شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

امام حسین(ع) و حکومت دینی


امام حسین(ع) و حکومت دینی
شرایط ویژه عصر امام حسین(علیه السلام) و تقابل گفتاری و عملی آن امام معصوم با حكومت وقت، سبب اهمیت تحقیق و كاوش در مشروعیت حكومت دینی از منظر آن امام همام گشته است.حكومت ومردم به دلیل رابطه آمریّت از سوی حاكمان و تمكین از سوی مردم، لازم و ملزوم یكدیگرند و مشروعیت حكومت مستلزم حكم به لزوم فرمان برداری مردم از آنان است.منابع مشروعیت به سه قسم منبع الهی، باورها و سنّت ها و مردم تقسیم می شوند كه در بیان پیامبر و امامان و خود آن حضرت(علیهم السلام) وجود دارند.
مبانی مشرعیت نیز دارای سه بخش عمده اند: الف. ذاتی كه همان حكومت نخبگان است; ب. اعطایی كه از سوی مردم و یا از سوی خداوند صورت می پذیرد; ج. كاركردی كه دارای دو بخش عمده نظریه «عدالت» و نظریه «سعادت و ارزش های اخلاقی» است. این پژوهش مشروعیت ذاتی و اعطایی و كاركردی را در رابطه با امام حسین(علیه السلام) مورد كاوش قرار می دهد تا اثبات شود كه مشروعیت ذاتی به دلیل صفات ویژه امام حسین(علیه السلام) و اعطایی براساس سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام) پیش از وی و كاركردی نیز به دلیل اهداف قیام آن حضرت و بیان های او از ویژگی های حاكمان، برای آن امام همام ثابت و پابرجاست.
تنها نكته ای كه علت عدم تحقق خارجی ولایت آن حضرت گشت این بود كه مقبولیت مردم ـ ركن دوم و مهم هر حكومتی ـ به وقوع نپیوست. نامه ها، سخنان و خطبه های آن حضرت از توجه آن حضرت به بُعد لیاقت و صلاحیت و مبتنی بودن این استعداد به مقبولیت مردمی حكایت دارند.
امام حسین(علیه السلام) در موارد بسیاری برای اثبات شایستگی خود برای حكومت و ولایت حكومتی، به قرابت با پیامبر و ویژگی های خود، به صورت حّقانیت مطلق، استدلال نموده است. امام خود را منصوب از سوی پیامبر و خداوند، و همچنین قیام و حقّانیت حركت خویش را پیامد پی روی از خدا و رسولش عنوان می كند. افزون بر این، بیعت و دعوت كوفیان به صورت ظاهری، تكلیف شرعی بر امام معیّن كرد كه می بایست برای اصلاح جامعه و جلوگیری ازبدعت ها و اضمحلال دین و برپایی حكومت دینی، قیام نماید.
با توجه به همه این موارد، امام بر اهمیت جایگاه مردم درتحقق خارجی ولایت حاكمان مشروع و منصوب، تأكید می نماید; چنان كه در صحنه عاشورا نیز بارها فرمودند كه ای سپاهیان و مردم كوفه، اگر یاری ام كنید، شما را در راه هدایت قرار می دهم و اگر یاری ام نمی كنید و از دعوت خویش برگشته اید، من هم از شما منصرف می شوم.سخنان و رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)به عنوان مشروعیت بخشی پیشینی و توجه امامان(علیهم السلام)به گونه های متفاوت به قیام عاشورا به عنوان مشروعیت بخشی پسینی، در طیف وسیعی در صدد بیان مشروعیت الهی و حقّانیت قیام امام حسین می باشند.
● مقدّمه
به رغم ضرورت و گریزناپذیری نهاد حكومت در جوامع بشری، در مورد متولّیان، شرایط و صفات آنان همواره اختلافاتی بروز كرده است. در تاریخ اسلام نیز به رغم اجماع فراگیر در جمع رهبری مذهبی و سیاسی در پیامبر(صلی الله علیه وآله)، پس از ارتحال آن حضرت، اختلافات شدیدی در مورد حاكم جدید و صفات او بروز كرد و به تعبیر شهرستانی در ملل و نحل: «بزرگ ترین اختلاف در میان امت اسلامی اختلاف در امامت بوده است و در مورد هیچ مسأله ای همچون امامت شمشیرها برهنه نگشته و خون ریزی صورت نگرفته است.»۱
پیامد این اختلافات گسترده پیدایش اندیشه های مختلف در این زمینه بود.اهل سنّت این عقیده را انتخاب نمودند كه خداوند درباره رهبری پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)هیچ دستوری صادر نفرموده است، بلكه این خود مردم هستند كه در تمام عصرها، هر كسی را بخواهند به عنوان رهبر جامعه خویش انتخاب می كنند۲، و یا هر كس كه حكومت را به دست گرفت اطاعتش واجب است.
در مقابل این اندیشه، شیعیان با اعتقاد به نصب امام از سوی خداوند متعال و ابلاغ آن توسط حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)، با نگرش ویژه ای به حكومت و مسائل سیاسی پرداختند و هیچ گاه و در هیچ زمان حكومت را رها شده تلقّی نكرده اند.۳
بی شك، نگرش های مختلف برخاسته از شرایط زمانی و مكانی متفاوتند كه هر یك از ادوار گذشته موضوعی برای پژوهش در این زمینه می باشند. اما عصر امام حسین(علیه السلام) به دلیل تقابل گفتاری و عملی آن حضرت با حكومت وقت، دارای ویژگی خاصی است كه این پژوهش بر آن است تا رابطه امام حسین(علیه السلام) و حكومت دینی را در پرتو مشروعیت قیام عاشورایی اش مورد تحقیق و بررسی قرار دهد.
● تعریف «حكومت» و «مشروعیت»
«حكومت» در اصطلاح، به معنای تسلط بر جامعه و به دست گیری اموری است كه جنبه عمومی دارند.۴ و با صرف نظر از اختلاف های فراوانی كه در تعریف «حكومت»، به ویژه «حكومت دینی»، رخ داده اند، به صورت كلی می توان گفت: در هر جای عالم كه دولتی به آموزه های دینی خاصی گردن نهد و مرجعیت آن را بپذیرد و دغدغه انطباق با تعالیم آن را داشته باشد، حكومت دینی تشكیل شده است و اگر مراد از «دین»، دین اسلام باشد، مراد از «حكومت» حكومت دینی مبتنی بر قرآن و روایات است.۵
«مشروعیت» از ریشه «شرع» است و در زبان فارسی و عربی به معنای آنچه مطابق شرع باشد و شرع آن را جایز بداند.۶
این واژه در سیاست، به معنای قانونی بودن و مطابق قانون بودن آمده است، و در زبان انگلیسی، معادل حقانیت و بر حق بودن، طبق قانون بودن، درستی و حلال زادگی انگاشته شده است.۷ در اصطلاح فلسفه سیاسی نیز «مشروعیت» به معنای حق حاكمیت است.
اما پرسش اساسی این است كه چه كسی حق حاكمیت و در دست گرفتن قدرت و حكومت را دارد؟ حاكم باید دارای چه شرایط و ویژگی هایی باشد؟ و مردم از چه كسی یا كسانی باید پی روی كنند؟۸
به دلیل آن كه حق حاكمیت و آمریت مستلزم تكلیف و وظیفه مردم به اطاعت و پی روی است، بنابراین، وجود هر یك از آن ها مستلزم و جود دیگری است. به عبارت دیگر: مشروعیت و حكومت رابطه دوسویه ای دارند كه از یك سو، حق حاكمیت، فرمان و دستور را به حاكم می دهد و از سوی دیگر، لزوم فرمان برداری از آن فرامین را بر عهده مردم می گذارد. در نتیجه، اگر حق حاكمیت را برای فردی ثابت دانستیم، باید وظیفه فرمان برداری و تمكین از اوامر وی توسط مردم را نیز ثابت بدانیم.
