یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اگ


اگر آب براى من ندارد نان که براى تو دارد
رک: آب براى من ندارد نان که براى تو دارد
اگر آشت ندهند ظرفت را نمى‌شکنند
نظير: اگر به دِرو راهت ندهند مِنگالت را هم نمى‌گيرند.
اگر آقايت را سوار الاغ ديدى بگو: عجب اسب قشنگي! (يا: بگو: به به چه اسب قشنگي!)
رک: سگ که دولتمند شد به او بگو آقاى شير!
اگر احمدى بخت داشت پشت عطسه‌اش جخت داشت! (عامیانه).
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
اگر از آتشت گرمى نبينم چرا از دود محنت کور گردم؟ (بابا طاهر)
رک: از آتشت گرم نشديم دودش کورمان کرد
اگر از آسمان آشرمهٔ کرباسى ببارد يکيش هم گردن ما نمى‌افتد!
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
اگر از آسمان کلاه ببارد يکيش سرِ ما نمى‌افتد
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
اگر از ابر آب حيات ببارد هرگز درخت عرعر ميوه نمى‌دهد
نظير: ابر اگر آب زندگى بارد هرگز از شاخ بيد برنخورى (سعدى)
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
اگر از خار بترسى دستت به گُل نمى‌رسد
نظير:
نبايد از ترسندگان هيچ‌کار
- هر که ترسيد مُرد، هر که نترسيد بُرد
اگر از خرقه کس درويش بودى رئيس خرقه‌پوشان ميش بودي!
نظير:
درويشى به لباس نيست
- قلندرى به درازى موى سر نيست
- پارسائى به خرقه‌پوشى نيست (مولوى)
اگر از درد بى‌گوشتى بميرم کلاغ از روى قبرستان نگيرم
رک: از سرما مردن بِهْ که پالان خر پوشيدن!
اگر از قبرستان بگذرد يک مرده کم مى‌شود!
نظير:
اگر تخم‌مرغ دستش بدهى زرده ندارد
- سرمه را از چشم مى‌زند
اگر اطلس کنى کَمخا٭ بپوشى همان سبد به سرِ سبزى‌فروشي! (عامیانه).
رک: اگر زرى بپوشى، اگر اطلس بپوشى، همان کنگرفروشي!
٭ کَمخا: نوعى پارچهٔ منقش و رنگارنگ
اگر اهل بخيه‌اى اول شکاف خودت را هم بگذار! (عامیانه).
رک: اگر بابا بيل‌زنى باغچهٔ خودت را بيل بزن!
اگر اين خر بيفتد هيچ دارم٭
٭ مگر مى‌رفت استاد مهينه خرى مى‌برد بارش آبگينه
يکى گفتش که بى‌آهسته کارى بدين آهستگى بر خر چه دارى؟
بگفتا: هيچ، دل پر پيچ دارم ............................... (عطّار)
اگر اين دنيا چوب است، آن دنيا هم چوب است و هم چماق!
اگر اين گربه است گوشت کو و اگر گوشت است گربه کو؟
اين مَثَل مأخوذ از حکايتى است که مولانا جلال‌الدين رومى در مثنوى رومى در مثنوى معنوى بدين شرح آورده است:
بود مردى کدخدا او را زنى سخت طنّاز و پليد و رهزنى
هر چه آوردى تلف کرديش زن مرد مُضطر بود اندر تن زدن
بهر مهمان گوشت آورد آن معيل سوى خانه با دو صد جهد طويل
زن بخوردش با کباب و با شراب مرد آمد گفت دفع ناصواب
مرد گفتش گوشت کو مهمان رسيد پيش مهمان لوت مى‌بايد کشيد
گفت: زن اين گربه خورد آن گوشت را گوشتِ ديگر خر اگر باشد هلا
گفت اى آيبک ترازو را بيار گربه را من برکشم اندر عيار
بر کشيدش بود گربه نيم من پس بگفت آن مرد کاى محتال زن
گوشت نيم من بود افزون يک سير هست گربه نيم من هم اى ستير
اين اگر گربه‌ست پس آن گوشت کو؟ ور بوَد اين گوشت گربه کو؟ بجو(مثنوى معنوى، دفتر پنجم)
اگر بابا بيل‌زنى باغچهٔ خودت را بيل بزن!
نظير:
اگر جرّاحى بلدى اول رودهٔ خوت را جا بگذار
- اگر لالائى مى‌دانى چرا خوابت نمى‌برد
- تو که نى‌زن بودى چرا آقادائيت از حصبه مرد؟
- کلاغ روده‌اش درآمده بود مى‌گفت: من جراحم!
