یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اگ(۶)


اگر محمود زوالى در خواب است، محمود بى‌زوال بيدار است
رک: اکبر ندهد خداى اکبر بدهد.
اگر مدّعيِ گازرى هستى چرا دستار خويش را (يا: جامهٔ چرب خود را) نمى‌شوئى؟
رک: اگر بابا بيل‌زنى باغچهٔ خودت را بيل بزن!
اگر مرد مى‌توانست بچه‌دارى کند مى‌زائيد
اگر مردن نبود آدم آدم را مى‌خورد
نظير: اگر مرگ بر ما نکردى کمين ز بس جانور تنگ بودى زمين (اسدى)
اگر مرده را زنده کردى مردى و اِلاّ من هم زنده را مى‌توانم با چماق بميرانم!
نظير:
زنده را بتوان کشت، کشته را نتوان زنده کرد (نصيحةالملوک)
- مى‌توان کشت زنده را ليکن کشته را زنده کى توان کردن (اسدى)
- بريده سر نرويد بار ديگر (ويس و رامين)
رک: جان‌بخشى از جان‌ستانى بِهْ است
اگر مردى بده دل را به مردى٭
رک: فردى گردى چو گِرد مردى گردى
٭ چو پير ما شو اندر کفر فردى .................... (محمود شبسترى)
اگر مردى برو از شهردارى يک 'پايان کار' بگير!٭
رک: اگر مردى سرِ دستهٔ هاون را بشکن!
٭ از امثال جديد است و مقصود از 'پايان کار' نيز گواهى پايانِ کار ساختمان است.
اگر مردى برو دهنهٔ آق دربند را ببند!
رک: اگر مردى سردستهٔ هاون را بشکن!
اگر مردى سرِدستهٔ هاون را بشکن!
روزى ملا نصرالدين در حياط خانه‌اش مشغول کار بود. تگرگ شروع به باريدن کرد و دانه‌هاى درشت آن سر ملا را مجروح ساخت. ملا دوان دوان به مطبخ رفت. دسته هاونى آورد و رو به آسمان گرفت و گفت: اگر مردى....
نظير:
اگر مردى برو دهنهٔ آق دربند را ببند
- اگر مردى برو از شهردارى يک 'پايان‌کار' بگير!
- سرِ کچل شکستن کارى ندارد
اگر مردى کلاه خودت را سفت نگه‌دار!
اگر مرغى تخم بگذار و اگر خروسى بانگ بردار!
رک: به شترمرغ گفتند: پرواز کن. گفت: من شترم گفتند: بار ببر. گفت: من مرغم!
اگر مسجد خراب است محرابش به‌جاست
اگر مسلمان نبود پيش نماز نمى‌شد
اگر مفسد و حرام‌زاده نباشد راه بيدخون را کسى ياد نمى‌گيرد
نظير: اگر حرام‌زاده نباشد راه بيدخون را کسى نمى‌داند
اگر من خيک را ول کنم خيک مرا ول نمى‌کند
رک: من خيک را رها کرده‌ام، خيک مرا رها نمى‌کند.
اگر من منم پس کو کدوى گردنم؟ (عامیانه).
مرد ابلهى که در گيجى و حواس‌پرتى تالى و ثانى نداشت قصد سفر کرد. زنش که به احوال او آشنا بود گفت: علامتى به خودت بيند که اگر گم شدى بتوانى خودت را پيدا کنى. گفت: چه کنم؟ زن رفت کدوئى آورد سوراخ کرد و بندى از آن گذراند و از گردن شوهر خود آويخت و گفت: حالا مى‌توانى با خيال راحت سفر کنى، مواظب باش کدو هميشه از گردنت آويزان باشد هيچ‌وقت گم نخواهى شد. مرد ابله با همان هيئت و حالت عازم سفر شد و خوشحال بود که اگر راه را گم کند لااقل خودش را گم نخواهد کرد. روزى خسته و کوفته با کدوى گردن خود وارد يک مسجد شد و در شبستان مسجد به استراحت پرداخت و پس از لحظه‌اى به خواب عميقى فرو رفت. اتفاقاً در همان وقت دزدى از آنجا مى‌گذشت. پيش آمد و بند کدو را پاره کرد و کدو را با خود برد پس از چند لحظه مرد ابله بيدار شد و قبل از هر چيز به گردن و سينه خودش نگاه کرد ديد کدو نيست. حيرت‌زده به اطراف نظر انداخت و با لحنى خاص گفت: اگر من منم پس کو کدوى گردنم؟
اگر مهمان يکى باشد صاحب‌خانه گاو مى‌کشد
نظير: کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد
اگر مى‌خواهى استاد خوبى باشى شاگرد خوبى باش
اگر مى‌خواهى بشوى تَغَل‌انداز، هى پُر کن و هى بينداز! (عامیانه).
