دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بدانم همی که نادانم


بدانم همی که نادانم
به روزگار خسرو، اندر وقت وزارت بزرجمهر غبزرگمهر؛ نام وزیر دانا و نامدار انوشیروانف رسولی آمد از روم. خسرو بنشست چنان که رسم ملوک عجم بود و رسول را بار داد غبه حضور پذیرفتف. وی را با رسول بارنامه غفهرستی از مال الاتجاره که بازرگانان برای فروش از جایی به جایی حمل می کرده اند، اما در اینجا به معنی لاف زدن و نمایش اسباب تجمل و تفاخر استف همی بایست کند به بزرجمهر یعنی که مرا چنین وزیری است. پیش رسول با وزیر گفت؛ «ای فلان همه چیز در عالم تو دانی؟»
بزرجمهر گفت؛ «نه ای خدایگان غپادشاهف.» خسرو از آن طیره غخشمگینف شد و از رسول خجل گشت. پرسید که؛ «همه چیز پس که داند؟» بزرجمهر گفت؛ «همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند. پس تو خویشتن را از جمع داناترین کس مدان که چون خود را نادان دانستی دانا گشتی و سخت دانا کسی باشد که بداند که نادان است و عاجز، که چون خود را نادان دانستی داناگشتی و سخت دانا کسی باشد که بداند که نادان است و عاجز، که سقراط با بزرگی او همی گوید که؛ اگر من نترسیدمی که بعد از من بزرگان اهل خرد بر من عیب کنند و گویند سقراط همه دانش جهان را به یک بار دعوی کرد، مطلق بگفتمی که؛ هیچ چیز ندانم و عاجزم. ولیکن نتوانم گفتن که این از من دعوی بزرگ باشد.
و «بوشکور بلخی» غشاعر قرن چهارم هجریف گوید و خویشتن را به دانش بزرگ در بیتی بستاید و آن بیت این است؛ تا بدانجا رسید دانش من/ که بدانم همی که نادانم پس به دانش خویش غره مشو اگر چه دانا باشی. چون شغلیت پیش آید هرچند تو را کفایت گزاردن غانجام دادنف آن باشد، پسند رای خویش مباش غدر اظهار نظر خویش مستبد نباشف که مرد پسند رای خویش، همیشه پشیمان بود.
و از مشورت کردن با پیران عار مدار، و با عاقلان و دوست مشفق مشورت کن که با حکمت و با نبوت و تایید محمد مصطفی صلی الله علیه، از پس از آنکه آموزگار وی و سازنده کار وی خدای عزوجل بود، هم بدان رضا نداد و گفت؛ سبحانه و تعالی؛ و شاور هم فی الامر یا محمد، با ایشان، پسندیدگان و یاران خویش، مشورت کن، تدبیر بر شما و نصرت بر من که خدایم.و بدان که رای دو کس نه چون رای یک کس باشد، چه یک چشم آن نتواند دید که دو چشم بیند، و یک دست آن نتواند برداشت که دو دست بردارد.
نبینی که چون طبیبی بیمار بود و بیماری بر وی دشوار بود، اعتماد بر معالجت خود نکند، طبیبی دیگر آرد و به استطلاع غآگاهی خواستنف رای او مداوای خویش کند و اگرچه سخت دانا طبیبی باشد.و اگر هم جنس از آن تو را شغلی اوفتد ناچار از بهر او بکوش، رنج تن و مال دریغ مدار، اگر چه دشمن و حاسد تو باشد که اگر وی بدان اندر بداند فریاد رسیدن تو، او را از آن محنت بیش بود و باشد که آن دشمنی دوستی گردد. و مردمان سخن دان و سخن گوی که به سلام تو آیند ایشان را حرمت دار و با ایشان احسان کن تا بر سلام تو حریص تر باشند، ناکس ترین کس آن بود که بر وی سلام نکنند.
و اگرچه با دانشی تمام باشی با مردمان سخن گوی فدم غتندخوف مباش که مردم غانسانف دانا فدم، نه نیکو باشد که مردم اگرچه حکیم بود چون فدم بود حکمت وی به حکمت نماند و سخن وی رونقی ندارد. پس شرط سخن گفتن بدان که چون است و چیست.

قابوسنامه-عنصرالمعالی
منبع : روزنامه کارگزاران