سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا
شک و ایمان
شك و ایمان دو حقیقت عقلانی و ذهنی متضادند و هر یقینی لزوما مطابق با واقع نیست اما ایمان با یقین مساوی است و غالبا اگر به حكمی یقین بیابیم در حقیقتبه آن ایمان واقعی میآوریم. چنانچه ایمان را تنها به معنی اقرار لفظی به كار بریم و با باور یقینی همراه نباشد در آن صورت حوزه ایمان و اندیشه از یكدیگر جدا و ایمان به این معنی همیشه با شك و ناباوری توام خواهد شد. و این كوششی استبینتیجه برای آشتی ساختگی بین دو حقیقت متضاد.
نگارنده ادیان عقلانی را (برخلاف ادیان غیر معقول) بینیاز از توسل به مبانی غیر عقلانی مانند احساس، اراده و یا تفكیك بین حوزه عقل و ایمان میشمارد. شك در مفهوم دو دلی بمعنی آن است كه شخص در یك قضیه، به مرحله جزم و قطع نرسیده است. و ایمان در مفهوم باور، بمعنی آن است كه شخص در یك قضیه به مرحله جزم و قطع رسیده است.
بنابراین اگر ذهن ما بهر دلیل نسبتبه حكم قضیهای قطع و جزم پیدا كرد بمرحله ایمان و یقین رسیده است، وگرنه در حال شك و دو دلی خواهد بود. و این دو، یعنی ایمان و شك، دو حقیقت عقلانی و ذهنی متضادند بگونهای كه اگر در قضیهای یقین داشته باشیم، دیگر جائی برای شك باقی نمیماند، و اگر شك داشته باشیم حتما هنوز امكان جزم و یقین برای ذهن ما فراهم نشده است.
در اینجا از تذكر چند نكته ناگزیریم:
۱. هر یقینی مطابق با واقع نیست، بسیاری از یقینها هستند كه منشا آنها، نه علم و آگاهی نسبتبه واقعیت، بلكه جهل مركب ناشی از تقلید و تعصب است كه متاسفانه اكثریت انسانها در حصار چنین یقینی گرفتارند. (۱) بنابراین در تضاد شك و یقین، لحاظ وحدت ذهن شرط استباین معنی كه یك ذهن معین نمیتواند نسبتبه حكمی یقین داشته و در عین حال شك هم داشته باشد، اما ممكن استیك ذهن نسبتبه چیزی یقین داشته باشد، مانند ذهن یك مسیحی به مسیحیت، ولی ذهن انسان دیگری در آن قضیه دچار تردید و شك باشد.
۲. ایمان با یقین مساویست. یعنی اگر به حكمی یقین پیدا كنیم، در حقیقتبه آن ایمان آوردهایم. و اگر یقین نكنیم، ایمان آوردنمان غیرممكن خواهد بود، مگر این كه ایمان را برخلاف معنی واقعی آن، مجازا بمعنی اقرار لفظی بكار بریم، اگر چه این اقرار و اعتراف برخلاف یقین و ایمان و باور ذهنی ما باشد. مانند این كه براساس تسلیم به شخصیت كسی بعنوان حاكم، اقرار بكنیم به این كه ۹=۲×۲ و بگوئیم كه باین موضوع ایمان آوردهایم. اما وقتی به مشاعر خود مراجعه كنیم بجای قضیه مذكور چنین یابیم كه ۴=۲×۲.
اكنون با توجه به دو نكته یاد شده، اگر كسی در چنین شرایطی قرار گیرد برای توجیه این تضاد ناچار استبگوید كه: اولا حوزه ایمان و اندیشه از یكدیگر جداست. یعنی قضیهای كه در حوزه تعقل قابل تصدیق و قبول نباشد، در حوزه ایمان قابل قبول و اقرار خواهد بود.
ثانیا ایمان باین معنی همیشه با شك و ناباوری همراه خواهد بود.
ثالثا ایمان برخلاف مفهوم عادیش، متكی بر دستگاه ادراكی و فكری نبوده بلكه محصول اراده و خواست، خواهد بود اما چنان كه گفتیم چنین ایمانی، در حقیقت «ایمان» نیست. بلكه نوعی توافق و تبانی استبر این كه تنها یك اعتراف و اقرار لفظی را كه ناشی از یك تحكم آسمانی یا زمینی است «ایمان» بنامیم. چنین ایمانی، طبیعی است كه با ناباوری و لااقل با شك و تردید همراه باشد. لیكن در حقیقت «ایمان» با «شك» همراه نشده است، بلكه چیزی كه مشكوك و یا مردود ذهن و قوای ادراكی ماست، عنوان «ایمان» به خود گرفته است. و بعبارت دیگر در اینجا یك قضیه مشكوك ولی مردودی داریم مانند ۹=۲×۲ كه ما مدعی قبول آن و ایمان نسبتبه آن هستیم، بنابراین یك قضیه مشكوك، با شك همراه است، نه ایمان.
