یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی


ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی    لب نگویم که شکر نیست بدان شیرینی
نام لعل لب جان بخش تو اندر سخنم    همچنان است که در آب روان شیرینی
لب نانی که به آب دهنت گردد تر    شهد دریوزه کند ز آن لب نان شیرینی
بوسه‌ای داد لبت، قصد دگر کردم، گفت    کین یکی بس بود از بهر دهان شیرینی
ز آن به وصف تو زبانم چو لبت شیرین شد    که بلیسیدم از آن لب به زبان شیرینی
ز آن لب ای دوست به صد جان ندهی یک بوسه    شکر ارزان کن و مفروش گران شیرینی
چون لبت بر شکر و قند بخندد گویند    بس کن از خنده که بگرفت جهان شیرینی
خوش در آمیخته‌ای با همگان، و این سهل است    که خوش‌آمیز بود با همگان شیرینی
تلخی عیشم از این است و نمی‌یارم گفت    که تو با من ترش و با دگران شیرینی
بنده در وصف تو بسیار سخنها گفتی    اگر از آب نرفتی به زبان شیرینی
سخن هر کس امروز نشانی دارد    زاده‌ی طبع مرا هست نشان شیرینی
شعر من کهنه نگردد به مرور ایام    که تغیر نپذیرد به زمان شیرینی
بعد ازین هر که چو من خوان سخن آراید    گو ازین شعر بنه بر سر خوان شیرینی
سیف فرغانی از آن خسرو ملک سخنی    با چنین طبع که فرهاد چنان شیرینی


همچنین مشاهده کنید