یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
از عروض تا پرواز پرندهها
● گفتوگو با افسانه رثایی
«افسانه رثایی» از جمله خوانندگان مطرح و پرسابقهی موسیقی ایران است. او تحت تاثیر صدای گرم پدرش - فرزند ارشد ضیا الذاکرین رثایی، یكی از خوانندگان مطرح دوران خود كه شیوه آوازی خاصی داشت - به خوانندگی روی آورد.
در سال ۱۳۵۳ توسط پدرش به «داریوش صفوت» در «مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی» معرفی شد و در آنجا کلاسهای مرحوم «محمود کریمی» را گذراند. طی ۹ سال تحصیل در این مركز، ردیفهای آوازی را در محضر ایشان فراگرفت.
او سالهاست که علیرغم وجود مشكلات رایج و نگاه نادرست جامعه به آنهایی که در رشته آواز فعالیت میکنند - که طبعاً كار را برای یک زن دشوارتر نیز میکند - در عرصهی موسیقی آوازی و آموزش این هنر، حضوری جدی و مستمر دارد. با او دربارهی موسیقی آوازی به گفتوگو نشستیم.
اغلب موسیقیدوستان، افسانهرثایی را بیشتر به خاطرحضور درآثارحسینعلیزاده میشناسند. ازپیشینه فعالیتهایتان بگویید.
● چهشد که با آقای علیزاده به همکاری پرداختید؟
سال ۱۳۶۱ بود که بهخاطر شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن دوران، بتدریج عذر خانمها خواسته شد و ما کنار گذاشتهشدیم. از آنجا به هنرستان آزاد کوچ کردیم ومدتی در آنجا با مرحوم كریمی کار را ادامه دادیم تا اینکه آنجا هم به همان مشکل برخورد. نهایتاً کلاسها در منزل استاد ادامه پیدا کرد. در بهار سال ۶۳ راهی سفری به فرانسه شدم. خاطرم میآید که پسرم آن موقع چهار ماهه بود. آن موقع اولینبار بود که مرحوم کریمی به من اجازه دادند تا رسماً بخوانم. در آن مقطع زمانی تقریباً کل ردیفهای آوازی را نزد ایشان گذرانده بودم و فقط راستپنجگاه باقیماندهبود.
در پاریس به پیشنهاد آقای «ژان دورینگ» در شبكهی رادیویی «France Music» بهطور رسمی قطعاتی را با همراهی «حسین عمومی» نوازندهی نی و «مجید خلج» نوازندهی تنبک ، در بیات شیراز به اجراگذاشتیم. وقتی بعد از حدود ۳ ماه به ایران برگشتم با خبر شدم که استاد كریمی ناراحتی شدید قلبی دارند و مدتی است كه در بیمارستان بستریاند. تنها فرصت پیدا کردم که او را یکبار در منزلش ملاقات کنم كه متاسفانه فردای همان روز ایشان فوت کردند. در بحبوحهی چهلم درگذشت مرحوم کریمی، نوار ضبط شده در فرانسه به دستم رسید و در این مراسم پخش شد.
آقایان «دهلوی» و «گلزاری» تشویقم کردند تا آموختههایم را مورد استفاده قراردهم. اولین سوالی که از من کردند این بود که میتوانی یک مطلب را دو بار تکرار کنی؟ متوجه نشدم. گفتند یک درآمد ماهور را دو بار میتوانی مثل هم تکرار کنی؟ این یعنی شروع تدریس. پس از آن، بهخاطر روشن نگاه داشتن چراغ اطاق استاد، در انجمن زرتشتیان بهتدریس مشغول شدم. هفت سال در انجمن درس آواز میدادم. در همان دوران خانم «دهلوی» سنتور، مرحوم «صالحی» و بعدها آقای «ظریف» تار و مرحوم «فرهنگفر» ضرب درس میدادند.
در سالروز فوت مرحوم «کریمی» تصمیم گرفتیم به همراه خانم «دهلوی» و «محمد اسماعیلی» که ده سالی بود به روی صحنه نرفته بودند، کنسرت برگزار کنیم. از آن سال تا دهمین سال درگذشت مرحوم کریمی، سالانه یک شب در انجمن زرتشتیان و دو شب در منزل یکی از دوستانمان به یاد او اجرا داشتیم. در بعضی از این اجراها آقای «سیامک بنایی» هم ما را همراهی میکرد.