حال جای این سؤال است كه اصولا ما چه نیاز داریم و یا چه اجباری در كار است كه به چنین كار غیر منطقی دست زده، و خود را بازی دهیم؟ بعبارت دیگر در جائی كه ایمان و شك دو حقیقت ذهنی روشن و متمایزی هستند، چه اصراری داریم كه میان این دو حقیقت متضاد، آشتی ساختگی و بازی گونه ایجاد كنیم سپس بطور جدی آن را مطرح كرده و مبنای تفسیرها و تحلیلهای مختلف قرار دهیم؟برای روشن شدن ضرورت ایجاد این آشتی ساختگی و بازی گونه، باید نكتهای را بدقت مورد توجه قرار دهیم و آن اینكه:
ادیان مورد قبول مردم دنیا از لحاظ معقولیت اصول و مبانیشان، به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) ادیانی كه اصول و مبانی اولیه آنها معقولند. باین معنی كه شخص معتقد به آن ادیان یا كسی كه برای اولین بار میخواهد یكی از آن ادیان را بعنوان دین خود انتخاب كند، معلم و مبلغ آن دین، اصول و مبانی اساسی و اولیه دین خود را كه انسان با قبول آن اصول وارد حوزه آن دین میگردد و جزء پیروان آن دین قرار میگیرد، مطرح میكند، و پیرو آن دین نیز این اصول را در حوزه ادراكی خود، تا حدودی تصور كرده و تصدیق میكند. مانند این كه اگر كسی بخواهد دین اسلام را بپذیرد، یا هر مسلمانی كه این دین را پذیرفته است، اصول و مبانی آن را باین شرح تصدیق میكند:
۱. خدا: جهان هستی مبدا و آفریدگاری دارد، دانا و توانا كه ایجاد و تدبیر جهان با اوست.
۲. پیامبران: خداوند بخاطر نیاز انسان به هدایت و تربیت، كسانی را بعنوان پیامبر برگزیده و مامور تبلیغ معارف و تربیت انسانها میكند. پیامبر انسانی است مامور به تبلیغ، و توجه انسانها به وی و لزوم پیروی از او تنها بخاطر آن است كه خداوند به او وحی فرستاده است وگرنه او نیز بشری است همانند دیگران. (۲) آزاد است و مكلف. تنها نقش واسطه را در ابلاغ پیام بعهده دارد، نه خداست و نه مامور خدا كردن انسان.
۳. انسان: انسان موجودیست آگاه، آزاد، مسؤول و مكلف كه ذاتا نه مستحق پاداش است و نه سزاوار كیفر. همه انسانها با اراده و انتخاب خود سرنوشتخود را رقم میزنند كمالات و نواقصشان محصول اندیشه و اعمال و رفتار خودشان است. (۳)
۴. رابطه خدا و انسان: رابطه خداوند و انسان، رابطه خالق و مخلوق و پروردگار و بنده است. صالحترین قوانین براساس لطف (نه اجبار) بوسیله پیامبران جهت هدایت او، ابلاغ میشوند. پس از این هدایت و هشدار، او را براساس اعمالش پاداش یا كیفر میدهند. (۴)
۵. معاد: انسان بدنبال زندگی دنیوی، وارد مرحله دیگری از حیات اخروی میشود كه كیفیت آن زندگی، از لحاظ بدبختی و خوشبختی، نتیجه عملكرد انسان در حیات دنیوی خویش است. (۵)
این اصول و مبادی، همه از نوعی معقولیتبرخوردارند. یعنی دستگاه ادراكی انسان از تصور و تصدیق آنها ناتوان نیست. برای نمونه عقیده به مبدا جهان متكی به اصل علیت است كه حتی اذهان ساده، و در مواردی حتی اذهان برخی از حیوانات نیز آن را درك میكند. این كه هر پدیدهای محصول مجموعهای از علل و عوامل است امریستبدیهی و مشهود و مورد تجربه زندگی روزمره ما. اگرچه در مورد علیت مباحث و مناقشاتی هم هست، اما بهرحال این اصل در كلیتخود قابل تصور و تصدیق اذهان است و استناد و اتكای جهان به مبدا نیز از این قاعده نمیتواند مستثنی باشد.
