چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آن جوهر جانست که در گوهر کانست


آن جوهر جانست که در گوهر کانست    یا می که درو خاصیت جوهر جانست
یاقوت روان در لب یاقوتی جامست    یا چشم قدح چشمه‌ی یاقوت روانست
زین پس من و میخانه که در مذهب عشاق    خاک در خمخانه به از خانه‌ی خانست
در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی    لعلی که ازو خون جگر در دل کانست
یک شربت از آن لعل مفرح بمن آور    کز فرط حرارت دل من در خفقانست
ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست    افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست
هر کش غم آن نادره دور زمان کشت    او را چه غم از حادثه‌ی دور زمانست
در روی تو بیرون ز نکوئی صفتی نیست    کانست که دلها همه سرگشته‌ی آنست
خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار    خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست


همچنین مشاهده کنید