● منابع مشروعیت حكومت از دیدگاه امام حسین(علیه السلام)
گونه های مشروعیت كه در نظام های متعدد مشاهده می شوند، جدای از ملاك های ویژه ای كه دارند، از منابع متفاوت و سرچشمه های گوناگونی به وجود می آیند كه برخی وحی، پاره ای عقلانیت، گروهی سنّت ها و عرف رایج را سر منشأ ایجاد مشروعیت حكومت ها می دانند.
۱) برخی ملاك های مشروعیت را در آموزه های وحیانی و تعالیم الهی می دانند; چه این كه بر اساس شناخت صحیح نسبت به انسان و نیازهایش، حكومت مشروع را برای او ترسیم نموده اند، تا آن جا كه شرایط حاكم، بلكه شخص حاكم را برای تصدّی امر حكومت بیان نموده اند.۹
۲) برخی دیگر، باورهای سنّتی را كه در طول تاریخ یك ملت به صورت سنّت های مردمی یا اسطوره ای شكل گرفته اند، منبع شناخت حاكم مشروع و تبیین ملاك های تعیین حاكم می دانند. در این نوع مشروعیت، حاكم حق حكومت خود را در سابقه نژادی و خانوادگی می جوید كه انگاره های پذیرفته شده در باورهای برخی جوامع هستند. این نظریه در دوران اخیر اهمیت خود را از دست داده است، اما هنوز برخی جوامع را می توان یافت كه از این انگاره پی روی می نمایند و بر اساس ارزش های حاكم بر این باورها، حاكم خود را مشروع می دانند كه از آن جمله، می توان به امپراتوری ژاپن و ملكه انگلیس اشاره كرد.۱۰
۳) برخی دیگر منشأ مشروعیت بخشی به حاكم و نظام حكومتی را در قانون و عقلانیت جستوجو می كنند; به این معنا كه اعتقاد به قوانین و قواعد حاكم بر جامعه مدنی، خود منبعی برای توجیه قدرت حاكم و نظام حكومتی و لزوم اطاعت از آنان می باشد. در این بینش، مردم به این دلیل به حكم حاكمان گردن می نهند كه براین باورند كه حق اعمال قدرت به صورت عقلایی و از سوی قانون با قرارداد و توافق به آنان واگذار شده است.۱۱
اكنون جای این پرسش هست كه در اندیشه امام حسین(علیه السلام)منبع مشروعیت و ملاك های حكومت مشروع چیست؟ امام حسین(علیه السلام) و همه پیروان او یگانه منبع بازخوانی مشروعیت و حق حاكمیت را در آموزه های وحیانی و دینی می بینند، كه حقّانیت قیام و حق حاكمیت امام نه به واسطه سنّت های حاكم و قرارداد اجتماعی، بلكه به سبب حق امامتی است كه در بیان پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)مورد تأكید و تأیید قرار گرفته است، تا آن جا كه حتی امام قیام خود را نیز پیامد فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) می دانند.
ایشان در جواب عبدالله بن جعفر، كه از امام درخواست كرد از این سفر، كه سبب كشته شدن او و مصائب اهل بیت(علیهم السلام)است، صرف نظر كند، نوشتند: «انّی رایتُ رؤیاً فیها رسولُ اللّهِ و اموتُ فیما بأمر انَا ماض له علّی كان اوبی»;۱۲ پیامبر را در رؤیا مشاهده كردم كه مرا فرمانی دادند كه به دنبال اجرای آن هستم، چه به ضرر من باشد یا به نفع من.
همان گونه كه مشاهده می شود، امام خروج خود را بر خلیفه وقت به امر پیامبر(صلی الله علیه وآله) منتسب می نماید و خود را صاحب حق می داند. اگر در این مقام توهّم شود كه رؤیا دارای حجیّت شرعیه نیست، باید گفت: رؤیای امام معصوم و مصون از خطا، هیچ گاه با افراد معمولی مقایسه نمی شود و همیشه از غلط و اشتباه به دور است.
در این نگرش، قدرت حاكمیت بر مردم از سوی خداوند تعیین و توزیع می شود. حاكمان قدرت حاكمیت خویش را از سوی خداوند دانسته، مالكیت ذاتی را از آن خداوند می دانند; به این معنا كه همه قدرت های جهان و از آن جمله قدرت حاكمیت در امور سیاسی، از خداوند است. بنابراین، كسی بدون اجازه او حق دخالت در هیچ یك از این امور را ندارد، مگر از سوی خداوند چنین امری به او تفویض شود، كه این حقیقت چندین بار در قرآن یاداوری شده است.۱۳
بر این اساس، آنچه منبع مشروعیت بخشی به حاكم است، تفویض حق حاكمیت الهی به فردی خاص است. بنابراین، با وجود ادلّه كافی برای واگذاری امر حكومت به فرد خاصی در زمان مشخص، دیگران حق حاكمیت نداشته و در صورت به دست گرفتن حاكمیت، غاصب محسوب می شوند و درباره امام حسین(علیه السلام) منبع مشروعیت حكومت و حق حاكمیت از ناحیه خداوند، و توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیان شده است.
● مبانی مشروعیت حكومت از دیدگاه امام حسین(ع)
اندیشمندان و فلاسفه سیاسی مبانی گوناگونی در باب حق حاكمیت یك فرد بر جامعه ارائه داده اند. البته برخی عواملی چند را در عرض یكدیگر در مشروعیت دهی به حاكم بیان كرده، و برخی دیگر به عواملی ویژه در این زمینه اشاره نموده اند. برای نمونه، ژان بدن، فیلسوف فرانسوی، انتخابات و آراء مردم، وراثت، قرعه، جنگ و الهام از سوی خداوند را از عوامل مشروعیت دانسته و به دست آوردن حكومت از غیر این روش ها را از مصادیق ستمگری دانسته است.۱۴
اهل سنّت نیز عواملی را زیربنای مشروعیت حكومت دانسته اند كه به اختصار عبارتند از:
۱) نص الهی و پیامبر(صلی الله علیه وآله);
۲) تعیین فردی از سوی خلیفه، برای خلافت به صورت مستقیم یا به صورت تعیین گروهی كه خلیفه را از بین خودشان انتخاب نمایند;
۳) اجماع اهل حل و عقد;
۴) از راه قهر و غلبه.۱۵
به دلیل آن كه دیدگاه های بیان شده در این زمینه بسیارند، عمده آن ها را در این تقسیم بندی می توان این گونه ارائه كرد:
▪ مبانی مشروعیت:
الف) ذاتی:‌ مشروعیت حكومت نخبگان
از سوی خداوند (الهی)
ب) اعطایی: ‎
‏از سوی مردم (مردمی)
نظریه عدالت
ج) كاركردی: ‎
‏نظریه سعادت و ارزش های اخلاقی
الف) مشروعیت ذاتی: در این اندیشه، چون حكومت بر دیگران نیازمند مهارت، دانایی و توانایی است، بنابراین، نخبگان یك جامعه، كه داناترین افراد برای اداره جامعه هستند، دارای حق حاكمیت ذاتی بر جامعه هستند، بر این اساس، افلاطون حكومت را حق فیلسوفان، كه نخبگان جامعه در آن عصر بودند، می دانست.۱۶ب) مشروعیت اعطایی: در این تفكر، حاكمان دارای حق حاكمیت ذاتی نیستند و این حق باید از سوی كسانی كه صلاحیت اعطای آن را دارند به آنان تفویض شود، و این دارای دو بخش عمده اعطای از سوی خدا و مردم می باشد.
۱) مشروعیت الهی: در این فرض، تنها حكومت هایی مشروع خواهند بود كه حق حاكمیتشان منسوب به خداوند بوده باشد و این حق به گونه ای عام یا خاص از سوی او به كسی واگذار شده باشد. در این مقام، اگر فردی مورد تأیید مردم قرار گیرد، ولی حكومت وی الهی نباشد، حاكمی غیرمشروع است و حكومت وی دارای حقّانیت نیست.۱۷
۲) مشروعیت مردمی: مبنای مشروعیت در این نظریه، خواست و اراده مردم است. در این نگرش، حكومتی نامشروع است كه بر خلاف رأی و نظر مردم حاكمیت خویش را بر آنان تحمیل نماید. دیدگاه هایی همچون «قرارداد اجتماعی»۱۸، «اراده عمومی»۱۹ و «رضایت»۲۰، با وجود اندك اختلافشان، بر این نكته توافق دارند كه مبنای حقانیت حكومت فرد یا گروه خواست و اراده عموم مردم است.