بنابراین ادیانی كه اصولشان از این دستباشد، از معقولیت و بعبارت دیگر از مقبولیت عقلی بهرهمند خواهند بود. و لذا قبول این اصول تنها براساس تحلیل عقلی بوده، نیازی به توسل به مبانی غیرعقلانی مانند احساس یا اراده و یا تفكیك حوزه عقل و ایمان نخواهیم داشت.
یا باصطلاح دیگر «شطحی» (۷) پ آن است كه قضیهای چنان باشد كه ذهن انسان نتواند آن را دریابد و در خود بگنجاند، و یا آن كهبا اصول حاكم بر ذهن انسان در تضاد بوده و در نتیجه برای ذهن ما غیرقابل تصدیق و قبول باشد. در دنیا ادیان و مكاتبی هستند كه اصول و مبانی آنها، غیرعقلانی و شطحیاند مانند ادیان و مكاتب هندی و تصوف و عرفان اسلامی و غیراسلامی، و الهیات مسیحی. اما از آنجا كه امروزه در جهان متمدن، دین عام و فراگیر دین مسیحیت است و منشا بحث «شك و ایمان» هم، همین الهیات مسیحی است، در اینجا به نمونهای از مبانی غیرعقلانی مسیحیت اشاره میكنیم:
۱. تثلیث: با توجه به این كه اصول اساسی عقاید مسیحیان عبارتند از: تثلیث، تجسد و افتداء (۸) ، تثلیث نقش و جایگاه مهمی در الهیات مسیحی دارد. حال باید دید كه تثلیثیعنی چه؟
قدیس آگوستین متفكر و متكلم معروف و بزرگ قرن پنجم میلادی در اینباره میگوید:
«بهخاطر سخن گفتن درباره چیزهایی كه غیرقابل توصیفند، شاید ما بتوانیم به طریقی در مورد چیزی سخن بگوییم كه به هیچوجه قادر نیستیم آن را بطور كامل بیان نماییم، دوستان یونانی ما در زمینه یك ذات و سه جوهر صحبت كردهاند، ولی لاتینیان درباره یك ذات یا یك جوهر و سه شخص گفتهاند. هر یك از این دو موضعگیری، مطابق با شریعت هستند، زیرا تفوق و برتری خداوند، قدرت كلام معمولی را پشتسر میگذارد» . (۹)
دقت كنید «یك ذات و سه جوهر» یا «یك جوهر و سه شخص» ؟ ! ذهن شما از این موضوع چه میفهمد؟ و یا چه میتواند بفهمد؟ چارهای نیست جز این كه دستبه توجیهی بزنیم كه: «برتری خداوند قدرت كلام معمولی را پشتسر میگذارد» یعنی این قدرت خداوند است كه بما اجازه نمیدهد موضوع را بفهمیم و تصور كنیم و با كلام معمولی از آن سخن بگوئیم!ترتولیان متاله رومی قرن سوم میلادی در این باره میگوید:
«اینها (پدر - پسر - روحالقدس) هر سه «شخص» هستند، یعنی موجودات خودآگاه و بابصیرتند. خداوند یك ذات و سه شخص است و بدینگونه وحدت با تثلیثسازگاری دارد، چراكه وحدت مبدا و یگانگی ذات در كار است و پسر از «ذات پدر» بوده و روحالقدس از پدر به طریق پسر میباشد. اما این روابط در مبدا، حاكی از جدائی نیست، زیرا همانگونه كه پرتوی از آفتاب، و یا گیاهی از بذر صادر میشود، پسر نیز از پدر ناشی میگردد، و در این وحدت، روحالقدس شركت دارد» . (۱۰)
شما نه بعنوان یك مسیحی كه اینگونه مسائل را جزء موضوعات «مقدس» یعنی فوق چون و چرای بشری دانسته و خط قرمزی میان عقل و اندیشهاش و اینگونه مسائل قرار میدهد، بلكه بعنوان یك انسان اندیشمند و تشنه حقیقت كه میخواهید این مساله را بفهمید و بپذیرید، از متن فوق چه تصور و تصدیقی میتوانید داشته باشید؟
۲. مسیح: دیدیم كه در اسلام پیامبر یكی از افراد بشر است كه مسئولیت ابلاغ وحی به او واگذار شده است. اینك ببینیم كه نقش مسیح در كلام مسیحی چیست؟
