شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو


به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو    اگر بر نام من تیری بیندازد کمان تو
دل من بوسه‌ای زان لب تمنی می‌کند، لیکن    نمی‌گویم سخن بی‌زر، که می‌دانم زبان تو
چو دست خود نخواهی کردن اندر گردنم روزی    شبی بگذار تا باشد دو دستم در میان تو
مرا گفتی: میان در بند اگر خواهی کنار من    میان بستم، که دربندم به دست خود میان تو
چو از حکم حدیث تو نمی‌دانم گذشتن من    شگفتم زان حدیث آید که بگذشت از زبان تو
چه باشد گر به نام من فرو خواند لبت حرفی؟    ز چندان آیت خوبی که منزل شد بشان تو
بهر جانب ز شوقت چون سگ گم گشته می‌گردم    به بوی آنکه در یابم غبار کاروان تو
خنک یاری که هستی تو به خلوت هم نشین او!    که من باری نمی‌یابم نشانی از نشان تو
به دستان اوحدی را کرد چشمت پیر می‌بینم    سرش را من، که خواهد رفت در پای جوان تو


همچنین مشاهده کنید