در سال ۶۷ آقای «علیزاده» به ایران برگشت و کنسرتهای پرشورشان در تهران برگزار شد. از طریق یکی از دوستان این فرصت برایم مهیا شد تا از ایشان - که همواره آرزوی همکاری با او را داشتم- در یکی از برنامههایمان دعوت کنیم. در همان زمان و به پیشنهاد آقای «علیزاده»، در منزل خانم «فاخره صبا» جلساتی با موضوع بررسی كارشناسی متدهای آموزشی برگزار میشد. در این جلسات من بههمراه خانمها «صبا»، «دهلوی»، «سیما بینا» و آقایان «دهلوی» و «علیزاده» حضور داشتیم.
در جریان این گفتوگوها، طرح شکلگیری یک گروه کاری ریخته شد که بعدها با فعالیتجدی در منزل آقای علیزاده نتیجه داد. گروه «همآوایان» ثمرهی این فعالیتهاست. در این جلسات و کلاسها اکثر هنرمندان حاضر بودند و بحثهای زیادی صورت میگرفت. اولین تجربهی رسمی گروه، در آلبوم «نوبانگ کهن» شكل گرفت. بعدها خانم «جهانگیری» هم به ما ملحق شدند که به موسیقی فیلم «گبه» انجامید و با آمدن خانم «نیکنام» و آقای «صمدپور» هم که در «راز نو» با هم همکاری داشتیم، گروه شکل کاملتری گرفت.
● در حال حاضر تنها مرجع مستند ما برای آواز همان ردیفهای استاد کریمی است ولی در حوزهی آموزش و تکنیکهای آوازی، مراجع مستند و مدونی نداریم. آیا این یک مشکل نیست؟
روش آموزش قدما بهصورت سینهبهسینه بود. حتی برای من که پدرم بهعنوان یک خواننده در کنارم بود، روشن نیست که آموزش آواز در شیوههای سنتی دقیقاً چطور انجام میشد. وقتی از او یا هر کس دیگری میپرسیدیم که فلان شیوهی آواز را چطور یاد میگرفتید، با این جمله که «برایمان میخواندند و ما هم حفظ می کردیم!» مواجهه میشدیم.
این حرفها خیلی طبیعی نیست، اما نمیتوان هم انکارش کرد. به هرحال انتقال تدریجی آواز در آنزمان امکانپذیرتر بود چون این نوع موسیقی در زندگی مردم تنیده شدهبود. خانوادهها هم بیشتر دور هم بودند و هم اهل این نوع موسیقی. محفلهای هنری دوستانه آنزمان، کم از یک دانشکده نداشت. نقل میشود که این فرهیختگان بهطور مداوم در منزل یكی از استادان جمع میشدند.
در این محافل که در آن هنرمندان رشتههای مختلف از جمله شاعر، نویسنده، نوازنده، خواننده دور هم جمع میشدند، امکان نداشت که بحثی در مورد موسیقی سرنگیرد. موسیقی بخشی از زندگی بود. با آغاز بهكار رادیو به جرات میتوان گفت که اوج موسیقیِ تبلوریافتهی آنزمان از طریق آنتن رادیو به گوش همگان میرسید. هنوز هم مهمترین آثار موسیقی کشور را باید در دورهی بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۷ جستجو کرد. اما امروزه، دیگر روشهای گذشته، به دهها دلیل پذیرفتنی نیست. اگر چه ظهور ابزارهای ضبط صوت و نتخوانی کمک بزرگی به حفظ و آموزش موسیقی کرد، اما در مورد آواز، هنوز هم گرفتار هستیم.
نت و سلفژ در موسیقی آوازی ما کاربرد مناسب پیدا نکرده. البته افرادی مثل آقایان علیزاده، دهلوی یا روشن روان بحث های مهمی در خصوص تدوین شیوهی تدریس آواز مطرح کردند. از آناتومی حنجره، نفسگیری، تغذیه و نرمشهای مخصوص این كار گرفته تا تکنیکهای آوازی، حفظ صدا ، انواع وسعتهای صدایی، تعیین مرزهای صدای خواننده و بسیاری موارد دیگر. این مباحث در غرب سالهاست که مستند شده، اما در ایران همچنان با نبود آن مواجه هستیم. حاصل اینکه حتی یک کتاب در زمینهی موسیقی آوازی تالیف نشده است. بگذریم که بسیاری از این اصول در موسیقی قدیم ما بهصورت غیر مستند وجود داشت.