ج) مشروعیت كاركردی: همان گونه كه از این عنوان برمی آید، مشروعیت در این اندیشه نه مبتنی بر شایستگی های فرد است و نه مبتنی بر حق حاكمیت از جانب كسی یا كسانی، بلكه اگرچه حاكم به صورت زور و غلبه، متصدی امر حكومت شود، ولی همین اندازه كه در فرایند حكومت درصدد باشد جامعه را به سوی كمالات آرمانی هدایت كند، حایز مشروعیت خواهد بود. البته این مشروعیت پسینی است و دارای دو بخش عمده می باشد:
۱) نظریه «عدالت»: در این تلقّی، اگر حكومتی برای عدالت تلاش كند، مشروع است و در حقیقت، این عدالت است كه سرچشمه الزام سیاسی از سوی حاكمان و اطاعت از سوی مردمان است.
۲) نظریه «سعادت و ارزش های اخلاقی»: در این رویكرد، حكومتی مشروع است كه در صدد برقراری ارزش های اخلاقی و سعادت برای افراد جامعه باشد. در غیر این صورت، حكومت دارای مشروعیت نیست.۲۱
● امام حسین(علیه السلام) و مشروعیت ذاتی
با صرف نظر از دیگر مشروعیت ها، اگر چنین مشروعیتی را برای حكومت لحاظ كنیم، می توان از سخنان امام حسین(علیه السلام) نسبت به ویژگی های خویش و نیز سخنان امامان دیگر درباره ایشان، مشروعیت ذاتی حضرتش را، كه ریشه در اوصاف كمالی آن امام همام دارد، برداشت نماییم. امام حسن(علیه السلام) درباره اوصاف برادر بزرگوارشان می فرمایند: «الحسینُ اعلمنا علماً و اثقلنا حلماً و اقربنا من رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) رحماً، كان فقیهاً قبل ان یخلق و قرأ الوحی قبل ان ینطق.»۲۲
در مشروعیت ذاتی نخبگان، شخص حاكم باید لایق ترین و سزاوارترین فرد برای امر حكومت باشد. در این سخن، امام حسن(علیه السلام)برادرشان را داناترین دانایان زمان و بردبارترین آن ها می داند. این خود به تنهایی سندی بر صلاحیت مطلق حسین بن علی(علیه السلام) در امر حكومت نسبت به افراد دیگر جامعه است.
امام حسین(علیه السلام) نیز در جایی خویشتن را نسبت به امر حكومت، صاحب حق می داند و حقّانیت خود را نسبت به یزید این گونه تبیین می فرماید: «ابی علیٌّ خیرٌ من ابیه... جدّی رسول الله(صلی الله علیه وآله)خیرٌ من جدّهِ، و انا خیرٌ منه و احق بهذا الامر.»۲۳
در این گفتار، امام(علیه السلام) پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بهتر از ابی سفیان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را برتر از معاویه و خویش را برتر از یزید معرفی می كند و همین برتری و شایستگی را نیز ملاك حقّانیت خود برای حكومت بیان می دارد.
● امام حسین(علیه السلام) و مشروعیت اعطایی
اعتقاد شیعیان در پرتو سخنان امامان معصوم(علیهم السلام) بر این بینش استوار است كه امامان معصوم همانند پیامبر گرامی اسلام دارای حقّانیت در حكومت داری می باشند و این حقّانیت را در طول حق حاكمیت الهی، و تفویض شده از سوی وحی الهی می دانند; چنان كه روایات متواتر در ذیل آیه شریفه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم...» (نساء: ۵۹)، بر این امر دلالت می كنند و در تفسیر المیزان در ذیل این آیه چنین آمده است: «در تفسیر برهان از ابن بابویه و وی نیز به سند خود از جابربن عبدالله انصاری نقل كرده است: وقتی خداوند این آیه شریفه را بر پیامبر نازل فرمود، به آن حضرت گفتم: یا رسول الله، خدا و رسولش را شناختیم، اما "اولی الامر" كیست كه خداوند اطاعت از او را نیز دوشادوش اطاعت خدا و رسول قرار داده است؟ حضرت فرمود: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد هستند; اولشان علی بن ابی طالب و سپس حسن و بعد حسین و...، كه حضرت نام تك تك امامان را بردند.»۲۴
بر اساس این روایات و بسیاری از روایات دیگر كه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) به ما رسیده اند، اطاعت پیامبر در طول اطاعت خداوند و اطاعت اهل بیت نیز در طول اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه وآله)واجب شده است. بنابراین، امام حسین(علیه السلام) دارای حق حكومت است و این حقّانیت دارای مشروعیت پیشینی می باشد.
بنابراین، اگرچه مردم به آن ها روی نیاورند و نسبت به اوامر آنان تمكین نكنند، ولایت و حق حاكمیت آنان بر اساس مشروعیت الهی و اعطایی ثابت است. در نتیجه، اقبال و موافقت عمومی مردم در نظام سیاسی اسلام زمینه ساز اعمال حق حاكمیت حاكم مشروع (امام) است; زیرا اگر حاكم مشروعی همچون پیامبر(صلی الله علیه وآله)مورد پذیرش و تمكین از سوی مردم قرار نگیرد، مجبور است از مكّه فرار كند و به غار پناه ببرد. اما همین پیامبر وقتی مورد حمایت مردم مدینه قرار می گیرد، قادر می شود مكّه ای را كه زمانی به اجبار آن را ترك كرده بود، فتح كند. ولی پیامبر اكرم در هر دو زمان مشروعیت حكومت داشتند، اما تنها پس از هجرت، این حق حاكمیت جلوه عملی پیدا كرد.
