چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پنج سال پرماجرا


پنج سال پرماجرا
آن روز- اواخر شهریور ۸۷- جرج بوش در مجمع عمومی سازمان ملل مشغول آخرین سخنرانی خود بود. محمود احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی ایران که در صحن عمومی حضور داشت، در حال گفت وگو با منوچهر متکی وزیر امور خارجه، انگشت شست خود را بر حسب عادت به سمت پایین گرفت و عکاسان و تصویربرداران و خبرنگاران که در سخنان تکراری و ملال آور بوش چیزی نمی یافتند، گویی که سوژه ای را شکار کرده باشند، حرکت دست احمدی نژاد را محور گزارش ها و تحلیل های خود کردند. شست احمدی نژاد به لحاظ خبری و تحلیلی برای آنها ارزش و اعتباری به مراتب بیشتر از تمام سخنان رئیس جمهور آمریکا یافته بود. خلاصه تحلیل ها و تفسیرها درباره حرکت شست(!) رئیس جمهور ایران همان بود که روزنامه انگلیسی تایمز نوشت: «ایران در حالی در میانه میدان ایستاده که کابوی تنها (بوش) آماده خداحافظی است. بوش ایران را متهم به تروریسم و تولید سلاح هسته ای کرد اما این احمدی نژاد بود که پس از ورود به نیویورک، تمامی تیترهای خبری رسانه های آمریکا را به خود اختصاص داد. او در طول سخنرانی بوش لبخند می زد و برای دیگر سران سر تکان می داد و حتی یکبار در گفت وگو با منوچهر متکی وزیر خارجه، شست خود را به سمت پایین گرفت، نشانی که گلادیاتورها برای تمام کردن کار فرد مغلوب به کار می بردند.»
حرکت احتمالا عادی شست احمدی نژاد برای نگاه کنجکاو دنیا به ویژه رسانه های غربی یک نماد و نشانه و یک سمبل بود، سمبلی از آنچه ایران با آمریکای متکبر کرد و در برابر نگاه های حیرت زده، ترمز ابرقدرت افسارگسیخته ۶-۵ سال پیش را کشید. داغی که رئیس جمهور ایران به نمایندگی از ملت خود بر دل بوش گذاشت، بزرگتر از آن بود که نهفته بماند. آه از نهاد بوش برخاسته بود که همین پریروز در سخنرانی خود در مرکز بروکینز با تلخکامی تمام گفت «ما قبل از اینکه احمدی نژاد بر سر کار بیاید، داشتیم به نتایج دلگرم کننده ای در خصوص برنامه هسته ای ایران می رسیدیم، چون آنها پذیرفته بودند غنی سازی را متوقف کنند. متاسفانه پس از انتخاب احمدی نژاد، ایران مسیر برعکسی را برگزید و غنی سازی را از سر گرفت... ما در منطقه خاورمیانه امید زیادی به اصلاح طلبان و فعالان حقوق بشر داریم و از اصلاح طلبان، فعالان حقوق بشر و ناراضیان سیاسی در سراسر منطقه حمایت می کنیم و با آنها همراهیم.»
این جملات حسرت آلود را کسی می گوید که ۵ سال پیش، افغانستان و عراق را گویا فتح کرده بود و خیال می کرد ترمز ایران را کشیده و جسارت و جرئت را در این کشور کشته است. او آن روزها از وضع مجلس ایران خبر داشت که جریانی متنفذ در آن حتی دولت همسو (اصلاح طلب) را گوشه رینگ کشیده و فشار می آوردند تا کوتاه بیاید و چرخه فناوری هسته ای را تعطیل کند. بوش می شنید که از پشت تریبون همین مجلس فلان آقای نماینده همصدا با جریان تبلیغاتی- اطلاعاتی غرب می گوید درباره فناوری اتمی ۱۹ سال به دنیا دروغ گفتیم و حال دم خروس بیرون زده است. یا آن یکی آقای نماینده به جای صدای آمریکا می گوید ما که نفت داریم، فناوری اتمی می خواهیم چه کار. و بوش آن روزها را به خاطر می آورد که معاون وزارت خارجه ایران در نامه ای سری، از موضع ضعف خواستار مذاکره شد و طرف آمریکایی از موضع تبختر و تکبر بی اعتنایی کرد. به شیرینی یک رویا بود آن روزها که ناگهان به رنگ کابوس درآمد. احمدی نژاد، ضرب شست ملت ایران بود برای رژیم مستکبر آمریکا. و درست نوشته بودند رسانه های آمریکایی و انگلیسی که اگر بوش با ملت ایران درگیر شود، آنها انگشت خود را در چشم آمریکا فرو خواهند کرد.اکنون حتی انگشت شست احمدی نژاد- اگر هم تصادفی و از سر عادت رو به پایین گرفته شد- برای اهل تحلیل و خبر در غرب معنا پیدا می کرد.
