جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خوب و زود


خوب و زود
● یادهایی از شورای شعر و ترانه
سال ۱۳۴۵ ساكن تهرانپارس بودم و همسایه هنرمند صاحب نام، زنده یاد مهدی خالدی. این ویولنیست گرانمایه یك روز، عصر تابستان، نزد من آمد و آهنگی را برایم نواخت و گفت اگر بتوانی برای این آهنگ شعری تهیه كنی، خوشحال می شوم زیرا از چند نفر خواهش كرده ام و در پسندم نیفتاده است.
من آهنگ را روی نوار ضبط كردم و پس از رفتن خالدی چندبار به آن گوش دادم. آهنگ بسیار زیبا بود اما در آغاز فرازهای اول هشت بار یك نتِ تك افتاده یك میزانی تكرار می شد. به این ترتیب می بایست در هشت مصرع پی در پی شعر هشت واژه تك هجایی مثل «خواب»، «آب»، «در»، «با»، «بی»، «از» و... بگنجانم. مشكل بود، اما به آسانی از عهده برآمدم.ترانه ای بود با این مطلع: در دل آب بلور مهتاب می شكند.
فردای آن روز استاد خالدی باز به دیدنم آمد. وقتی شعر را پرداخته و مطابق با حال و هوای آهنگ برایش خواندم و خودش هم آن را با آهنگ زمزمه كرد با شگفتی و شادی گفت: «باور نمی كردم.»
اما تصویب آن دیگر به عهده من نیست. گفتم: «تصویب دیگر چیست؟» گفت: «دكتر نیرسینا مسئول شعر ترانه ها است و از لحاظ ادبی آنها را بررسی می كند. اگر دستی در آن ببرد ناراحت نمی شوی؟»، گفتم: «البته كه ناراحت می شوم چون گمان می كنم نقص ادبی نداشته باشد، اما چون كار شما راه می افتد و من هم تفننی كار كرده ام و آن را به عنوان شعر قبول ندارم، جای هیچ نگرانی نیست.» دو روز بعد باز مهدی خالدی به منزل ما آمد. خیلی خوشحال بود. گفت: «كوچكترین قلمی در شعرت نرفته است و دكتر نیرسینا خواهش كرده است، بعد از این بیشتر با رادیو كار كنی.»
آن وقت ها پسرم در لندن تحصیل می كرد. برای هر ترانه مبلغ ۱۵۰ تومان می پرداختند كه به حساب حالا معادل شش سكه طلای آزادی می شد؛ چیزی نزدیك به هشتصد هزار تومان. فكر كردم قسمتی از مخارج زندگی ام را می توانم با این پول تامین كنم. قبول كردم و به زودی مورد استقبال آهنگسازان قرار گرفتم. چون زود كار را می گرفتم و به انجام می رساندم دكتر نیرسینا هم بی دستكاری آن را تصویب می كرد و اهل موسیقی لقب «خوب و زود» را به من اهدا كردند. البته این نام رستورانی بود نزدیك میدان مخبرالدوله. اهل موسیقی، اهل شوخی هم هستند.
تا سال ۴۸ هم به همین منوال با رادیو همكاری كردم. بعد از آن تصویب شد كه رسیدگی به ترانه ها و تصویب آنها زیرنظر شورایی باشد مركب از شاعران متعدد كه هر یك از نظرگاه مخصوصی مثل كلاسیسیسم، مدرنیسم، لیریسم، طنز و غیره در ترانه ها نظر بدهند.
در این هنگام آقای عزت الله همایونفر معاون رادیو بود و آقای گلسرخی مدیركل. در شورای شعر و ترانه دكتر نیرسینا و آقایان معینی كرمانشاهی، نادر نادرپور، یدالله رویایی، محمود تفضلی، ابراهیم صهبا، پژمان بختیاری، بیژن جلالی و فریدون مشیری حاضر می شدند. «سایه»، هوشنگ ابتهاج هم ریاست شورای شعر و موسیقی را به عهده گرفت كه گهگاه سری هم به شورای ترانه می زد. سایه به دلیل تبحر در شعر كلاسیك و مدرن و همچنین آگاهی عمیق از موسیقی ایرانی به گمان من برگزیده خوبی برای شورای شعر و موسیقی بود و در زمان تصدی او ترانه های زیبایی تهیه و عرضه شد.
اما در همان ایام آغازین تشكیل شورای شعر و ترانه یكی از ترانه هایم كه در شورا مطرح شده بود، رد شد. این واقعه تا آن روز برایم اتفاق نیفتاده بود. مطمئن بودم كه بعضی از آقایانی كه در عمرشان یك ترانه هم نسروده اند، ماهیت ترانه را درنیافته اند و آن را با رای اكثریت رد كرده اند.
همراه با یك آتشفشان خشم و خروش ترانه را برداشتم و یك راست و بی تشریفات وارد اتاق آقای همایونفر شدم و بی مقدمه گفتم: «یا من هم باید عضو شورای شعر و ترانه باشم یا شورا بی شورا!»
همایونفر مرد فاضل، خوش ذوق و مودبی بود. با آرامش دستور چای داد و با خنده ملایم گفت: «جریان چیست؟» گفتم: «این ترانه من چه عیبی دارد كه این دوستان ترانه نشناس ردش كردند. من برای خودم نمی گویم. برای آن ترانه سازان جوان نگرانم كه از این به بعد سروكارشان با كسانی است كه ترانه نمی شناسند. ترانه سرایی ورای شاعری است. به همین دلیل من باید حتماً عضو شورا باشم و مدافع حقوق ترانه سرایان!»