قدیس آتاناسیوس متكلم معروف مسیحی در نیمه اول قرن چهارم میلادی عضو شورای نیقیه كه در تدوین كلام كاتولیك نقش مؤثری داشت در این باره میگوید:
«مسیح بهعنوان پسر خدا، صورت الهی را كه بهواسطه هبوط از بین نرفته بلكه بد شكل شده بود، بازسازی میكند» . (۱۱) و قدیس ایرینیوس (ق ۲ م) در كتاب «برضد بدعتها» نقش مسیح را چنین بیان میكند:
«مسیح علیه دشمن ما میجنگد و هم او را كه در آغاز خلقت در جریان حضرت آدم ما را به اسارت برده بود، شكست میدهد... زیرا همانگونه كه همنوعان ما بهواسطه یك انسان مغلوب (یعنی آدم) به هلاكت رسیدند، پس ما هم میتوانیم بهوسیله یك انسان فاتح (یعنی عیسی) دوباره بهسوی حیات، عروج كنیم» . (۱۲)
۳. رابطه خدا و خلق: فرد مسیحی بر این باور است كه او، از رهگذر مسیح (پسر) با خدا (پدر)، و در مسیح با همكیشان خویش، یكی میشود. (۱۳) و این هم یك استدلال بر پدر بودن خدا: «قدیس فرانسیس آسیزی، گرگ بیچارهای را كه بیتابانه آرزومند از هم دریدن و خوردن گوسفندان بود به لفظ «برادر گرگ» خطاب كرد. این برادرانگی، پدرانگی خدا را بر ما مكشوف میدارد و به ما مینمایاند كه خدا پدروار است و وجود دارد» . (۱۴)
۴. گناه و آمرزش: گناه در نظر مسیحیان، جنایتی برعلیه خدا بود كه نیاز به رضامندی داشت. اما بشر عاجز است از این كه بتواند آنچنان كه باید و شاید، رضایتخدا را جلب نماید، و لذا در تحت محكومیت الهی بهسر میبرد كه از آن هیچ گریزی نیست، مگر این كه خدا خودش مداخله نموده و هم قانون خویش را مورد حمایت قرار داده و هم دین خود را بپردازد. از نظر غربیان دقیقا این همان چیزی بود كه خداوند در حق مسیح انجام داده بود، مسیح همان كسی است كه گناه بشر را بر دوش گرفته، و با رضایت كامل، خود را بهخاطر او قربانی كرد. از اینرو، تاكید عمده آنها بر صلیب است.
قدیس اگوستین در كتاب «اعترافات» میگوید: «او (مسیح) هم فاتح است و هم قربانی، و بنابراین، فاتح است، زیرا كه قربانی است» . (۱۵)
این بود نمونههائی از اصول و مبانی غیرعقلانی و نامعقول یك دین: «یك ذات و در عین حال سه شخص» و «هلاكت همه انسانها بواسطه یك انسان مغلوب (آدم)» و «نجات همه آنها بوسیله یك انسان فاتح (مسیح)» و «مسیح هم فاتح است و هم قربانی» و «اتحاد همه انسانها از رهگذر مسیح با خدا» و «اتحاد همه انسانها در مسیح با یكدیگر» ! !
اونامونو فیلسوف اسپانیائی (۱۸۶۴- ۱۹۳۶) بعنوان یك متفكر متجدد و مورد توجه نواندیشان و روشنفكران در تحلیلی از این اتحاد چنین میگوید:
«كافیست تا به آیین عشاء ربانی نظر افكنیم و نمونهای از آن را متجلی ببینیم. «كلمه» یا كلمهٔالله در قطعهای فطیر مادی زندانی شده است، و به آن جهت زندانی شده است كه ما بتوانیم بخوریمش، و با خوردنش، آن را از آن خویش كنیم. تا به همه گوشه و كنار بدنمان كه مقر روح استبرسد، و چه بسا در قلبمان به صورت نبضان، و در ذهنمان به صورت خلجان درآید و بدل به آگاهی بشود. و به این منظور در فطیر اسیر مانده است كه پس از آن كهدر گور تن ما مدفون شد، در روحمان رستخیز كند.
