دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


مردان زن نما ؛ بازتولید فرهنگ پست از رهگذر صنعت فرهنگ


مردان زن نما ؛ بازتولید فرهنگ پست از رهگذر صنعت فرهنگ
اصطلاح «صنعت فرهنگ» (cultural industry) که نخستین بار توسط نظریه پردازان مکتب فرانکفورت در دهه ۴۰ قرن بیستم وارد واژگان علوم اجتماعی گردید، ناظر بر ساختارهای عقلانی شده و بوروکراتیزه شده ای است که فرهنگ مدرن را تحت نظارت خود دارند.صنعت فرهنگ در دیدگاه آنان تولید کننده چیزی است که بطور عرفی و قرار دادی به «فرهنگ انبوه» یا «فرهنگ توده ای» مشهور است و پدیده ای است کاذب،نادرست،مادی شده، غیر ارتجالی یا دگر انگیخته و غیر طبیعی.(Jay,۱۹۷۳:۲۱۶)
به زعم آنان،امروزه فرهنگ محصول تقاضاها و خواسته های اصیل بشری نیست،بلکه حاصل خواسته هایی است که برانگیخته و دستکاری می شوند و به عبارت دیگر،حاصل خواسته های کاذب و غیرواقعی اند.
اصطلاح صنعت فرهنگ نه تنها بیانگر تولید نیست بلکه بیانگر «استاندارد شدن» و «تحقق کاذب فردیت» هویت های فرهنگی است و رشد و تکامل آن موجب تضعیف مقبولیت و اعتبار هنر مستقل می گردد و در این راستا،جدی بودن و قدرت چالش برانگیز هنر مستقل نیز روز بروز شاهد تضعیف بیشتری است.این پدیده،معنای فرهنگ بومی را در معرض تهاجم و نابودی قرار می دهد،چرا که غرور و شورشگری و روحیات ناهمنوا و ستیزه جویانه موجود در این فرهنگ ها را از آنان می گیرد و آنها را در دل جدید ترین و آخرین مد ها و مدل ها استحاله و ادغام می کند.
این صنعت،از توده های مخاطب خود انفعال،تسلیم،آمادگی برای پذیرش هر چیز و نوعی احساس رضایت از دستاوردهای بالفعل و بالقوه فردی را خواستار است و همسانی و همگونی با هنجارها و ارزش های غالب در آن به زور جا انداخته می شود و از همه مهمتر به سرکوب عقلانیت،حساسیت و خودانگیختگی از طریق فعالیت کاذب می پردازد.(Horkheimer&Adorno,۱۹۷۲:۱۳۷-۵۴)
ظهور رسانه های مدرن و وسایل ارتباط جمعی(همچون فیلم،سینما،عکس،موزیک و ... ) صنایع تفریح و سرگمی و ... همگی جزئی از پروسه صنعت فرهنگ است که در یک ارتباط دیالکتیکی تنگاتنگ به بازتولید آن کمک می کند.
در واقع صنعت فرهنگ به مدد تبلیغات رسانه ای به توسعه خود پرداخته و خود را از پیشرفته ترین نقاط شهری در نیویورک تا دورافتاده ترین نقاط آفریقا و آسیای دور نمایان می کند.یکی از این رسانه ها سینماست.پدیده سینما و فیلم،نقش مهمی در جریان همگانی ساختن صنعت فرهنگ دارد.سینما به لطف سروکار داشتن با عرصه ناخودآگاه بشر،تأثیری بیش از سایر رسانه ها در انسان دارد و از همین رهگذر ،صاحبان رسانه و صنایع بیش از پیش به شکل دادن و انتظام بخشی به عرصه های ذهنی،شناختی و فرهنگی بشر روی آورده اند.امروزه از قلب نیویورک و لوس آنجلس گرفته تا آمریکای لاتین،آفریقا،اروپا و اقیانوسیه کمتر کسی است که چهره های مشهور هالیوود را نشناسد و نامی از آنان نشنیده باشد یا فیلمی از آنان ندیده باشد و این مهم خود از رهگذر جهانی شدن و نقش مسلط رسانه ها در آن حاصل شده است.
سینمای هالیوود به عنوان چهره مسلط سینمای جهان به ساختار سینمای سایر کشورها جهت داده و صنایع فیلم سازی تمامی کشورها را بطور خودآگاه و ناخودآگاه تحت تأثیر خویش قرار داده است که سینمای ایران نیز از آن مستثنی نیست.بحث در مورد تاریخ سینمای ایران و نفوذ سینمای هالیوود در آن و فلسفه تکنولوژی را به مجالی دیگر موکول می کنم،اما آنچه در این نوشته بطور مختصر بدان پرداخته می شود،ظهور پدیده مردان زن نما در سینمای ایران است.
پدیده مردان زن نما از زمان ساخته شدن فیلم آدم برفی در اوایل دهه ۷۰ وارد سینمای ایران شد.فیلمی که در آن اکبر عبدی،هنرپیشه معروف و ستاره سینمای آن روز ایران، در نقش زنی به نام «دنیا» حاضر شد.به عقیده نویسنده آنچه باعث شهرت فیلم آدم برفی شد،بازی اکبر عبدی به عنوان یک «ستاره» سینما در نقش یک زن و تبلیغات گسترده آن بود،نه صرفاً بازی یک مرد در نقش یک زن و این شروعی بود بر جریانی که تا کنون ادامه یافته است.
