‌شود. اینکه یک شخصیت زن یا مرد با زندگی بسیار مادی‌گرا و آسودگی و ثروت و رفاه بالایی که دارند و آلودگی کاملا آشکارشان به گناه در منطق خود این مجموعه (‌در حد خیانت به امانت در حق نزدیک‌ترین دوست) که طبعا نمی‌تواند نه به موقعیت «معصومیت» که حتی به شرایط «بزرگواری»، «آقایی» یا «پرهیزگاری» عرفانی به‌گونه‌ای که در سنت ما مطرح بوده‌اند و نخستین شرط آن فاصله گرفتن از تمام تعلقات مادی و ساده‌زیستی تا حداکثر ممکن بوده است، به سطح افرادی «مقدس» می‌رسند که می‌توانند به جهان دیگر رفت و آمد کنند، بدعتی خطرناک است که البته اظهار‌نظر درباره جنبه دینی آن در صلاحیت ما نیست، اما به مثابه یک فرهنگ‌شناس، می‌توانیم با قاطعیت بگوییم که ضربات خطرناکی به باورهایی چند هزار ساله و ریشه‌دار در نظام ارزشی مردم ما وارد می‌کند. و آنچه به عنوان هشدار باید بر این گرایش‌های منفی بیافزائیم این است که:
* شخصیت‌های منفی این مجموعه‌ها، یعنی کسانی که تا چند شب قبل، خلاف‌ها و گناهانی غیرقابل تصور (همچون در مجموعه «روز حسرت») مثل برنامه‌ریزی قتل زن باردار خود با اجیر کردن آدمکشی حرفه‌ای انجام داده‌اند، پس از آنکه در فرآیندی «معجزه‌آمیز» و در آخرین بخش مجموعه «تطهیر» می‌شوند، در فرآیند «معجزه‌آمیز» دیگری نیز به «ستارگان زیبای» روی جلد رنگین نامه‌های مطبوعاتی تبدیل می‌شوند و در ناخود آگاه بسیاری از افراد و به‌خصوص جوانان الگویی برای آینده‌شان را می‌سازند.
در واقع مشکل اینگونه «پایان‌های خوش» در آن است که به بسیاری از ذهن‌های ساده این باور را القا می‌کند که می‌توان در شرارت و رذالت تا بی‌نهایت پیش رفت و بعد ناگهان به سرعت بدل به انسانی متعارف شد. البته مفهوم «توبه» سوای بعد دینی آن، در بعد فرهنگی جامعه ما (و سایر جوامع) وجود دارد، اما چنین توبه‌ای اولا در قالبی مناسکی و با کنترل اجتماعی انجام می‌گیرد و ثانیا به هیچ عنوان به معنای «بخشش براساس فراموشی» نیست، بلکه درست برعکس براساس «آشکار شدن اجتماعی گناه از سوی گناهکار، پوزش او از جامعه و بخشش» است که فرد خلافکار را در رابطه‌ای خاص با جامعه قرار می‌دهد و به نحوی این گذشته هرگز از کارنامه او پاک نخواهد شد، بلکه چه برای خود او و چه برای جامعه به مثابه تضمینی برای عدم‌تکرار خطا به کار گرفته می‌شود. بنابراین نباید از این مفهوم در سطح اجتماعی برای ارائه «پایان خوش» با اهدافی که ولو آنکه اخلاقی باشند در نهایت به نتایجی ضد اخلاقی، ضد سنتی و ضد فرهنگی بدل شده و جز سودجویی تجاری و مادی، چیزی را نشان نمی‌دهند، سوءاستفاده کرد. این امر متاسفانه تاکنون بارها در مجموعه‌ها و طنزهای تلویزیونی ما تکرار شده و ما نیز ناچار شده‌ایم به‌رغم بی‌ارزش بودن ذاتی اینگونه برنامه‌ها در برابر فرهنگ قدرتمند ایران چه در بعد اسلامی، چه در بعد ملی و چه در بعد سنتی آن، آنجا که شاهد توهین و ضربه‌زدن‌های مستقیم به سیستم‌های اجتماعی بوده‌ایم، در حد اشاره به آنها بپردازیم با این امید که مسوولان برای دستیابی به اهداف اخلاقی از روش‌های کاراتری استفاده کنند. هرچند گمان ما آن بوده و هنوز هم هست که وظیفه انتقال ارزش‌های اخلاقی و سنت‌های هنجارمند جامعه اصولا بر دوش خود جامعه و زندگی واقعی مردم و روزمرگی دائم آن است و راه درست آن درونی کردن این ارزش‌ها بدون استفاده از الزام و زور است، نه بر عهده رسانه‌هایی که به هر تقدیر اسیر سلائق مخاطبان خود (ولو سلائقی غیر اخلاقی) و سفارش‌دهندگان آگهی هستند. از این‌رو شاید یکی از راه‌های مناسب برای خروج از این دور باطل، همانگونه که در اکثر کشورهای دیگر اتفاق افتاده است، جدا کردن رسانه‌های دولتی که می‌توانند از فشار مخاطبان و حوزه تجاری فارغ باشند از رسانه‌های خصوصی باشد که قادرند در حد مرزهای اخلاقی و انعطاف‌آمیز جامعه در این زمینه تا حد زیادی خود را به تقاضاهای بازار بسپارند.
خوش ناصر فکوهی
منبع : روزنامه کارگزاران