امام حسین(علیه السلام) نیز دارای مشروعیت الهی بودند كه در لسان وحی و زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است. امام حسین(علیه السلام)درباره امامت و حق حكومت امام حسین(علیه السلام) چنین می فرماید: «اما علمتَ انَّ الحسین بن علی(علیه السلام) بعد وفاهِٔ نفسی و مفارقهٔ روحی جسمی امام من بعدی و عندالله ـ عزّوجلّ ـ اسمه فی الكتاب.»۲۵ این روایت گران سنگ نیز شاهدی است كه امامت و ولایت امام حسین(علیه السلام) و حقّانیت ایشان در حكومت، در كتاب الهی ثابت است. اكنون جای بیان این نكته است كه اگر مردمی سر در گروی اطاعت وی نهادند و بر حمایت از وی بیعت كردند و نامه های فراوان دال بر اعلام وفاداری فرستادند و به عبارت دیگر، زمینه اعمال حاكمیت ایشان را فراهم نمودند، آیا وظیفه امام جز قیام و تلاش در این زمینه است؟
● امام حسین(علیه السلام) و مشروعیت كاركردی
گرچه با وجود مشروعیت اعطایی خداوند به امام حسین(علیه السلام)، كه نشانگر مشروعیت ذاتی ایشان نیز هست، نیازی به اثبات مشروعیت های دیگری نیست، ولی اگر بخواهیم با دیدگاه مشروعیت كاركردی هم به قیام امام حسین(علیه السلام) بنگریم، آن را مشروع خواهیم یافت; زیرا خود حضرت در بسیاری از موارد، اساس قیامش را برقراری قسط و عدل تبیین، و اعلام می كند; چنان كه در نامه ای كه به اهل كوفه نگاشتند، خود را صاحب حق دانستند و در ذیل نامه، امام را كسی معرفی كردند كه اقامه قسط و عدل در سرلوحه كارهایش قرار داشته باشد: «فلعمری ما الامام الاّ... القائم بالقسط.»۲۶
و در جای دیگر، حاكمان را به دلیل ظلم و جور بر مردم، غیر صالح برای تصدّی منصب خلافت معرفی نمودند: «سمعتُ رسول اللّه: من رأی سلطاناً جائراً... یعملُ فی عباده بالاثم و العدوانِ فلم یغیّر علیه كان حقّاً علی الله ان یدخلَ مدخله»;۲۷ «و نحن اولی بولایهِٔ هذا الامر علیكم من هؤلاءِ المدعین ما لیس لهم و السائرین فیكم بالجور و العدوان.»۲۸ و در موارد دیگر نیز حضرت ملاك قیام خویش را احیای ارزش های فراموش شده، رواج سیره پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)، از بین بردن بدعت ها و امر به معروف و نهی از منكر اعلان می نماید: «انَا لم اخرُج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انّما خرجتُ لطلبِ الاصلاحِ فی امّهِٔ جدّی، ارید ان آمُرَ بالمعروفِ و انهی عن المنكر و اسیرَ بسیرهِٔ جدّی و ابی.»۲۹
از سوی دیگر، ایشان حاكمان موجود را به سبب رواج فساد و اطاعت شیطان، نامشروع و خود را در مقابل این افراد دارای مشروعیت می داند: «الا و انّ هؤلاءِ قد لزموا طاعهَٔ الشیطانِ و تركوا طاعهٔ الرحمن و اظهروا الفساد و عطلّوا الحدودَ و استأثروا بالفیء و احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلال اللّه و انا احقُّ من غیری.»۳۰
● امام حسین(علیه السلام) و مراتب ولایت حكومتی
اگر امور اساسی فراگیر بخواهند در جامعه به اجرا درآیند، نیازمند سه مرحله اصلی هستند; مثلا، اگر فردی بخواهد حایز عنوان «پزشك» شود و در جامعه به درمان افراد بپردازد، باید سه مرحله عمده را بپیماید كه از آن ها به مرحله «حقّانیت»، «قانونیت» و «مقبولیت» تعبیر می شود. در مرحله «حقّانیت»، شخص باید با فرا گرفتن راز و رمز این حرفه و كاردانی در آن، شایستگی درمان افراد را بیاید و خود را از عموم افراد جامعه در این دانش متمایز سازد. پس از این مرحله، زمانی می تواند به صورت رسمی به طبابت بپردازد كه از سوی نهادی كه متصدی بهداشت جامعه است، جواز طبابت اخذ نماید تا به مرحله «قانونیت» برسد، و در مرحله سوم و پس از احراز صلاحیت و دریافت مجوّز طبابت، اگر هیچ كسی به این پزشك مراجعه ننماید و طلب درمان نكند، اگرچه این شخص پزشكی شایسته و قانونی است، اما نخواهد توانست قانونیت و حقانیت خویش را در جامعه اعمال كند; چون دارای «مقبولیت» نخواهد بود.
همانند این تصویر، از سوی برخی نویسندگان درباره ولایت صورت گرفته است:
۱) ولایت در مرحله استعداد و صلاحیت (به مفهوم آن كه شخص حاكم دارای صلاحیت های لازم ولایت و حكومت باشد);
۲) ولایت در مرحله جعل و اعتبار (به مفهوم آن كه منصب و مقام ولایت از ناحیه كسی كه ولایت را داراست برای حاكم واجد صلاحیت اعتبار شود);
۳ ) ولایت در مرتبه سلطه و فعلیت (به مفهوم آن كه قدرت و امكانات به صورت بالفعل از سوی مردم به حاكم واجد صلاحیت واگذار گردد.)۳۱
بنابراین، مراتب ولایت در حكومت دینی در تحقق خارجی آن، شامل مشروعیت و مقبولیت است كه مفهوم «مشروعیت» نیز در دو مفهوم «حقّانیت» و «قانونیت» می گنجند.۳۲
با توجه به جستاره های گذشته، امام حسین(علیه السلام) در تبیین مشروعیت و حقّانیت خویش، همانند دیگر امامان(علیهم السلام) دارای دو ملاك عمده حقّانیت و قانونیت بودند. این را هم باید توجه داشت كه مقبولیت از اركان مشروعیت محسوب نمی شود.
● امام حسین(علیه السلام) و ملاك های حقّانیت
امام ملاك های متعدد و متفاوتی را در این زمینه بیان می دارند كه آن ها را می توان به سه بخش عمده تقسیم كرد:
الف) قرابت و نزدیكی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)
به وفور در سخنان حضرت ابی عبدالله(علیه السلام) مواردی یافت می شوند كه حقّانیت خویش را به صرف قرابت به پیامبر مستند می نمایند: «نحنُ اهلُ بیتِ محمد اولی بولایهِٔ هذاالامر علیكم من هؤلاءِ المدعین»;۳۳ ما اهل بیت هستیم كه به حكومت بر شما از اینان كه مدعی آن هستند، مقدّم هستیم.
و در جای دیگری می فرماید: «كُنّا اهلَه و اولیائَه و اوَصیائَه ورثتهُ و احَقَّ النّاسِ بمقامهِ فی الناس.»۳۴
و باز می فرماید: «انا احقُّ بهذا الامر لقرابتی من رسول اللّه»۳۵
و در مقام درخواست از خداوند متعال عرضه می دارد: «الّلهمَّ انّا عترهُٔ نبیّك محمدٍّ(صلی الله علیه وآله)... فخُذ لنا بحقّن»;۳۶ خداوندا، ما عترت پیامبر تو محمّد هستیم... پس حقّ ما را بگیر.
البته تقریر این نمونه از حقّانیت در سخن امام حسین(علیه السلام)به این معنا نیست كه حقّانیت حضرت منحصر در قرابت و نزدیكی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، بلكه این نكته ها در مقابل كسانی مانند لشكر حرّ و بزرگان و اشراف بصره گفته شده تا آنان به خود آیند، اگرچه خودشان به این ملاك ها واقف بودند و آن را باور داشتند.
ب) ملاك شایستگی و فضایل
امام حسین(علیه السلام) در مواردی نیز به ملاك شایستگی و اوصاف كمالی خود اشاره نموده، آن ها را ملاك حقّانیت خویش بیان داشته است، «انا خیرٌ منه و احقُّ بهذا الامر»;۳۷ من بهتر از اویم و به این امر (حكومت) سزاوارترم.
و یا فرمودند: «انَا... معدنُ الرسالهِٔ و مختلف الملائكهِٔ، بنا فتح و بنا ختم و یزیدُ رجلٌ فاسقٌ شاربُ الخمر قاتل النفس المحترقه معلنٌ للفسق ننظر و تنظرون ایُّنا احقُّ بالخلافهٔ»;۳۸ ما مخزن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان هستیم، به ما آغاز و به ما ختم می شود و حال آن كه یزید مردی است فاسق، شرابخوار و كشنده نفس محترم و آشكاركننده فسق; می بینیم و می بینید كه كدام یك از ما به خلافت و حكومت سزاوارتریم.
پیامبر گرامی اسلام نیز در روایتی به شایستگی امام حسین(علیه السلام) برای امامت و رهبری امّت اشاره فرموده، دلیل آن را شایستگی و بهترین خلق بودن ایشان معرفی می كند: «خیرُ الخلقِ بعد اخیه و هو امام المسلمین و حجهٌٔ علی خلقه.»۳۹
این تلقّی مورد ارج گذاری عقل نیز قرار گرفته است كه كسی می تواند هدایت امور جامعه را بر عهده داشته باشد كه از شایستگی های این مهم برخوردار باشد; چنان كه حضرت شایستگی های خود را از یك سو و عدم لیاقت یزید را از سوی دیگر، دلیل بر حقّانیت خویش معرفی می كنند. نكته دلپذیر این گونه سخنان این است كه امام (علیه السلام) این گونه ملاك ها را تبیین می كنند و حق قضاوت را نیز به دیگران وا می گذارند و از باب استفهام انكاری، تصدیق این گزاره ها را بدیهی تلقّی می نمایند.▪ حقّانیت مطلق یا نسبی:
در برخی روایات ـ كه پیش تر ذكر شد، و نیز پاره ای دیگر از احادیث ـ امام(علیه السلام) در تبیین حقّانیت خویش، از كلمه «احق»، «خیر» و مانند آن استفاده كرده اند. این كلمات، كه به عنوان صفت تفضیلی از آن ها یاد می شود، ممكن است موهم این باشند كه سیدالشهدا(علیه السلام) ـ خویش را اولی تر، بهتر و سزاوارتر از یزید می دانند; بنابراین، یزید هم سزاوار است، اما امام(علیه السلام)سزاوارترند. پس حقّانیت، نسبی است.