رک: کار نيکو کردن از پر کردن است
اگر مى‌خواهى بشوى خوشنويس، هى بنويس هى بنويس هى بنويس!٭
رک: کار نيکو کردن از پر کردن است.
٭ يا: اگر خواهى شوى خوشنويس بنويس و بنويس و بنويس
اگر مى‌خواهى راز تو دشمن نداند با دوست مگوى (منسوب به انوشيروان)
اگر مى‌خواهى عزيز شوى يا دور شو يا گور شو٭
نظير: در وطن گر مى‌شدىهرکس به آسانى عزيز کى ز آغوش پدر يوسف به زندان آمدى(صائب)
٭ نظير اين مَثَل در زبان فرانسه نيز وجود دارد، بدين‌صورت: .Si tu veux être apprêciê، meurs ou voyage
اگر مى‌خواهى مردم را بگذارى سرگردان، هى سرت را بجنبان هى سرت را بجنبان! (عامیانه).
اگر نان گندمت نيست زبان مردمى تو را چه شد (از جامع‌التمثيل)
نظير:
نان چرب ندارى زبان چرب داشته باش
- دانم که به دل دوست ندارى ما را قربان محبت زبانيت شوم
- گرت نيکى از روى کردار نيست نکو گوى بارى که دشوار نيست (اسدى)
- اگر گوئى، نکو گو اى برادر (ناصر خسرو)
اگر نباشد امر حق (= خداى تعالى) نمى‌افتد برگى از درخت
رک: بى‌امر حق برگى نمى‌افتد از درخت
اگر نخورده‌ايم نان گندم ديده‌ايم دست مردم
اگر ننه‌جان ريش داشت باباجان مى‌شد (عامیانه).
رک: اگر خاله‌ام ريش داشت. آقادائى‌ام مى‌شد
اگر نوادهٔ زالى، بى‌ارزشى، چون بى‌مالى
مقایسه شود با . بى‌پول مرو به بازار که راهت ندهند صد نعره زنى هيچ جوابت ندهند
اگر نوشم نه‌اى نيشم چرائى؟
نظير:
نوشم نمى‌دهى، به دلم نيشتر مزن (جلال همائى)
- چو مرهم مى‌ نسازى نيش کم زن (ناصر خسرو)
- اگر گل نيستى خار هم مباش
- گر مرهم دلى نشوى نيشتر هم مباش (صائب)
- بارى چو عسل نمى‌دهى نيش مزن (سعدى)
اگر نى‌زنى بلدى چرا بابات از حصبه مُرد؟
رک: تو که نى‌زن بودى چرا آقادائيت از حصبه مرد؟
اگر هر سگى فرياد کند سنگى بَر وى اندازند نرخ سنگ مثقالى به دينارى رسد (از مجمع‌الامثال)
اگر هفت دختر کور داشته باشد به ساعتى شوهر مى‌دهد!
نظير: زبانى دارد که مار را از سوراخ بيرون مى‌کشد
اگر همهٔ پرنده‌ها ميوه‌خور بودند ديگر ميوه‌اى به درخت نمى‌ماند
اگر همهٔ دنيا را گندم بگيرد خوراک کبک ريگ است
اگر همه شب قدر بودى شب قدر بى‌قدر بودى
رک: اگر شب‌ها همه ‌قدر بودى...
اگر همه گفتند نان و پنير، تو برو سرت را بگذار و بمير! (عامیانه).
نظير:
هر وقت گفتند خاک‌انداز، تو خودت را جلو بينداز!
- وقتى نيم‌سوز حرف زد تو هم بزن!
- کاش ننه‌ات تو را دوقلو زائيده بود!
اگر هوس است همين يکى بس است
اگر يار اهل است کار سهل است (از جامع‌التمثيل)
نظير:
يار ما اهل و کار ما سهل است
- خوش بوَد عشق چو معشوقه وفادار بود (معزّى)
- يار که اهل است کار سهل است
اگر يار شاطر نيستى يار خاطر مباش
رک: يار شاطر باش نه يارِ خاطر
اگر يار نيستى اغيار هم مباش
رک: يار شاطر باش نه يارِ خاطر.
اگر يک بار مغبونم کردى کور شوى، اگر دو بار مغبونم کردى خودم کور بشوم!
اگر يک در باز کنى و خواست خدا نباشد هزار درِ ديگر به رويت بسته مى‌شود.
مقایسه شود با هر چه دلم خواست نه آن مى‌شود هر چه خدا خواست همان مى‌شود
اگر يک لقمه نان حلال بخورد تا دو سال مريض است!


همچنین مشاهده کنید