این ۵ سال اما به آسانی نگذشت. بودند آدم های نشان شده ای در ایران که در این ۵سال مدام افق کشور را تیره و تار و وضعیت مملکت را اورژانسی و فوق العاده و بحرانی نشان دادند و هر لحظه رعب و هراس از حمله آمریکا را به افکار عمومی پمپاژ کردند، یا صدای دشمن بودند یا انسان های کم ظرفیتی که به خاطر عقده های شخصی و محفلی و حزبی، خوشایند دشمن آهنگ شوم یاس و هراس سر دادند. اما آنها را نباید- با همه صداکلفتی و معرکه گیری- حتی اقلیتی در میان ملت ایران دانست. همان روز که اکبر اعتماد رئیس سازمان انرژی اتمی در رژیم گذشته، جوانان ایران اسلامی را به خاطر دستیابی به قله های فناوری اتمی ستود و بسیاری از عناصر مخالف جمهوری اسلامی (مقیم اروپا و آمریکا) اعلام کردند که با همه مخالفت ها، جمهوری اسلامی را به خاطر ایستادگی بر سر حق ملی ستایش می کنند، آمریکایی ها باید می فهمیدند دچار خسران شده و زیان بزرگی کرده اند. آقای البرادعی هم که در این معرکه ۵ ساله به عنوان یک شبه داور طرفدار جبهه ناحق عمل کرده امروز با تاسف، همین را به لس آنجلس تایمز می گوید: «حتی یک اینچ هم در مهار و کنترل برنامه اتمی ایران پیشرفت حاصل نشد. من مدت زیادی است که فکر می کنم تلاش ۵ ساله آمریکا شکست خورده است. ایران به رغم مجموعه تحریم ها، کماکان به کسب فناوری هسته ای می پردازد و حتی بسیاری از ایرانیان مخالف رژیم به خاطر همین مسئله دور جمهوری اسلامی جمع شده اند.»
جماعت ورشکسته به تقصیری که به روال ۵ سال گذشته وضعیت کشور را بحرانی نشان می دهند و مدعی اند با کنار زدن احمدی نژاد باید دولت نجات تشکیل داد، از نجات چه کسی سخن می گویند؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی؟ نجات خود از ورشکستگی؟ یا هر دو؟! وگرنه احمدی نژاد که برای ملت ایران- حتی برخی مخالفان سابق- نماد عزت و اقتدار و شجاعت و اعتبار ملی است. پاسخ به این پرسش پیچیده نیست: چرا همان عنصر نفوذی در مجلس ششم که در اوج معرکه گیری گروهک منافقین و تبلیغات منفی سنگین غرب علیه برنامه هسته ای ایران ادعا کرد ۱۹سال به دنیا دروغ گفته ایم- و دروغ خود او با گزارش های آژانس عیان شد- در جمع برخی مدعیان اصلاح طلبی در کاشان گفته است «با ریاست جمهوری احمدی نژاد اکیدا مخالفت می کنیم، به هر شکل ممکن. یعنی هر جور بتوانیم یک رأی هم از احمدی نژاد کم کنیم، دریغ نخواهیم کرد»! و نیز نباید شگفت زده شویم از اینکه ببینیم عضو مرکزیت فلان حزب دولت ساخته که زمانی روزنامه تحت نظر وی (شرق) نوشت «ما چون تقوای اتمی نداریم، آمریکا و غرب حق دارند به ما اجازه ندهند از فناوری هسته ای برخوردار باشیم»، حالا به دویچه وله بگوید «ما هرکاری بتوانیم می کنیم تا احمدی نژاد روی کار نماند». براستی این جماعت چه سنخیتی با دولت ورشکسته آقای بوش دارند که به تجانس (هم جنسی) با او رسیده اند؟ مگر نه اینکه السنخیه علت التجانس؟!