این نكته توسط صاحب تفسیر المیزان مورد توجه قرار گرفته است: «"احق" اسم تفضیل است، حق اسم تفضیل این است كه همیشه معنایش با مفضّلٌ علیه همراه باشد. وقتی می گوییم "زید شجاع تر از عمرو است"، باید عمرو هم شجاع باشد، و گرنه این سخن غلط است.»۴۰
بر این اساس، ممكن است این شبهه مطرح شود كه سخن حضرت به معنای تأیید حقّانیت شخصی همانند یزید در مسند خلافت است. برای برطرف شدن این شبهه، چند جواب می توان ارائه داد:
۱) همیشه صیغه «احق» دلالت بر معنای اسم تفضیلی ندارد; همان گونه كه تفاسیر معتبر قرآن اسم تفضیل وارد شده در آیه «و بعولتهنَّ احقُّ بردّهنّ فی ذلك» (بقره: ۲۲۸)، را به معنای اسم فاعل و صفت مشبّهه معنا نموده اند; زیرا هیچ كسی غیر از شوهر حق مراجعه ندارد تا شوهر سزاوارتر باشد، بلكه این حق منحصراً از آن همسر است. برای نمونه، تفسیر شریف لاهیجی می فرماید: «"احقُّ بردّهنّ" یعنی حقیقٌ بردّهنّ; یعنی سزاوارند به این كه رجوع به آن زنان مطلّقه نمایند; زیرا غیر زوج را در زمان عدّه حقی بر زوجه نیست تا آن كه زوج احق از او باشد، و بیضاوی نیز گفته است: افعل در این جا به معنای فاعل است.»۴۱
بنابراین، كلمه «احق» و همانند آن در كلمات امام(علیه السلام)به معنای مطلق «ذی حق» بودن است و اسم تفضیل در آن ها به معنای فاعل به كار رفته است، و امام با این بیان، تنها حقّانیت خویش را اراده فرموده است.۴۲
۲) در مواردی كه امام از صیغه افعل التفضیل استفاده نموده اند، قراین و شواهدی وجود دارند كه ایشان از اساس حقی برای غیر خودشان برای گرفتن چنین جایگاهی، قایل نبودند; همان گونه كه در نامه به بزرگان پس از اشاره به ملاك ها و معیارهای خویشتن برای احراز مقام حكومت می فرمایند: «و انَا احَقُ بذلَك الحق المستحق علینا ممّن تولّاه» كه این جمله قرینه ای است بر این كه امام تنها خویش را مستحق چنین حقی می دانند، اگرچه پیش از این جمله از كلمه «أحق» استفاده نموده اند. بنابراین، این گونه موارد نیز نشانگر آن است كه اسم تفضیل به معنای اسم فاعل مورد استفاده قرار گرفته است.۴۳
یا امام در سخن دیگری پس از گفتن این سخن كه ما اهل بیت پیامبر «اولی به تولّی اینامر» هستیم، می فرماید: «و لیس لهم و السائرین فیكم بالجورِ و العدوان»; و برای دیگران، كه به ظلم و جور در میان شما حكم می رانند، چنین حقی نیست.۴۴
امام در این سخنان، حاكمان جور را مدعی مقامی می داند كه صلاحیت آن را ندارند و سپس می فرماید: «ای سپاه حرّ، اگر درباره حق ما، كه حكومت داری و مقام ماست، دیدگاهی غیر از آنچه در نامه هایتان نوشته اید، دارید، من از شما منصرف می شوم.»۴۵
از آنچه گذشت، آشكار می شود كه امام از افعل تفضیل معنای واقعی آن را اراده نفرموده اند، بلكه فقط در مقام اقناع مردم و فهماندن مسأله به آنان، برتری های خویش را یاداور می شوند و ممكن است این بدان سبب بوده كه انتقال خلافت به واسطه وراثت در اندیشه مردم تبدیل به گونه ای از حقّانیت شده بوده و امام(علیه السلام) با این سخنان می خواسته اند، حقانیت خویش را برای آنان روشن نمایند.
● ملاك قانونیت حق حكومت امام حسین(علیه السلام)
ملاك قانونیت یكی از عمده ترین اركان مشروعیت به حساب می آید; به این معنا كه منصب حكومت باید از سوی كسی كه صلاحیت اعطا داشته باشد، به فردی تفویض گردد; همان گونه كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)در غدیر خم، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)را از جانب خداوند به ولایت امر مردم منصوب فرمود. صد البته این مرحله نیازمند تمكین عملی مردم نیست، بلكه به صرف نصب، قانونیت ولایت تحقق می یابد; همان گونه كه ولایت پدر بر اموال طفل از جانب خداوند تفویض می شود، هرچند دیگران از اعمال چنین ولایتی جلوگیری نمایند.
امام حسین(علیه السلام) و سایر امامان بعد از ایشان نیز از چنین حقانیتی در حكومت برخوردارند، و از سوی خداوند برای حكومت بر مردم تعیین شده اند; چنان كه پیش تر ذیل آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» بیان شد.
در خصوص امامت امام حسین(علیه السلام) به برخی روایات دیگر نیز اشاره می كنیم:
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره امام حسین(علیه السلام)می فرماید: «فامّا الحسین فانّه مِنّی و هو خیرُ الخلقِ بعد اخیه و هو امامُ المسلمین و هو حجهٔ اللهِ علی خلقهِ، امرُه امری و طاعتُه طاعتی، فمَن تبِعه فانّه منّی و من عصاه فلیس منّی.»۴۶
این روایت به روشنی بر نصب امام حسین(علیه السلام) از سوی پیامبر گرامی به امامت بر خلق، و حكومت بر آن ها دلالت می نماید.
امام حسین(علیه السلام)، خود، نیز آن گاه كه معاویه ایشان را به خطبه خواندن بر منبر فراخواند، درباره نصب خویش برای جایگاه امامت فرمود: «نحنُ حزب الله الغالبون و عترهُٔ نبّیهِ الاقربون و احدُ الثقلینَ اللّذینَ جعلَنا رسولُ الله(صلی الله علیه وآله)ثانَی كتابِ الله فیه تفصیلَ كلِّ شیء فاطیعونا فانَّ طاعتنا مفروضهٌٔ اذ كانت بطاعهِٔ اللّهِ و رسوله مقرونهٌٔ، قال اللّهُ تعالی: "اطیعوا اللّهَ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم.»۴۷
روایت دیگری كه در این جا مورد استناد قرار می گیرد، حدیث مشهور نبوی است كه می فرماید: «الحسنُ و الحسینُ امامان قاما او قعدا.»۴۸ به این معنا كه این دو بزرگوار، چه اقدام به جنگ نمایند و چه اقدام به صلح، امام مسلمانان هستند و اطاعتشان لازم است.
در روایت دیگری ـ كه در مباحث پیشین نیز به آن اشاره شد ـ امام(علیه السلام) در پاسخ به عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، اساس قیام و خروج خویش را مستند به فرمان رسول خدا می سازد و می فرماید: «انّی رأیتُ رؤیاً فیها رسول اللّه و اُمرتُ فیها بامر انا ماض له علیّ كان اوبی»;۴۹ من پیامبر را در خواب دیدم و در آن رؤیا به امری فرمان داده شدم كه بدان اقدام می كنم، چه به زیانم باشد یا به سودم.
از مجموع آنچه از روایات ذكر شد، این گونه استفاده می شود كه امام حسین(علیه السلام)علاوه بر حقّانیت و شایستگی بر این مقام، از جانب خداوند نیز نصب شده اند و امامت ایشان جنبه قانونیت نیز پیدا كرده است.