- کَل اگر طبيب بودى سرِ خود دوا نمودي!
- اگر کل کلاه داشت اول سر خودش مى‌گذاشت!
- اگر سوادت خيلى خوب است خط پيشانى خودت را بخوان
- اگر منِ منونى برو شووَر کن بيوه نموني! (عامیانه).
اگر بابام عيّاره ننه‌ مَمْ مکّاره (عامیانه).
رک: خدا نجّار نيست اما در و تخته را خوب به‌هم مى‌اندازد.
اگر بارى ز دوشم برندارى چرا بارى به سر بارم گذاري٭
نظير:
اگر يار شاطر نيستى يار خاطر هم مباش
- اگر يار نيستى اغيار هم نباش
- اگر گل نيستى خار هم مباش
- يار شاطر باش نه بار خاطر
٭ بابا طاهر مى‌گويد:
تَه که بارى ز دوشم برندارى ميان بار سر بارم چرائي
اگر باغيرتى با درد باشى و گر بى‌غيرتى نامرد باشى(عبيد زاکانى، رسالهٔ اخلاق‌الاشراف)
اگر بپوشى رختى، بشينى تختى، مى‌بينمت به چشم آن وقتي! (عامیانه).
رک: اگر زرى بپوشى، اگر اطلس بپوشى...
اگر بخت بخت من است باز هم بايد آهن‌پاره بدهم حلوا بگيرم!
اگر بختِ من بخت بود اسفناج سر دماغم درخت بود (عامیانه).
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
اگر بخواهند براى هر خر آخور ببندند بايد از اينجا تا کنارِ گرد٭ آخور بست
نظير: دنيا طويله‌اى پر از جنس چارپاى (عرفى)
٭ گِرد: شهر، چنانکه گويند سوسنگرد، خسروگرد
اگر بد کنى جز بدى ندرَوى ٭
رک: اگر بد کنى چشم نيکى مدار
٭ .................... شبى در جهان شادمان نغنوى (فردوسى)
اگر بد کنى چشم نيکى مدار ٭
رک: از مکافات عمل غافل مشو
٭ ..................... که هرگز نيارد کز انگور بار (ابن يمين)
اگر بد نيستى با بد مشو يار (نظامى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
اگر بر آب روى خسى باشى و اگر بر هوا پرى مگسى باشى، دل به‌دست آر تا کسى باشى (خواجه عبدالله انصارى)
رک: دل به‌دست آور که حجّ اکبر است
اگر براى فرياد هر سگى سنگى بيندازند نرخ سنگ مثقالى به دينارى مى‌رسد
اگر براى من آب نداشته باشد براى تو نان که دارد!
معروف است که حاج‌ميرزا آقاسى صدر اعظم محمدشاه قاجار علاقهٔ فراوانى به حفر قنوات داشت. روزى براى بازديد يکى از قنوات و اطلاع از پيشرفت کار به محل رفت. مقنى‌باشى اظهار داشت: 'قربان، حفر قنات در اين محل کارى بى‌حاصل است، تاکنون به آب نرسيده‌ايم' حاج ميرزا آقاسى پاسخ داد: 'به‌کار ادامه بدهيد، يقيناً به آب خواهيد رسيد' چندى بعد مجدداً به بازديد قنات رفت. مقنى‌باشى گفت: 'قربان، همان‌طور که قبلاً عرض کردم بهتر است از حفر قنات در اين محل صرف‌نظر کنيم، اين زمين آب ندارد' . حاج‌ميرزا آقاسى از شنيدن سخن مقنى‌باشى سخت برآشفت و گفت: 'احمق بى‌شعور، اگر براى من آب نداشته باشد براى تو نان که دارد!' .
اگر بر ديدهٔ مجنون نشينى به غير از خوبى ليلى نبينى
اقتباس از قطعهٔ زير که وحشى‌ بافقى سروده است:
به مجنون گفت روزى عيب‌جوئى که پيدا کن بِهْ از ليلى نکوئى
که ليلى گرچه در چشم تو حورى است به هر جزوى ز حسن او قصورى است
ز حرف عيب‌جو مجنون برآشفت در آن آشفتگى خندان شد و گفت
تو کى دانى که ليلى چون نکوى است کز و چشمت هم بر زلف و روى است
تو مو مى‌بينى و من پيچش مو تو ابرو من اشارت‌هاى ابرو
اگر بر ديدهٔ مجنون نشينى به غير از خوبيِ ليلى نبينى
رک: از محبت نار نورى مى‌شود...


همچنین مشاهده کنید