چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

استاد جهان اولی، استاد جهان سومی


استاد جهان اولی، استاد جهان سومی
آنچه می خوانید مطلبی در مقایسه استاد جهان اولی و استاد جهان سومی است. البته این مقایسه بدین معنا نیست که استاد جهان اولی خوب است و استاد جهان سومی بد است. چرا که در تبیین ویژگی‌های این دو دسته، صفات مثبتی در بین هر دو گروه دیده می شود. لازم به تکرار نیست که کشور ما ایران، نه کشوری جهان اولی است و نه کشوری جهان سومی محسوب می شود. بلکه کشوری در حال توسعه است و بنابراین صفات مطرح شده در مورد استاد جهان اولی است و جهان سومی، هیچ یک به کلی و لزوما مصداق استادان ایرانی نیست. شاید با مطالعه این مطلب، بهتر دریابیم که استادان ما، به کدام دسته نزدیکترند; آن هم وقتی که هیچ کجا، هیچ مساله ای مطلق نیست، نه در جهان اول و نه در جهان سوم. اینها صرفا اصطلا حاتی است برای آنکه اوضاع را روشن تر دریابیم; همانگونه که در مورد کشورهای شمال و جنوب گفته می شود که اولی پیشرفته هستند و دومی، توسعه نیافته اما در بین همین کشورهای جنوب، مثلا استرالیا هست که آن را کشوری توسعه یافته می شناسیم. پس در مثل مناقشه نیست...
استاد جهان اولی و استاد جهان سومی اختلافات زیادی با هم دارند ولی راه آن ها با هم مشترک است و آن راه علم است. استاد جهان اولی در برخورد با علم «واقعیت گراست» او به علم همان طور که هست باور دارد هر چند این علم در جهان او خاستگاهی داشته باشد و از ریشه و اعماق خاک و پایگاهی داشته باشد که سر به بلندای آسمان سائیده است.
استاد جهان سومی در برخورد با علم «آرمانگرا» است او به علم، باوری بیش از آن چه که هست دارد. حتی اگر این علم ریشه ای در ژرفنای بی انتهای سراب داشته باشد و پایگاه آن به فراخنای پهنه خیال شاخ و بال دوانده باشد.
استاد جهان اولی از جنبه های مختلف علم پژوهش را در اولویت قرار می دهد.
استاد جهان سومی می گوید: عالی ترین تجلی علم در بعد آموزش آن نهفته است.
استاد جهان اولی، آینده نگر است. او به تاریخ بی علا قه است اگر هر از گاهی نگاهی گذرا به تاریخ می افکند برای دستیابی سریع تر به اهداف آتی است.
استاد جهان سومی «گذشته نگر» است تمام افتخارات او به دوران طلا یی تاریخ تمدن سرزمین و جهان اوست.
استاد جهان اولی دانشمندی را که یک هزار سال پیش از عصر او می زیسته در مکان و زمان خود قابل احترام می بیند.
اما استاد جهان سومی حضور احترام آمیز دانشمندی که یک هزار سال پیش از او می زیسته هم اکنون در کنار خود با پوست و استخوان حس می کند.
استاد جهان اولی دستیاران و دانشجویان را بر بالین بیمار گرد میآورد تا راجع به بیماری بحث کند. او میل دارد نظر جوانان را پرس و جو کند. جوان در ابراز عقاید و نظریات خود شهامت پیدا می کند. اما استاد جهان سومی دستیاران و دانشجویان را به گرد خود می‌آورد او مباحثه نمی کند و درس می دهد.
استاد جهان اولی گوش می کند که دانشجو چه می گوید. او در گوش کردن صبور و متین است. به دانشجو امکان می دهد که هر چه پرت و بلا هست بگوید. ذوق او را نمی شکند سخن او را تصدیق می کند بعد نظر خود را می گوید اگر قرار است حرفی بی اساس گفته شود دانشجو بدان پی خواهد برد و نظر خود را اصلاح خواهد کرد.
اما استاد جهان سومی به دیسیپلین معتقد است او متکلم وحده است و به کسی اجازه عرض اندام نمی دهد در کنفت کردن مخاطب ید طولا یی دارد لهذا قدرت اعتماد به نفس را از اطرافیان سلب می کند.
استاد جهان اولی به مشاوره جمعی حرمت فراوانی قایل است کلاس را برای ارائه عقاید آزاد و بحث باز می گذارد اما استاد جهان سومی به فضای دموکراتیک در محیط آموزش پایبند نیست. در کلا س درس یک سویه نگر است. نفس ها در سینه حبس شده و سکوت سنگینی حکمفرما است هر آن چه که استاد می گوید دانشجو گوش می دهد و یادداشت برمی دارد.