مشکل البته شخص احمدی نژاد نیست. او هم می توانست مانند بعضی ها که تحت فشار تبلیغاتی و روانی قرار گرفتند و قافیه را باختند و اگر هم همدل نشدند لااقل منفعل ماندند، همان رویه را پیشه کند تا مغضوب محافل قدرت در غرب و دنباله ها و موتلفان داخلی آنها واقع نشود. مشکل شخص او نیست. مسئله رنج آور برای دشمنان ایران این است که او به شعارهای اصیل انقلاب که گفته می شد تاریخش گذشته و حتی برخی همراهان سابق انقلاب هم تصور می کردند امکان سر دست گرفتن آن شعارها وجود ندارد- باور دارد و با افتخار و ایمان قلبی از آنها دم می زند. او مغضوب دشمنان است، چون انقلاب، رهبری، امام(ره) و ملت ایران مغضوب است و او آماج حمله است برای اینکه دولت وی خط مقدم دفاع از کیان کشور و انقلاب است. و او محبوب ملت- با تمام تنوع سلیقه ها- و مورد حمایت رهبری است، چون به ایمان و اراده ملت ایران شک نکرد و معامله بر سر آن را روا ندانست.
نقد جای خود محترم و محفوظ! می توان و باید عملکرد احمدی نژاد و جزء به جزء دولت او را نقد کرد و اشکالات را متذکر شد و روند امور را اصلاح و تقویت کرد. می توان حتی در عرصه سیاست و انتخابات با او رقابت کرد. اما این نقد لازم یا رقابت مجاز در عرصه سیاست داخلی، نباید بهانه یا پوششی برای تخریب «خط مقدم مقاومت»- ضربه ناجوانمردانه از پشت- شود، چندان که دشمن پس از ۵ سال سرگیجه، بدان اهتمام کرده و پروژه ساخته و پرداخته است. این خط مقدم دفاع پیروز- اگر منصف باشیم و در عقده ها و لجاجت ها اسیر نمانیم- سزاوار پشتیبانی است و آنها که به خاطر توقعات برآورده نشده- حتی مشروع- چشم یکسره بر دشمن می بندند و تا مرز دشمنی با دولت پیش می روند، بی تردید در زمین و پروژه دشمن ایفای نقش می کنند.
در این میان یک جمله هم باید برای رئیس جمهور محترم نوشت. سرمایه حمایت ملت و رهبری فرزانه انقلاب، بار مسئولیت رئیس جمهور و دولت را سنگین تر می کند. احمدی نژاد بماهو احمدی نژاد یک مسئولیت دارد و احمدی نژاد مورد اعتماد و حمایت ملت و رهبری، مسئولیتی دوچندان. این سرمایه را به طور مضاعف باید پاس داشت و حرمت نهاد و بر تحمل، سعه صدر، فروتنی، نقدپذیری- به ویژه نقد دلسوزان- بیش از گذشته اهتمام داشت. احمدی نژاد در این معرکه، فرماندهی را می ماند که با وجود درگیری در نبردی سنگین، نباید از سازمان و انسجام جبهه مقاومت غافل بماند، همچنان که از دیگران پذیرفتنی نیست به خاطر اختلاف نظر تاکتیکی یا مثلا به خاطر یک جفت پوتین، در جنگ اهمال کنند یا سر اسلحه را به سوی جبهه خودی رها سازند!
آنچه راهگشاست، همان است که امام خمینی(ره) فرمود و خار چشم دشمن شده؛ پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد. اشاره های مقتدای انقلاب به شهادت تاریخ جایی برای جولان اختلاف سلیقه ها و مجادلات فرصت سوز نمی گذارد.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید