پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد


تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد    یک باره پری از نظر خلق نهان شد
گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد    ور ساقی مشتاق تویی مست توان شد
گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت    بالای بلاخیز تو آشوب جهان شد
نقدی که ز بازار تو بردیم تلف گشت    سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد
جان از الم هجر تو بی صبر و سکون گشت    تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد
هم قاصد جانان سبک از راه نماید    هم‌جان گران مایه به تن سخت گران شد
چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت    اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد
مقصود خود از خاک در کعبه نجستم    باید که به جان معتکف دیر مغان شد
تا دم زدم از معجزه‌ی پیر خرابات    صوفی به یقین آمد، زاهد به گمان شد
پیرانه‌سر آمد به کفم دامن طفلی    المنة الله که مرا بخت جوان شد
تا خاک نشین ره عشقیم فروغی    خورشید ز ما صاحب صد نام و نشان شد


همچنین مشاهده کنید