مثلاً در تعزیه خوانی میگفتند كه فلانی «علی اکبرخوان» است. در واقع هر خواننده وسعت صدایی خاصی مثل تنور و باس داشت که این مرزها از طریق نقشها مصطلح شده بود. یا مثلاً در قدیم میگفتند كه طرف صدایش را میانداخت توی سرش. یعنی این تکنیک ها را میدانستند. متاسفانه، نهتنها از دستآوردهای غربی جهت تطبیق استفاده نکردیم بلکه حتی آن دستمایههای قدیمی را هم به فراموشی سپردیم.
اگرچه نبود امکانات و یا عدم حمایت میتواند دلیل مهمی برای این خلا باشد اما به نظر میرسد اهل فن هم انگیزهی زیادی برای اینکار ندارند یا در انتقال تجربیات خود کم لطفی میکنند! کشتیگیرها میگویند مربی فن را به شاگردش یاد میدهد اما فوت را در جیب نگاه میدارد! بهزودی بازماندگان نسل طلایی خوانندگان ایران هم بازنشسته و از صحنه خارج می شوند.
● اگر آنها رفتند، چه میراثی بهغیر از یک سری آثار ضبط شده باقی میماند؟ آیا میتوان فقط با نگاه کردن به تابلوهای رامبراند، نقاش شد؟ تکلیف ما در ۲۰ سال دیگر چیست؟
حق دارید. شاید یکی از آرزوهای خودم این بود که آقای «شجریان»، شیوه های آوازی و روش آموزش خودشان را مکتوب، ضبط و مستند میکردند. ضمن قدرشناسی از زحمات ایشان در تربیت شاگردان برجسته، باید پذیرفت که این فقدان، یک ضعف بزرگ در موسیقی آوازی ماست. شیوههای آوازی مدون غرب تا حدی قابل استفاده است، اما برای آواز ایرانی باید آن را با تجربیات خودمان تکمیل کنیم.آقای علیزاده نسبت به این موضوع شدیداً وسواس دارند. ایشان حتی برای آموزش نیز از مفاهیم و عناصر موسیقی خودمان استفاده میکنند. مثلاً برای درک فواصل موسیقی، قسمتهایی از خود ردیف را بهکار میگیرند. همینها اگر گردآوری شوند، بهتدریج تبدیل به متدهایی خواهند شد که رفته رفته تکامل نیز خواهدیافت.
البته به این ماجرا میتوان از زاویهای دیگر نیز نگاه کرد. بهنظر میآید که هنرجویان اصولاً در خود نیازی به آموزش تکنیکی آواز احساس نمیکنند . طبیعتاً این خلاء که باید از جانب این طبقه بیشتر احساس شود نیز بههمین دلیل مسکوت ماندهاست.
نداشتن عادت آیندهنگری و نگاه كاسبكارانه، یک مشکل اجتماعی است که به همین سالهای اخیر محدود نمیشود. شاید عبارت زیبایی نباشد، ولی حقیقت دارد. طبیعتاً نمیتوان انتظار داشت که در حوزهی موسیقی هم از آن مستثنی باشیم. وقتی که افراد خیلی سریع و فقط با دوبار آواز خواندن در یک مجلس، پایشان به رادیو و تلویزیون و بعد هم به انتشار آلبوم باز میشود، طبیعی است كه بهتدریج سلیقه مردم افت كند.
این مساله از سویی دیگر، بیتفاوتی و بیانگیزگی را نزد سوی صاحبان فن پدید میآورد. بلاتکلیفی موسیقی از یك سو و انواع آن از سوی دیگر در نسل جوان ما نوعی سردرگمی ایجاد کردهاست. جامعه به همه نوع موسیقی نیازمند است. موسیقی عزا، موسیقی جشن، موسیقی قومی و دیگر انواع موسیقی، خود گنجینهای بزرگ است.
اما امروزه شاهد آن هستیم که موسیقی جدی فقط به موسیقی ردیف اطلاق میشود. یعنی موسیقیهای دیگر که برای جامعه لازماند، جدی نیستند؟ ما هنوز رشتهای برای آواز در دانشگاهها نداریم. بگذریم که در رشتههای سازی هم هنرجویان خیلی راضی نیستند. هرچه هم تا امروز باقی مانده بیشتر به عشق و همت افراد بوده است.
● ظاهراً قضیه در یک دور باطل افتاده است. پاسخ مسولان دانشگاهی به این خواسته نیز این است که تا زمانیکه مطالب مستند و مکتوبی دربارهی آواز نداریم، چگونه دوره تحصیلی آواز دایر کنیم؟
بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. نباید به بهرهدهی زودرس دل ببندیم. اگر دانشگاه نیاز به پشتوانهی علمی مکتوب دارد، وظیفهی وزارت آموزش عالی است که پروژههای تحقیقاتی راه اندازی کند و از صاحبان تجربه در این مقوله بخواهد ظرف ۲ یا ۳ سال مجموعهای از فنون یا متدهای آموزشی آواز را تدوین کنند.