● امام حسین(علیه السلام) و دعوت و بیعت كوفیان
پس از رسیدن به این دستاورد كه امامان و از آن جمله امام حسین(علیه السلام) دارای مقام عصمت و حایز شایستگی و صلاحیت در زمینه حكومت بوده اند (و در نتیجه حقّانیت آنان ثابت شد) و نیز انتصاب ایشان به ولایت حكومتی از جانب خدا بوده است (یعنی حایز ملاك قانونیت بوده اند) و در مجموع، مشروعیت حاكمیت آن ها ثابت گردید; نوبت به بررسی نقش مردم در تحقق حاكمیت آن ها می رسد.
به عنوان مقدمه، باید گفت: تحقق یك نظام مستلزم وجود دو ركن اساسی است كه عبارتند از: حاكم و مردم; به عبارت دیگر، اوامر حاكم و امتثال مردم. بنابراین، اگر به هر علتی یكی از این دو ركن ایجاد نشود، هیچ نظام حكومتی شكل نخواهد گرفت; مثلا، اگر مردم بر این نكته توافق كنند كه اوامر حكومت را گردن ننهند، در نتیجه جز نامی برای حكومت باقی نخواهد ماند. این در حالی است كه هر حكومتی برای اعمال حاكمیت خویش و تحقق آن نیازمند اقبال و پذیرش مردم است; چه این كه هرچند متصدّیان حكومت از برترین و سزاوارترین افراد در حكومت داری باشند، اما تا وقتی مردم آن ها را نپذیرند، هرگز حكومتی تأسیس نمی شود و تحقق خارجی نمی یابد. بنابراین، اگرچه مشروعیت حكومت در بینش اسلامی و حسینی، زاییده مقبولیت مردمی نیست، اما اعمال حاكمیت آن، كه قبلا مشروعیت یافته است، پیامد اقبال و پذیرش مردم است.
امام حسین(علیه السلام) نیز به رغم آگاهی از پیامد قیام عاشورا و با توجه به این كه خود را مشروع و حقدار حاكمیت می دانستند، چون خود را با نامه های فراوان و اعلان بیعت های متعدد از سوی مردم مواجه، و زمینه اعمال حاكمیت را به صورت ظاهر فراهم می دیدند، درصدد برآمدند، به مدد اقبال مردمی و وجود یاوران متعدد، در سایه تشكیل حكومت به احیای ارزش های فراموش شده بپردازند، و جامعه اسلامی را به سوی رشد و صلاح هدایت نمایند و یا دست كم، تصویر درستی از آنچه باید در مقابل ظلم صورت پذیرد، ارائه نمایند.
● جایگاه مردم از دیدگاه امام حسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) در سخنی جامع، در نامه ای به بزرگان بصره به سه نكته «حقّانیت و شایستگی های خویش»، «قانونیت» و «جایگاه مردم در تحقق حق حاكمیت» اشاره می فرمایند: «خداوند محمّد(صلی الله علیه وآله) را پیامبر بر خلقش برگزید... و ما اهل، دوستداران، جانشینان و وارثان او هستیم... می دانیم كه ما از كسانی كه این امر را بر عهده گرفته اند، به این حقی كه مستحق آنیم، سزاوارتریم... و اگر شما سخن مرا بشنوید و فرمان مرا اطاعت كنید، به راه رشد و تكامل هدایتتان می كنم.»۵۰
همان گونه كه مشاهده می شود، امام جایگاه مردم را در تحقق خارجی حق حاكمیت خویش متذكر می شوند، كه اگر آنان امام را در تحقق و گرفتن آنچه حق اوست یاری ننمایند، این امر تحقق نمی یابد و آن ولایت به مرحله فعلیت نمی رسد. و این نكته در سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز جلوه نموده است: «لا رأیَ لمن لا یطاع»;۵۱ آن را كه فرمان نبرند، سررشته كار از دستش بیرون می رود.
و باز امام(علیه السلام) در نامه دیگری كه برای مردم كوفه نوشتند، پس از حمد و ثنای الهی، به جایگاه مردم در تحقق فعلی حكومت اشاره كردند و فرمودند: «امّا بعدَ، فانّ كتابَ مسلم بن عقیل جائَنی یخبرنی بحس رأیكم و اجتماعِ مُلئكم علی نصرنا و الطلب بحقّنا فسألت الله ان یُحسن لنا الصنع... فانّی قادمٌ علیكم فی ایامی هذه ان شاءاللّه.»;۵۲ اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به دست من رسید و به من خبر داد كه نظر و دیدگاه شما و اجتماع شما در یاری و طلب حق ما تحقق یافته است. پس خداوند را می خوانم كه در كارمان نیك بخواهد... پس در همین ایام به سوی شما می آیم. ان شاءالله.
در این فرایند، امام همانند پدر بزرگوارشان عمل نمودند كه هنگام پذیرش خلافت، اساس قبول این مسند را به تمام شدن حجت برایشان به سبب وجود یاران در تشكیل حكومت دینی صالح، مستند نمودند: «ولولا حضورُ الحاضر و بلوغُ الحجهِٔ بوجود الناصر... لألقیتُ حبلها علی غاربها.»۵۳
به تعبیر برخی، «انّ التكلیف الشرعی یحتُم علیه الخروج الی العراق بوجود الناصر»;۵۴ تكلیف شرعی بر امام الزام نمود كه به سبب وجود یارانی به سوی عراق خارج شود.
این سخنان بر این نكته تأكید میورزند كه امامان، به ویژه امام حسین(علیه السلام) به جایگاه مردم در تحقق آن حق الهی و مشروع خویش توجه نموده اند و مردم را به عنوان ركن دوم و مهم تحقق حاكمیت فعلی به این امر مهم فرا می خوانند، و از آنان می خواهند تا در این وظیفه خویش كوتاهی نكنند.
امام(علیه السلام) در خطبه ای كه برای سپاه حرّ ایراد نمودند، ضمن یاداوری حقّانیت خود و گوشزد نمودن قرابتشان با پیامبر(صلی الله علیه وآله)خود را سزاوار این مقام معرفی كردند و آن را حق مسلّم خویش خواندند: و نیز بر نقش مردم در تحقق عملی حكومت و ولایت تأكید فرمودند: «من بدین دلیل به سوی شما آمدم كه خواستار حاكمیت من، كه در این باب صاحب حق هستم، می باشید، ولی اگر بیعت خویش را در تمكین از اوامرم شكستید و حاضر به یاری من نیستید، من دیگر از حركت به سوی شما صرف نظر می كنم و (به خاطر از بین رفتن مقدّمات) برمی گردم.»۵۵
و نیز در خطبه ای دیگر برای سپاهیان حرّ می فرمایند: «انّی لم آتكم حتّی اتتنی كتبكم و قدّمتُ علی رُسُلكم "ان اُقدّم علینا فانّه لیس لنا امامٌ، لعلَّ اللّهَ یجمعنا بكَ علی الهدی"، فان كنتم علی ذلكَ فقد جئتُكم، فان تعطونی ما اطمئنُّ الیه من عهودكم و مواثیقكم ان اُقدّم مصركم و ان لم تفعلوا او كنتم بمقدمی كارهین انصرفت الی المكان الّذی جئتُ منه الیكم.»۵۶
بنابراین، باید گفت: نه بیعت اولیه كوفیان سبب مشروعیت بخشی به حكومت امام و قیام وی گشت، و نه نقض بیعت آنان مشروعیت ایشان را سلب نمود، بلكه اگر بیعت كوفیان استوار می ماند، تنها زمینه ساز اعمال حاكمیت دینی و مشروع توسط امام حسین(علیه السلام)می شد، اما با نقض بیعت و عدم تمكین مردم، تحقق خارجی حاكمیت آن حضرت با اشكال مواجه گردید.
بنابراین، اگر تمام مردم با یزید بیعت كنند، به گونه ای كه مقبولیت فراگیر پیدا نماید، به سبب وجود نداشتن حقّانیت و قانونیت در او، مشروعیت بخشی صورت نخواهد پذیرفت. علاوه بر آن، خلافت و حكومت آل ابی سفیان برخلاف نصّ پیامبر است كه فرمودند: «انّ الخلافهَٔ محرَّمهٌٔ علی آل ابی سفیان»; همانا خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.● مشروعیت بخشی به قیام امام حسین(علیه السلام)
به دلیل آن كه حاكمان جور، پس از ماجرای كربلا سعی داشتند تا این قیام را خروج علیه خلیفه وقت قلمداد نمایند و بدینوسیله، راه را بر هر قیام دیگری مسدود كنند، و از سوی دیگر، مشروعیت رفتار و قیام امامان معصوم(علیهم السلام) از مفاهیم اساسی و مورد تأكید شیعه است، امامان معصوم(علیهم السلام) و پیامبر(صلی الله علیه وآله)زمینه ساز پاسخ گویی به این توطئه شدند و درصدد مشروعیت بخشی پیشینی (قبل از قیام) و پسینی (پس از قیام) برآمدند.