همایونفر باز با خنده گفت: «اتفاقاً بد نیست. چون تعداد هشت نفر زوج است و اگر ۹ نفر شوند برای داوری مناسب تر است!»
همان روز پیوند مرا به شورای شعر و ترانه ابلاغ كرد و از آن پس شدم عضو شورا. یادآوری كنم كه این شورا فقط مسئول تصویب ترانه ها بود و ابداً به شعر كاری نداشت و غزل ها و شعرهایی كه در كنار ترانه با آواز خوانده می شد در این شورا مطرح نمی شد.
دیگر اینكه اعضایی كه نام بردم همیشه در این شورا نماندند. از جمله نادر نادرپور پس از چندی كناره گرفت و همین طور محمود تفضلی در حادثه ای از دست رفت. پژمان بختیاری هم به جاودانگی پیوست و شورا تا هنگام انقلاب به كار ادامه داد.
اما اینكه آقای ایرج جنتی عطایی گفته اند كه نوعی ممیزی در این شورا اعمال می شد، باید یادآوری كنم كه دور از انصاف است. زیرا اولاً مضامینی كه در ترانه مطرح می شد نمی توانست سیاسی باشد. دیگر اینكه مكان های دیگری بهتر از شورای ترانه برای طرح مطالب سیاسی موجود بود و خود شعر می توانست بسیار بهتر در این مورد عمل كند و شعرهای «رستاخیز» (چهارمین مجموعه شعر من) دلیلی بر این مدعا است. این كتاب كه در سال ۱۳۵۲ منتشر شد، مدت یازده ماه در كمیته فرهنگ و هنر بدون كسب مجوز مانده بود.
دیگر اینكه در رادیو مراكز بسیار مورد اطمینان وجود داشت كه هر چه از هر شورایی بیرون می آمد، در نهایت به این مراكز كه «بالا» نامیده می شد و كسی از افراد و محل تشكیل آن اطلاع نداشت احاله می شد. به این ترتیب محل تصویب نهایی همه چیز آنجا بود.
آقای جنتی عطایی هم در این هنگام ترانه سرای خوبی بودند و اغلب ترانه هایشان بی تغییر یا با تغییر مختصری از لحاظ ادبی به تصویب می رسید. ترانه سرایان دیگری هم بودند از قبیل آقای شهیار قنبری، حسین منزوی، عمران صلاحی و... كه دیدی فوق العاده تازه داشتند و غالباً من و دو سه نفر دیگر مدافع این تازه جویی ها بودیم.
اما از روزی كه به شورا پیوستم، به شهادت ترانه سرایان آن زمان از جمله عمران صلاحی، در اتاق شورا را باز گذاشتم كه ترانه سرایان به آسودگی مراجعه كنند و موارد ایراد را دریابند. زحمت تفهیم این موارد هم به عهده خود بنده بود. برای تفهیم خاطر بد نیست بگویم كه یكی از عزیزان كه ملتفت تلاقی حروف واژه ها نشده بود چنین مصرعی داشت: «نگو زیبنده را زیبندگی نیست» كه اگر آن را با صدای بلند تكرار كنید بی اختیار خنده تان می گیرد و اگر به آواز بخوانیم محشر خواهد شد. در چنین مواردی زیر مطلب خط می كشیدم و می نوشتم: «كراهت در سمع» دارد!
یا مثلاً: «تو را ناز ز زاری كه كردم فزون شد» قرار گرفتن چند حرف «ز» در كنار هم موجب دشواری در تلفظ می شد. زیر آن خط می كشیدم و می نوشتم: «تنافر در حروف» دارد.
همین حوصله مندی و خوی معلمی من رفقا را وادار می كرد كه گاهی اصطلاح «كراهت در سمع» یا «تنافر در حروف» را مایه شوخی كنند.
اما در بیرون از اتاق شورا غالباً اتفاق می افتاد كه ترانه ردشده ای را از دست ترانه ساز جوان و تازه كاری بگیرم و با تغییر چند كلمه به دستش بدهم و بگویم «حالا بیار توی شورا» و می دانستم كه قبول می شود. از این گونه كارها خیلی كرده ام، حتی برای بعضی ها كل ترانه را دوباره ساخته ام و به همین كفایت نكرده و سعی كرده ام كه از مایه اندك دانشی خود نیز در همان فرصت كوتاه چیزی بذل كنم.
حالا برویم بر سر حضور سایه در شورای شعر و ترانه و شورای شعر و موسیقی. خوشبختانه موسیقی كلام ندارد كه كسی بگوید آن را ممیزی می كردند و اگر می كرده اند از باب نادرستی اصول موسیقی بوده است. همچنان كه ترانه ها نیز از باب سلامت ادبی بررسی می شد. اما سایه نیاز به گفتن ندارد كه تا چه حد آزاده و درست اندیش بود. چه كسی می تواند او را به عدم اصول آزادگی متهم كند؟
این دوست دیرین و آشنای نزدیك به شصت سال من، محجوب، كم سخن، بی آزار، با شعری حافظ وار و در عین حال پر از مطالب مربوط به وقایع زمان، شاعری است كه وجودش در تاریخ ادبی ما مغتنم است.
در طول سال های تصدی در شورای شعر و موسیقی رادیو و در زمان همكاری با آقای فرهاد فخرالدینی، گل های تازه را با روشی اصولی فراهم كرد و به یادگار گذاشت. در پیشبرد و نو كردن موسیقی ایران كوشش های فراوان داشت. همكاری مبارك او با فرهاد فخر الدینی جان تازه ای در موسیقی ایران دمید. عمرش دراز باد و خاطرش آرام و آزاد و به دور از رنجش از سخنان ناسنجیده. هر كجا هست خدایا به سلامت دارش.
سیمین بهبهانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید