سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را


برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را    تا کلک صورت بشکند این عقل رنگ آمیز را
شب خوش نخفتم هیچ‌گه زاندم که بهر خون من    شد آشنایی با صبا آن زلف عنبر بیز را
دانم قیاس بخت خود کم رانم از زلفت سخن    لیکن تمنا می‌کنم فتراک صید آویز را
بگذشت کار از زیستن خیز ای طبیب خیره کش    بیمار و مسکین را بگو تا بشکند پرهیز را
پر ملایک هیزم است آنجا که عشقت شعله زد    شرمت نیاید سوختن خاشاک دود انگیز را؟
چون خاک گشتم در رهت چون ایستادی نیستت    باری چو بر ما بگذری آهسته ران شبدیز را
بوکز زکوه حسن خود بینی به خسرو یک نظر    اینک شفیع آورده‌ام این دیده خون ریز را


همچنین مشاهده کنید