۱) مشروعیت بخشی پیشینی
به دلیل آن كه روایات پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این زمینه بسیارند، تنها به بیان یك روایت بسنده می شود; حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)ضمن ابراز علاقه بسیار به امام حسین(علیه السلام) در موارد گوناگون، مسأله حادثه كربلا را بازگو می نمودند و بر مظلومیت ایشان می گریستند و بر قاتلان آن امام همام لعنت می فرستادند. این بیانات، كه گاه برای مردم نیز تبیین می شدند، به گونه ای مشروعیت امام را تضمین می كردند، تا آن جا كه برخی این روایت را در صحنه عاشورا برای دیگران نقل كردند. همان گونه كه سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)در مورد عمّار كه «تقتلُه الفئهُٔ الباغیهٔ» سبب شد كه در ماجرای صفیّن و شهادت عمّار، شاهدی بر مشروعیت امام علی(علیه السلام) در یك سوی نبرد و نامشروع بودن معاویه در سوی دیگر، تلقّی شود. روایت چنین است: «وقتی امام حسین(علیه السلام)دو ساله شدند، پیامبر به سفری رفتند، در میان راه ایستادند و استرجاع نمودند و از چشمانشان اشك ریخت. از ایشان سؤال شد، حضرت فرمودند: جبرئیل به من خبر داد در سرزمینی به نام "كربلا"، نزدیك فرات، فرزندم حسین توسط فردی به نام یزید كشته می شود، و در همه این سفر، حضرت غمگین و ناراحت بودند، وقتی كه از سفر برگشتند، بر منبر رفته، در حالی كه دست راستش بر سر امام حسن(علیه السلام)و دست چپش بر سر امام حسین(علیه السلام)بود، سر بر آسمان بردند و عرضه داشتند: "اللّهمّ انّ محمّداً عبدُكَ و نبیُّكَ و هذان اطائبُ عترتی و خیارُ ذرّیتّی و قد اخبرنی جبرئیلُ ان ولدی هذا مقتولٌ مخذولٌ. اللّهمّ فبارك له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء الّلهمّ و لا تبارك فی قاتله و خاذله".»۵۷
در این روایت، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) ضمن بیان خبر ماجرای عاشورا از سوی جبرئیل، می فرمایند: امام حسین به عنوان پاك ترین فرد خاندان من و برگزیده فرزندان و خانواده رسالت است. در نهایت، دعا می كنند كه خدایا، رخت شهادت را بر قامت حسین(علیه السلام) مبارك، و موجب خواری و ذلّت قاتلان ایشان بگردان.
این بیان پیامبر(صلی الله علیه وآله) چیزی نیست، جز اعلان حقّانیت امام حسین(علیه السلام) و قیامش و نامشروع بودن شخص یزید.
۲) مشروعیت بخشی پسینی
امامان معصوم(علیهم السلام) در سال های پس از حادثه كربلا به شیوه های گوناگون سعی در القای این مطلب به مردم داشتند كه قیام عاشورا مشروع، و سرور شهیدان صاحب حق و مشروعیت، و مورد ظلم ظالمان و ستمگران بوده است. از این رو، برخی روایات، گریه و زاری بر آن حضرت را مورد توصیه و تأكید قرار داده و زیارت مزار او را دارای فضایل بسیار، تربت شریف آن حضرت را موجب شفای بیماری ها، و تكریم روز عاشورا را سبب خشنودی و رضایت خداوند دانسته اند. همچنین مشروعیت امام حسین(علیه السلام) را همانند مشروعیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و نامشروع بودن یزید را نیز در ردیف عدم مشروعیت معاویه و ابی سفیان بیان نموده اند.
امام صادق(علیه السلام) در روایتی این مطلب را به صراحت بیان نموده است: «انّا و آل ابی سفیان اهلُ بیتین تعادینا فی اللّهِ، قلنا صدق اللّهُ و قالوا كذب اللّهُ و قاتل ابوسفیان رسول الله و قاتل معاویهُٔ علیَ بن ابی طالب و قاتل یزید بن معاویهِٔ الحسین بن علی و السفیانیُّ یقاتلُ القائم(علیه السلام).»۵۸
امام صادق(علیه السلام) یزید را در ردیف افرادی همچون ابی سفیان كه به نبرد با پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخت، معاویه كه به جنگ با حضرت علی(علیه السلام) رفت و نیز سفیانی كه مبادرت به جنگ با امام زمان(علیه السلام)می كند، قرار داده اند. این خود سندی قطعی بر نامشروع بودن یزید از یك سو و مشروعیت مطلق امام حسین(علیه السلام) از سوی دیگر می باشد. آنچه امامان(علیهم السلام) پس از وقوع حماسه عاشورا در جهت تبیین حقّانیت و یاداوری و زنده نگه داشتن ثمرات آن انجام دادند، افزون بر آن است كه قابل بیان در این مختصر باشد. بنابراین، تنها به مواردی از آن ها اشاره می شود:
الف) زیارت مرقد شریف حضرت: در روایات بسیاری، زیارت قبر امام حسین(علیه السلام)مورد تأكید قرار گرفته و ثواب های فراوانی بر آن ذكر شده است، تا آن جا كه زیارت امام سبب بخشیده شدن همه گناهان می شود.۵۹
ب) مرثیه خوانی: در بسیاری از موارد و تا جای ممكن، امامان(علیهم السلام) در ایام محرّم مجالس مرثیه خوانی برپا می كردند.
امام صادق(علیه السلام) به ابی عماره شاعر فرمودند: «برایمان درباره امام حسین(علیه السلام)شعر بخوان، و سپس حضرت گریه كردند، به گونه ای كه صدایشان از بیرون منزل شنیده می شد. آن گاه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: "هركس برای سیدالشهدا شعر بگوید و گریه كند و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود."»۶۰
امام كاظم(علیه السلام) در شرایطی كه امكان عزاداری نبود، وقتی كه آن پیرمرد به جای هدیه در نوروز گفت: اجازه دهید برایتان شعری درباره ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)بخوانم، پس از خواندن شعر، امام تمام هدایای آن روز را به او بخشیدند.۶۱
این رفتار به گونه ای مشروعیت بخشی به قیام و حقانیت امام حسین(علیه السلام)می باشد.
ج) تكریم روز عاشورا: امامان همواره در عاشورا، یاد امام حسین(علیه السلام) را در عمل و گفتار زنده می ساختند. امام رضا(علیه السلام)می فرماید: «هركس در روز عاشورا كارش را رها كند، خداوند حاجت های دنیا و آخرتش را براورده می كند و هركس در روز عاشورا مصیبت زده و گریان و محزون باشد، روز قیامت خوش حال و مسرور و شادمان است و چشمش در بهشت به دیدار ما روشن می شود، و هر كس در روز عاشورا چیزی ذخیره كند، خداوند او را با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد ـ كه لعنت خدا بر ایشان باد ـ محشور می كند و او را در پایین ترین جای جهنم جای می دهد.»۶۲
د) احترام و جایگاه تربت حسینی: امامان(علیهم السلام) درباره تربت امام حسین(علیه السلام)سخنان فراوانی فرموده اند. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: «انَّ اللّهَ جعَلَ تربهَٔ الحسین شفاءً من كلِ داء و اماناً من كلِّ خوف»;۶۳ خداوند متعال تربت حسین(علیه السلام) را شفای هر دردی و پناه هر ترسی قرار داده است.