استاد جهان اولی واقعیت های علمی را متکی بر آمار و مبتنی بر ارقام می داند. این آمار و ارقام از داده های متدولوژی تحقیق به دست آمده اند اما استاد جهان سومی واقعیت های علمی را متکی بر تجربه می داند اما تجربیات او جمع بندی نشده و در معبری هدایت نگردیده است او لبریز از تجربیات پراکنده است.
استاد جهان اولی می گوید مطالعه و بررسی نشان داده است که از تعداد... اما استاد جهان سومی می گوید به تجربه دیده ام که هر گاه...استاد جهان اولی به تکنولوژی وابسته است اما استاد جهان سومی به مغز انسان و احساس او ایمان دارد.
استاد جهان اولی از مدرن ترین تجهیزات در تشخیص و درمان بیماری ها کمک می گیرد: آزمون الکتروفیزیولوژیک یا پاسخ فراخوانده شنوایی ساقه مغز (ABR) تصویرنگاری تشدید مغناطیسی (MRI) - اتوآکوستیک - امیشن - الکتروکوکلئوگرافی - الکترونیستاگموگرافی درمقابل او و اقسام دستگاه ها و تجهیزات مرتبط به انواع رایانه ها قرار گرفته اند. اما استاد جهان سومی بدین تجهیزات عقیده ندارد. به اعتقاد او این دستگاه ها آمده اند که مغز انسان را تنبل کنند و جامعه را به قهقرا ببرند. اتکای او به دانش و تجربیات و اندوخته های مغز انسان است.
استاد جهان اولی شنوایی را با ترسیم گرافیک در مانیتور کامپیوتر دنبال می کند و رفلکس ها را با دستگاه های فوق پیشرفته امیلنس اودیومتری به دست می آورد اما در برابر استاد جهان سومی یک ردیف دیاپازون چیده شده است و او شعار می دهد: هنر دیاپازون را فراموش مکن!
مهارت او در کارهای بالینی آن چنان است که با یک سری دیاپازون نه فقط نوع اختلا ل شنوایی بلکه میزان افت شنوایی را نیز معلوم می دارد. برای تعیین انعکاس شنوایی او محرک صوتی می دهد و این انعکاس را از پلک زدن و تغییر مردمک در می یابد.
استاد جهان اولی فرد متمارض با هیستریک را با انواع شنوایی سنج های اوبژکتیویا دستگاه های الکترونیک و کامپیوتری دروغ یاب کشف می کند، اما استاد جهان سومی که به هوش و فراست خود مطمئن است با اولین نگاه ماهیت فریبکارانه او را حدس می زند و با ترفندهای خاص دیاپازونی آن را آشکار می کند.
استاد جهان اولی با کاغذ و قلم بیگانه است و آنچه را که می خواهد ثبت و یادداشت کند بر روی کامپیوتر می آورد. در اتاق کار او انواع کامپیوتر به چشم می خورد که به شبکه بین المللی «اینترنت» اتصال دارد و با همین شبکه جدیدترین اطلا عات را از اقصی نقاط عالم می گیرد. اما استاد جهان سومی پشت میزی نشسته است که تلی از کاغذ و کتاب روی آن ولو شده اند. قلم در دست او جان دارد و به صورت شیئی لا ینفکی از انگشتان دست او درآمده است.
استاد جهان اولی اعتماد خود را به دستگاه حواس خود از دست داده است. او دستگاه حواس انسان را ناتوان و خطاکار می پندارد. در اثر بی توجهی به حواس خود عملا آنها را از کارایی انداخته است.
اما استاد جهان سومی بیمار را که از در اتاق معاینه وارد می شود برانداز می کند و با همان برانداز نیمی از بیماری او را تشخیص می دهد. دست های او وقتی نبض بیمار را می گیرد قادر است درجه حرارت او را، رطوبت بدن او را، وزن او را و تمام آشفتگی هایی که در وجود او می گذرد را به مغز خود انتقال دهد و آن را بازیابی کند.
استاد جهان اولی را با انسان انس و الفتی نیست. او انسان را در پشت یا در داخل دستگاه های پیچیده که دانش و فناوری معاصر بوی ارزانی داشته به محک آزمون درمی آورد.
اما استاد جهان سومی با انسان و جامعه خود روابط عاطفی برقرار می کند و به درد دل آنها گوش می دهد و زبان آنها را می شناسد. استاد جهان سومی حتی زبان اشاره و استعاره های مردم خود را نیک می داند. او می داند که وقتی بیمار خوردن خورشت فسنجان خود را با سرگیجه ربط می دهد این رابطه را چگونه باید تعیین کرد و می داند که چرا مردمان در برخورد با همدیگر برای این که از سلا مت هم آگاه شوند از «دماغ چاق» همدیگر می پرسند!
استاد جهان سومی در تفسیر بیماری ها واضح اصول عامیست که برای شاگردان خود به طور ضرب المثل درآمده است مانند: شک در دیفتری یعنی دیفتری. اگر کسی فتق داشته باشد آنژین هم می تواند داشته باشد. رماتیسم مفاصل را می لیسد ولی قلب را گاز می گیرد و...
