یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ام


امام حسين تا زنده بود آبش ندادند وقتى شهيد شد آب بر مزارش بستند!
نظير: آبى که به زندگانى ندادى به حسين چون گشت شهيد بر مزارش بستى؟
رک: تا زنده بودم آبم ندادى، حالا که مرده‌اى گلاب بر مزارم نهادى؟
امام حسينى نيست وگرنه شمر بسيار است!
رک: افسوس که ديگر امام حسينى نيست وگرنه شمر بسيار است!
امام‌زاده است و همين يک قنديل!
نظير: مسجد است و يک قنديل!
رک: رستم است و يک دست اسلحه!
امام‌زاده‌اى است که با هم ساختيم!٭
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مثل رک: امثال و حکم دهخدا، ج ۱، ص ۲۸۲
امام‌زاده‌اى که معجز نکند کسى برايش شمع روشن نمى‌کند
ُنظير: امامزاده‌اى که معجز نکند کسى به زيارتش نمى‌رود
امام‌زاده‌اى که معجز نکند کسى به زيارتش نمى‌رود
نظير: امام‌زاده‌اى که معجز نکند کسى برايش شمع روشن نمى‌کند
امام‌زاده را خودمان ساختيم به کمر خودمان زد!
نظير:
اين آشى است که خودم براى خودم پختم
- خودم کردم که لعنت بر خودم باد
امان از اون ماست کل‌عباس، چِشَمْ٭ ديد دلم خواست! (عامیانه).
نظير:
چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
- هر چيز که ديده ديد دل مى‌خواهد
٭ چِشَمْ: چشمم
امان از حيله‌هاى آدميزاد!
رک: گربه گفته است من اولش پلنگ بودم، از دست آدميزاد به اين روز افتادم
امان از خانه‌دارى، يکى مى‌خرى دو تا نداري!
امان از دوغ ليلى، ماستش کم بود آبش خيلي! (عامیانه). آنچه گفتى يا بر آن ادعا نمودى حاصلى بسيار اندک و ناچيز داشت
امانت پذيرفتن بلا پذيرفتن است (از قابوس‌نامه)
امانت‌دار شريک مال مردم است
رک: دزد هم در امانت خيانت نمى‌کند
امروز اينجا فردا بازار قيامت!
نظير:
فردا سرِ پُل صراط!
- فردا صحراى قيامت
امروز تخم کار که فردا مجال نيست ٭
رک: کار امروز به فردا ميفکن
٭ اى بى‌خبر دل از دو جهان بر خداى بند .......................... (سعدى)
امروز که توانى ندانى، فردا که بدانى نتوانى
نظير:
چون توانستم ندانستم چه سود چون که دانستم توانستم نبود (عطار)
- تا توانستم ندانستم و چون دانستم نتوانستم (خواجه عبدالله انصارى)
- در جوانى مستى، در پيرى سستى، پس خدا را کى پرستى؟ (خواجه عبدالله انصارى)
- اگر تجربه در جوانى و بنيه در پيرى بودى چه نبودي
امروز مبارک است فالم کافتاد نظر بر آن جمالم (سعدى)
نظير:
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن یار چه بود فالی فیروزتر از روز وصال(فرخی سیستانی )
- چه بود فالى فيروزتر از روز وصال (فرخى سيستانى)
- وه چه خوب آمدى صفا کردى (ايرج ميرزا)
- بيائيد بيائيد که دلدار رسيده است بيائيد بيائيد که گلزار دميده است(ديوان شمس تبريزى)
امروز نقد فردا نسيه٭
عبارتى که کسبه روى تابلو خاصى مى‌نويسند و از ديوار دکان خود مى‌آويزند تا کسى از آنها تقاضاى نسيه نکند
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مثل رک: داستان‌هاى امثال تأليف سيد کمال‌الدين مرتضويان (فارسانى)
امروز نه آن کَسَم که بودم (نظامى)
امسال براى يکيمان زن بگير سال ديگر براى داداشم!
مردى روستائى با زن خود دربارهٔ ازدواج دو پسرشان به گفتگو نشسته بود و در حين بحث در اين امر مهم از تنگدستى و عدم استطاعت مالى خويش سخت مى‌ناليد. پسر بزرگ‌تر که تا آن هنگام در گوشهٔ اتاق نشسته بود و به سخنان پدر و مادر خود گوش مى‌داد سر برداشت و گفت: پدرجان، امسال براى يکيمان زن بگير...
اميد بِهْ از خوردن است
اميد نانِ روزانهٔ بيچارگان است
رک: آدم به اميد زنده است
اميد نيست که عمر گذشته باز آيد٭
رک: آبِ رفته به جوى باز نايد
٭ در اين اميد به سر شد دريغ عمر عزيز که آنچه در دلم است از درم فراز آيد
اميد بسته برآمد ولى چه فايده ز آنک ..................... (سعدى)
اميدوار بوَد آدمى به خير کسان مرا به خير تو اميد نيست شرّ مرسان (سعدى)
نظير:
عطايش را به لقايش بخشيدم
- نه شير شتر نه ديدار عرب!
- نه ديدار تازى نه شير شتر!


همچنین مشاهده کنید