پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سیل روزگار


لبت تا در شکفتن لاله‌ی سیراب را ماند    دلم در بیقراری چشمه‌ی مهتاب را ماند
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو    به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان    که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند
بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست    وفای بی‌مروت گوهر نایاب را ماند
بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست    حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند
بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل    کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند
سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست    خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند


همچنین مشاهده کنید