و در روایت دیگری، امام تربت امام حسین(علیه السلام) را شفادهنده هر مرضی، جز مرگ معرفی كرده اند.۶۴
همه این سخنان گران قدر به روشنی درصدد تبیین جایگاه امام حسین(علیه السلام) و مشروعیت حكومت و قیام ایشان هستند كه در عین حال، پاسخ به شبهاتی هستند كه از سوی دشمنان در این زمینه طرح گردیده است.
نویسنده:محمدعلی قاسمی
پی نوشت ها
۱ـ ابی الفتح محمدبن عبدالكریم بن ابی بكر احمد الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق سیدمحمد گیلانی، بیروت، دارالصعب، ۱۹۹۶ م، ج۱، ص ۲۴.
۲ـ مجله حكومت اسلامی، سال اول، ش دوم، ص ۲۲۶.
۳ـ سید شریف مرتضی، الثانی فی الامامهٔ، تهران، موسسهٔ الصادق، ۱۴۰۷ هـ.ق، ج ۴، ص ۱۷۴.
۴ـ محمد جعفری هرندی، فقهاء و حكومت، تهران، روزنه، ۱۳۷۹، ص ۱۳.
۵ـ برگرفته از: احمد واعظی، حكومت اسلامی، قم، دفتر تألیف و نشر متون درسی حوزه، ۱۳۸۰، ص ۳۲.
۶ـ محمدمعین، فرهنگ فارسی عمید، چ چهارم، تهران،امیركبیر،۱۳۶۰،ج۳،ص ۴۱۴۴.
۷ـ مصطفی كواكبیان، مبانی مشروعیت در نظام ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۹.
۸ـ عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، چ دوم، تهران، نشر نی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۷/ محمدجواد لاریجانی، نقد دینداری مدرنیسم، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، ص ۵۱.
۹و۱۰ـ علی خالقی، مشروعیت قدرت از دیدگاه امام خمینی، تهران، ستاد بزرگداشت یكصدمین سال میلاد امام خمینی، ۱۳۸۱، ص ۱۱، ۱۵، ۱۶.
۱۱ـ هما / كاظم قاضی زاده، اندیشه های فقهی ـ سیاسی امام خمینی، تهران، مركز تحقیقات استراتژیك ریاست جمهوری، ۱۳۷۷، ص ۱۰۹ـ۱۲۰.
۱۲ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج ۴، ص ۲۸۰.
۱۳ـ شوری: ۹و ۴۴ / یوسف: ۱۰۱ / سجده: ۴ / محمّد: ۱۱.
۱۴ـ و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامینی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۲، ج ۲، ص ۸۰.
۱۵ـ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، مؤسسهٔ التاریخ العربی، ۱۴۰۵ ق، ج ۱، ص ۲۶۸ـ۲۶۹.
۱۶ـ و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، ج ۱، قسمت دوم، ص ۱۴۸.
۱۷ـ علی خالقی، همان، ص ۱۵.
۱۸و۱۹ـ بهاءالدین پازارگارد، تاریخ فلسفه سیاسی، تهران، زوّار، ۱۳۵۰، ج ۱، ص ۸۴ و ج ۲، ص ۲۶۸ و ۲۶۹ / ج ۱، ص ۱۰۴.
۲۰و۲۱ـ مجله كتاب نقد، ش ۷، ص ۴۵.
۲۲ـ محمدبن یعقوب كلینی، الكافی، چ سوم، تهران، اسلامیه، ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۳۰۲.
۲۳ـ محمدبن جریر طبری، همان، ج ۴، ص ۳۵۵.
۲۴ـ سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۶۵۳.
۲۵ـ محمدبن یعقوب كلینی، همان، ص ۳۰۱.
۲۶ـ سید محسن امین، مقتل الحسین، ص ۳۲ / محمدبن جریر طبری، همان، ص ۲۳۵.
۲۷ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص ۳۰۴.
۲۸ـ همان، ص ۲۹۸ / سید محسن امین، همان، ص ۸۱.
۲۹ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسهٔ الوفا، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
۳۰ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، ص ۳۰۴.
۳۱ـ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایهٔ الفقهیهٔ و فقه الدولهٔ الاسلامیهٔ، ترجمه محمود صلواتی، تهران، كیهان، ۱۳۶۷ ش، ج ۱، ص ۱۷۵.
۳۲ـ مصطفی كواكبیان، پیشین، ص ۴۰.
۳۳ـ عزالدین علی بن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۸ ق، ج ۲، ص ۵۵۲ / محمدباقر مجلسی، همان، ج ۴۴، ص ۳۳۷ / سید بن طاووس، اللهوف، نجف، مكتبهٔ حیدریهٔ، ۱۳۸۵ ق، ص ۴۹ـ۵۴.
۳۴ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص ۳۴.
۳۵ـ همان، ص ۳۱۸ / خوارزمی، مقتل الحسین، قم، مكتبهٔ مفید، بی تا، ص ۲۳۴.
۳۶ـ محمدباقرمجلسی،همان،ص۳۸۳/خوارزمی،همان،ص ۲۳۶.
۳۷ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص ۳۵۵.
۳۸ـ محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۲۵ / خوارزمی، همان، ص ۱۸۴.
۳۹ـ گروه نویسندگان، كلمات الامام الحسین، قم، دارالمعروف، ۱۳۷۳، ص ۱۲.
۴۰ـ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج ۲، ص ۳۴۸.
۴۱ـ بهاءالدین محمدالشریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۲۱۵.
۴۲ـ محمدباقرمجلسی، همان، ص ۳۶۹ / محمدبن جریر طبری، همان، ج ۴، ص ۲۸۹.
۴۳ـ محمدباقر مجسی، همان، ص ۳۴ / محمدبن جریر طبری، همان، ص ۲۴۰ / عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسین، قم، مكتبهٔ بصیرتی، ۱۳۹۴ ق، ص ۱۵۹.
۴۴و۴۵ـ محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۸۲ / خوارزمی، همان، ص ۲۳۶.
۴۶ـ گروه نویسندگان، همان، ص ۱۲.
۴۷ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۱۸، ص ۱۴۴، حدیث ۴۵.
۴۸ـ ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، قم، مكتبهٔ علّامه، بی تا، ج ۳، ص ۳۹۴ / گروه نویسندگان، همان، ص ۱۲.
۴۹ـ تاریخ طبری، همان، ص ۲۸۰.
۵۰ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص ۲۴۰ / المقرم، همان، ص ۱۵۹ / محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۴.
۵۱ـ نهج البلاغه، ترجمهوشرح علینقی فیض الاسلام، خ۲۷،ص ۹۶.
۵۲ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص ۲۸۹ / محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۶۹.
۵۳ـ نهج البلاغه، خطبه شقشقیه، (۳)، ص ۵۲.
۵۴ـ گروه نویسندگان، همان، ص ۱۳.
۵۵ـ ابن اثیر، همان، ج ۲، ص ۵۵۲ / سیدبن طاووس، همان، ص ۳۴ / محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۷۷.
۵۶ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۵۹۶ / محمدباقر مجلسی، همان، ص ۳۷۶.
۵۷ـ سید بن طاووس، همان، ص ۱۶.
۵۸ـ شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۳۴۶.
۵۹ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، همان، ج ۱۰، ص ۳۲۵، حدیث ۱۹، حدیث ۲۰ / مولی محسن فیض كاشانی، محجهٔ البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج ۴، ص ۴۵.
۶۰ـ شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، بیروت، اعلمی، ص ۸۴.
۶۱ـ ر.ك.به: ابن شهرآشوب، المناقب، قم، علامه، بی تا، ج ۴، ص ۳۱۹ / محدث قمی، نفس المهموم، قم،مكتبهٔ بصیرتی، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۹۲.
۶۲ـ شیخ صدوق، امالی شیخ صدوق، بیروت، اعلمی، ۱۹۸۰ م، مجلس ۲۷، حدیث ۴ / محمدباقر مجلسی، همان، ص ۲۸۴.
۶۳ـ مولی محسن فیض كاشانی، همان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج ۴، ص ۴۵.
۶۴ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، همان، ج ۱۰، ص ۴۰۹ و ۴۱۲.
منبع:ماهنامه معرفت
منبع : خبرگزاری فارس