«ریچارد دایر» پدیده ستارگان را شامل تمام چیزهایی می داند که در مورد ستارگان در دسترس عموم مردم قرار می گیرد.به اعتقاد وی ، تصویر یک ستاره سینما تنها با فیلم هایش ساخته نمی شود بلکه تبلیغات آن فیلم ها،پوسترها،زندگی نامه ها و مصاحبه ها و پوشش رسانه ای اعمال و زندگی خصوصی ستارگان،همگی در ساخته شدن تصویر آنان نقش دارند.(Dyer,۱۹۸۶)
تصاویر ستارگان همیشه عظیم،چند رسانه ای و بینا متنی هستند و این خود کمک بزرگی در راستای تبلیغ آنان (و تبلیغ نظام مبتنی بر صنعت فرهنگ و سرمایه داری) می نماید.ستارگان توسط صنعت فرهنگ و برای سود مالی ساخته می شوند و از نظر بازار (گیشه) ستارگان،بخشی از ابزار فروش فیلم ها محسوب می شوند.از طرفی ستارگان عامل فروش روزنامه ها و مجلات نیز هستند و هم از آنها برای فروش لوازم آرایشی و بهداشتی،مدهای لباس،اتوموبیل و تقریباً هر چیز دیگری استفاده می شود.
با توجه به تعاریف ذکر شده از ستارگان و کارکرد آنان،به راحتی می توان به اهمیت نقش آنان در جوامع پی برد.سینما که عرصه تأثیرگذاری مستقیم و ناخودآگاه در عرصه اجتماعی استو از سوی دیگر،ابزاری دست ساخته توسط صاحبان صنعت فرهنگ که به بازتولید آن کمک می کند،خود در سطحی کلان تر محصول نظام سرمایه داری است که به یاری تکنولوژی های مدرن،ایدئولوژی سرمایه داری را که پشت تمامی تصاویر آن نهفته است،بازتولید و فرافکنی می کند.
پدیده مردان زن نما نیز از آن جهت که محصول سینماست و اولین بار در ایران توسط این رسانه به عرصه اجتماعی ایرانیان راه یافت،امری است که بطور کامل از تئوری بالا تبعیت می کند.اما نکته قابل توجه و پنهان در این امر ، هنجار شکنی و ساختار شکنی اجتماعی(social deconstruction) توسط این پدیده است.آرایش مردان در غالب زن و تشابه به آنان در فرهنگ ایرانی اسلامی ما امری مذموم بود و به نوعی تابو محسوب می شد و ممنوعیت آن نیز ریشه در همین فرهنگ داشت.
نظریات علوم اجتماعی بهترین راه برای عادی سازی یک هنجار غلط و غیر مرسوم و بدعت را تکرار آن می داند(نظریات برچسب زنی (labeling) در آسیب شناسی اجتماعی در مورد جرم و جنایت برجسته ترین آنان است) و هم از این منظر،برای شکستن قبح این هنجارها کافی است که چند بار این امر تکرار شود تا میزان حساسیت اجتماعی در مورد آن کاهش یابد و این به مدد رسانه ها، امری طبیعی تلقی می شود.پس از شکستن هنجار،طبیعی است که ساختار مسلط اجتماعی و فرهنگی جامعه در برابر این پدیده حساسیت هایی نشان دهد و موج هایی از مخالفت بروز کند(کما اینکه این پدیده در سینمای ایران،با نمایش فیلم آدم برفی اتفاق افتاد و چندین سینما توسط مردم تعطیل گردید).اما تکرار این پدیده میزان حساسیت ها را کم کرده و آن را تبدیل به امری طبیعی می نماید.امروزه شاهد آن هستیم که این امر نه تنها در سینما (که تا حدودی عرصه خصوصی تولید و متعلق به قشر خاص است) رایج شده بلکه به رسانه ملی نیز سرایت کرده است و مسؤولین تلویزیون دولتی ایران نیز گویا از تأثیرات این پدیده مصون نمانده اند و در این پروسه ذوب شده اند.
صحبت از اسکیزوفرنی اجتماعی و نقش دوگانه تلویزیون در ایران را به مجالی دیگر موکول می کنم اما یک جمع بندی مختصر از نوشته فوق ما را به این نکته رهنمون می سازد که ظهور پدیده مردان زن نما و رواج آن در ایران امروز،در رسانه هایی چون سینما و تلویزیون،بطور کامل از تئوری صنعت فرهنگ تبعیت می کند که نخستین بار توسط ستارگان سینما اتفاق افتاد و اکنون امری طبیعی و عادی جلوه می کند.حال آنکه صنعت فرهنگ ناظر بر مفهوم فرهنگ پست (Low Culture) است که توسط نهادهای فرهنگی (رسانه ها) در جامعه پذیری و فرهنگ پذیری آنان نقش دارد و با جایگزین کردن مؤلفه های یک فرهنگ(فرهنگ پست) سعی در از میان برداشتن فرهنگ بومی و فرهنگ عالی (High Culture) دارد.
احمد نادری
منابع:
۱- Jay,Martin,The Dialectical Imagination ,Boston:little Brown,۱۹۷۳
۲- Adorno & Horkheimer,Dialectic of Enlightenment, New York:The Seabury Press,۱۹۷
۳-Dyer,Richard,Heavenly Bodies,Film Stars and Society,New York:St Martins Press,۱۹۸۶
منبع : رجا نیوز