قرار هم نیست تا این متدها از همان ابتدا کامل باشند. به مرور میتوان اصلاحشان كرد. ضمن اینکه فکر میکنم انجمنهایی که در زمینهی موسیقی فعال هستند هم میتوانند کارساز باشند و به استادان انگیزه بدهند. اگر هر طرف منتظر دیگری باشد، اتفاقی نخواهد افتاد.
اما جالب است که با تمامی این کمبودها، آواز هنوز محبوبترین عنصر موسیقی است.
طبیعی است. با وجود همهی این کمبودهای آموزش آکادمیک آواز در ایران، هیچگاه اصل هنر آواز قابل انکار نیست. آواز نزدیکترین ساز به وجود آدمی است.
طیف وسیعی از احساسات با آواز قابل بیان است. به ابزاری هم نیاز ندارد. آدمی را نمیتوانید پیدا کنید که در عمرش چیزی را زمزمه نکردهباشد. اما ضعف بزرگ در این است که در جامعهی کنونی و همچنین اهالی فن، خیلی از هم دور شدهاند. این افراد که هنوز تعدادشان هم کم نیست، اگر با هم بیشتر در ارتباط قرار بگیرند و با انتقال تجربیاتشان به یک کار جمعی برسند، مطمئن باشید که تدوین این شیوهها و پیادهسازی اصول علمی برای آموزش آواز و ارتقای آواز هنوز هم دور از دسترس نیست.
اما اگر قرار باشد فقط به ردیف آوازی بسنده کنیم مطمئن باشید که آواز به یک شی موزهای تبدیل میشود. خواننده نباید فقط بداند که درآمد ماهور چیست. یك خواننده باید اول معنی آوازخواندن را بفهمد، شیوههای استفاده صحیح از صدایش را یاد بگیرد، تکنیکهای فیزیکی خواندن را بیاموزد، وسعت صدایش را کشف کند و بفهمد که صدایش برای چه نوع آواز و متنی مناسب است.
● رسیدیم به مقولهی دیگری و آن متون آوازی است که عموماً در موسیقی ما وابسته به ادبیات کلاسیک است. نگاه شما به متون آوازی و وضعیت آن چیست؟ بهعنوان یک خواننده چقدر با محتوای شعر در ارتباط هستید؟
ادبیات ما آنقدر غنی است که واقعاً کمتر میشود شما را برای انتخاب شعر یا متن مناسب آوازی لنگ بگذارد. فکر میکنم کمتر معنا و حسی را پیدا کنید که نتوان برای آن متن مناسبی پیدا کرد. هرچند موسیقی در حال تحول است ولی یقین دارم که حتی در شیوههای نوین آهنگسازی هم میتوان متن مناسبی را شناسایی کرد.
با مرور بر نوآوریهای اخیر آقایان شجریان و علیزاده به نوآوریهایی بدیع در شیوههای آواز که انسان را به وجد میآورد، مواجه میشویم. انتخاب شعر پرندههای «م.آزاد» توسط آقای علیزاده، نمونهی بارز نوآوری در شعر و آواز است.
در این آواز که به قصد، دارای گردش مداوم متن است، برخلاف شیوههای گذشته، که همواره بعد از هر جمله یا بیت منتظر جملهای جدید بودیم، موسیقی و آواز به شکلی موجز، عظمت و شگفتی هستی و زندگی را در «پرواز یک پرنده» انتقال میدهد. این تکرار، یک تکرار معنیدار است که حرکتی روبهجلو و تکاملی دارد.
موسیقی آوازی میتواند منظور و مفهوم نهفته یک شعر را منتقل کند. از طرف دیگر به نظر میرسد اگر خواننده با معنی آوازی که میخواند ارتباط نداشته باشد مطمئناً امکان بیان و انتقال آن مفهوم را نیز پیدا نخواهد کرد. آواز باید درگیر با مفهوم و معنی شعر باشد.
موسیقی به نوعی در بطن ادبیات شعری جاری است. این درحالیاست كه شاید سرایندگان آن لزوماً آن را با دید موزیکال نسروده باشند. بهنظر میآید که همین غنا و پربار بودن ادبیات و شعر فارسی باعث شده تا در زمینه ترانهسرایی و تصنیفسرایی بهشدت تنبل شده باشیم.