استاد جهان اولی به چند زبان دنیا احاطه و تسلط کاملی دارد و کنگره های بین المللی با هر کدام از آنها که اراده کند به طور سلیس سخن می گوید.
استاد جهان سومی به گویش های مردمی آشنایی دارد. در آن واحد که با بیمار خود به لهجه آذری سخن می گوید با بیمار دیگری که از استان کردستان آمده کردی حرف می زند.
استاد جهان اولی در کنگره ها به پاوریونیت متکی است و بدون پاوریونیت یا دی ویدی زبان او بسته است. او نکته گوست و ظرف همان ۱۰ دقیقه ای که به وی وقت دهند حرف می زند.
استاد جهان سومی در سخنرانی ها شعرهای غرا و نغز شعرای بزرگ را می خواند. او قریحه ادبی سرشاری دارد و بدون اتکا به اسلا ید یا فیلم قادر است ساعت ها مستمعین را سرگرم کند.
استاد جهان اولی در جراحی ها نیز مجهز به دستگاه های نوین پیشرفته است او تومور حنجره را با لیزر تبخیر می کند.
با آندوسکوپی سینوس در حفره های سینوس سیر می نماید و از طریق لا پاراسکوپی می تواند کیسه صفرا را از راه لوله ای تنگ و باریک بردارد.
اما استاد جهان سومی به دست و به چاقوی سرد خود اعتقاد دارد. او چسبنده ترین و بدخیم ترین غده ها را با چاقو قطع می کند و به بیمار عمر طولانی می بخشد.
استاد جهان اولی با کمک همان تکنولوژی ضایعه را در کوچکترین اندازه خود شناسایی می کند و آن را به سهولت بر می دارد و ریشه کن می کند.
استاد جهان سومی غده شانزده کیلوگرمی را از شکم خارج می کند از آن فیلمبرداری می کند و در محافل علمی به نمایش می گذارد و گزارش را می دهد به روزنامه ها که چاپ کنند.
استاد جهان اولی با همکاری دستیاران و استادان دیگر کتاب تالیف می کند و مقاله می نگارد و آن را در تمام دنیا انتشار می دهد. اما استاد جهان سومی این نوشته ها را به زبان کشور خود برمی گرداند و آن را در اختیار دانشجویان خویش قرار می دهد.
استاد جهان اولی هرکجا که می رود با تبلور تکنولوژی می درخشد و همگان را به سمت خود جذب می کند اما استاد جهان سومی به مغز و دست خود می بالد که بی نیاز از تکنولوژی خیلی کارها می کند ولو آنکه همگان را از خود براند.
استاد جهان اولی رستم است و با یک دست اسلحه!
استاد جهان سومی می گوید من آنم که رستم بود پهلوان!!
استاد جهان اولی همه جا معروف به تجدد گرایی است.
استاد جهان سومی متهم به سنت گرایی است.
استاد جهان اولی بین پروژه های تحقیق می رود به هالیدی، می رود به ساحل نیس تا اسکی روی آب بکند. اگر زمستان باشد برای اسکی به دامنه آلپ در سوییس می رود.
استاد جهان سومی در ایام فراغت خود می رود به ابن بابویه. زیراندازی در سایه درخت توت می اندازد و دیوان حافظ را به دست می گیرد می خواند و عشق می کند.
استاد جهان اولی برای تمدد اعصاب می رود به «جکوزی» و با «مدی تیشن» ری لا کس می شود.
استاد جهان سومی دلا ک محلی را خبر می دهد که بیاید مشت و مالش کند.
استاد جهان اولی وقتی پیر می شود بازنشسته می شود.
منفصل از دانشگاه می شود. او را که دچار «آلزایمر» شده است از خانه سالمندان میآورند به فلا ن کنگره با تحت الحفظ و استاد یارانی که دو طرفش نشسته اند و مواظب او هستند.
استاد جهان سومی وقتی پیر می شود با عزت و احترام او را در صدر مجلس می گذارند و شاگردان او در برابرش دولا می شوند و تعظیم می کنند.
استاد جهان اولی وقتی می میرد، استاد دیگری خط علمی او را می گیرد و این خط و جریان علم است که فراتر از انسان ها و استادها می ماند.
استاد جهان سومی وقتی می میرد شاگردان او در مزارش قطره های فراوان اشک می افشانند و یادواره ها به پا می کنند.
استاد اسطوره می شود و به اساطیر هزارساله و هزاران ساله تاریخ تمدن سرزمین خود می پیوندد و حضور و یاد او در تمام صحنه های علمی میهن خود زنده و جاودان برجا می ماند...
نویسنده : دکتر عبدالحمید حسین نیا
منبع : روزنامه مردم سالاری