هرچند شاید شعرای ما آثارشان را تنها به نیت خوانده شدن بهصورت آواز نسروده باشند، اما اغلب آنها اهل یا حتی مسلط بر موسیقی بودهاند. فاصلهی کم بین شعر و موسیقی ذات ادبیات كلاسیك است. شما به اشعار نظامی نگاه کنید و ببینید از این اشعار چند اپرا میتوان استخراج کرد! البته در گذشته تصنیفسرا و ترانهسراهای زیادی داشتیم اما هماكنون دیگر شاید به تعداد انگشتان دست همنرسد.
● به نظر شما ممیزی هم در این کاهش نقش دارد؟
قطعاً بی تاثیر نیست. بههرحال بحث مجوز گرفتن در این مساله بیتاثیر نیست. سوءتفاهمها با اشعار حافظ و مولوی رفع شده، اما گذشتن از مسیر ممیزی، شاید یکی از دلایل کاهش انگیزه در ترانهسرایی باشد. وقتی سراینده این دغدغه را داشته باشد که چه بسراید و چه نسراید، قطعاً در ذوق، انگیزه و قریحهاش اثر میگذارد. وقتی به تصنیف، سرود گفته میشود، یعنی هنوز اصل تصنیف را قبول نداریم، چه برسد به محتوای آن. با وجود محدودیت برای استفاده از صدای زن، صدمه جدی به موسیقی آوازی وارد شده. مگر چقدر متن و تصنیف میتوان سرود که مناسب صدای مرد باشد؟ ما به وسعت و رنگ صداهای دیگر هم احتیاج داریم. مگر میشود لالایی مادر را حذف کرد یا یک مرد آن را بخواند؟ همهی این موارد در کم شدن سرودهها اثر میگذارد . اما حرف شما را هم می پذیرم که کم کاری شده است.
وقتی که در آموزش آواز دارای متد نیستیم، طبیعی است که این ضعف در حوزههای پیرامونش هم اثر بگذارد. ترانهسرایی، پشتوانه ادبی و موسیقی میخواهد. همانطور که قبلاً گفتم، ارتباط میان دستاندرکاران موسیقی از جمله آهنگساز، سراینده، نوازنده و خواننده کم شدهاست. به گذشته نگاه کنید، مثلاً «عارف»، ارتباط تنگاتنگی با موزیسینها و خوانندگان داشت. با هم معاشرت میکردند، رفتوآمد داشتند، با خلقوخوی یکدیگر، عواطف، احساسات، دغدغههای و روحیات یکدیگر آشنا بودند.
آن ارتباط سینه به سینهای که درباره اش صحبت کردیم فقط به آموزش مستقیم منحصر نمیشد. این ارتباطات و زندگی کردنها نقش مهمی در رشد موسیقی دارد. فکر نمیکنم در دنیا هم مغایر این مطلب باشد.
گروههای موفق، سالها با هم زندگی میکنند تا با روحیات یکدیگر آشنا باشند، چیزی که ما در ایران کم میبینیم. قطعاً به این صورت نیست که آهنگساز آهنگش را بدهد به یک غریبه بخواند. امروزه در خیلی مواقع، خواننده حتی تا زمان ضبط در استودیو، آهنگساز و سراینده را ندیدهاست. اما امروز پیلهای که هنرمندان دور خود پیچیدهاند در این مسئله نقش مهمی دارد. از طرفی، کفگیر آنقدر به ته دیگ خورده که اگر گنجینهی تصنیفهای زیبای قدیمی یا تلاش عاشقانهی آهنگسازان انگشت شماری را نداشتیم، معلوم نبود باید چه میکردیم.
منبع : فرهنگ و آهنگ
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم دولت جمهوری اسلامی ایران پاکستان جنگ رئیسی گشت ارشاد امام خمینی
هواشناسی تهران تصادف پلیس شهرداری تهران قتل سیل وزارت بهداشت فضای مجازی کنکور سلامت سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت خودرو مالیات خودرو بانک مرکزی دلار بازار خودرو قیمت طلا سایپا ارز مسکن ایران خودرو
زنان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محمد خزاعی سریال سینمای ایران تلویزیون سریال پایتخت موسیقی سینما فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم
کنکور ۱۴۰۳ خورشید
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس عربستان ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی باشگاه پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک تراکتور تیم ملی فوتسال ایران سپاهان بارسلونا
هوش مصنوعی تبلیغات فناوری گوگل سامسونگ اپل ناسا بنیاد ملی نخبگان آیفون
دندانپزشکی خواب بارداری کاهش وزن مالاریا