و باید همه چیز را روحانی كنیم. این كار را با بخش كردن و بخشیدن روح خود به همه انسانها و اشیاء، سر میگیریم، و روح هرچه بیشتر بخشیده شود بیشتر میشود، و ما وقتی روح خود را میبخشیم كه ارواح دیگر را فتح كرده باشیم و بر آنان چیره شده باشیم. و با نیروی ایمان باید باور داشت، عقل هرچه میگوید بگوید» . (۱۶)
ذهن من و شما و ذهن هر انسان سالمی، از این مسائل «توهمگونه» (۱۷) چه میتواند دریابد؟ بیتردید هیچ! و این است معنی معقول نبودن اصول و مبانی یك دین. موضوع «یك ذات و سه شخص» عینا همانند ۳ ۱ یا دائره مثلثبرای ذهن و قوای ادراكی ما غیرقابل تصور بوده و با مشاهدات و تجربیات روزمره ما سازگاری ندارد.
در چنین شرایطی از آنجا كه از طرفی بشر تحتحاكمیت قوای ادراكی خویش استیعنی علم و آگاهی انسان یافتههای خود را بر او میقبولانند (مثلا وقتی كه حواس ما در ساعت ۱۰ قبل از ظهر بما میگوید كه روز است و هوا روشن است دیگر برای ما راهی جز تسلیم در برابر این داده باقی نماند و با هیچ نیروی دیگری نمیتوان ما را وادار كرد كه باور كنیم كه روز نیست و هوا تاریك است و ما در ساعاتی از شب زندگی میكنیم) و از طرف دیگر نفوذ و تاثیر دین در انسانها و وابستگی انسانها به دیانت را نمیتوان نادیده گرفت، طبعا برای انسان انتخاب یكی از سه طریق زیر اجتنابناپذیر است:
- طرد دین - طرد و تحقیر عقل و علم - تفكیك حوزه علم و ایمان حال به توضیح مختصری درباره هر یك از روشها و طریقهای مذكور میپردازیم:
الف) طرد دین
وقتی كه اصول و مبانی یك دین و مكتبی برخلاف عقل و آگاهی ما بوده یا با عقل و آگاهی ما كه یگانه وسیله ارزیابی و تصور و تصدیق ماست، قابل درك و تصور و تصدیق نباشد، بسیار طبیعی است كه انسان آن دین یا مكتب را طرد كند. ما انتخاب این روش و طریق را در كسانی مانند برتراند راسل و روشنفكران غربی گذشته و حال، عملا مشاهده میكنیم. ظهور مكتبهای الحادی بصورت ماتریالیسم یا در قالب نوعی از اگزیستانسیالیسم و اومانیسم همه و همه تا حدود زیادی نتیجه عدم معقولیت اصول و مبادی مسیحیتحاكم بر مغربزمین است.
در اینجا ذكر نكتهای را خالی از فایده نمیدانم و آن اینكه، نظام دینی یك فرق اساسی دارد و آن این كه نظام دینی، برخلاف نظام علمی تجزیهپذیر نیست. به این معنی كه شك و تردید در جزئی از اجزای آن مساوی شك و تردید در مجموع آن است و همین نكته بود كه حتی تردید در عقیده به مركزیت زمین را موجب تكفیر میدانست و بدینسان فضای اصطكاك و برخورد دین و علم را هرچه بیشتر گسترش میداد.
بهرحال از طرفی عدم معقولیت مبانی دینی مسیحیت در حدی بود كه حتی تلاش اصلاحی و تجددطلبانی همچون لوتر نیز نمیتوانستبعنوان راه حلی مطرح شود، و از طرف دیگر بهرهگیری كلیسا از قدرت در قرون وسطی برای دفاع از این اصول و مبانی چنان وحشتناك و غیرانسانی بود كه با تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی در عصر جدید، هر انسان منصفی روشنفكران غربی را در موضعگیری ضدمذهبیشان معذور میدارد.ب) طرد و تحقیر عقل و علم
علمستیزی و عقلستیزی، بصورت صریح و بیواسطه یا نهانی و باواسطه در جائی كه مبانی و اصول غیرمعقول داشته باشیم امری اجتنابناپذیر است. و این كار در مسیحیتسابقه ممتدی دارد.
كانت اندیشمند كمنظیر غرب، پس از آن همه نقادی ارجمند از عقل و اندیشه و پس از آن همه تاكید بر نارسائی دلایل عقلی اثبات وجود خدا، از آنجا كه یك مسیحی بوده و هست، سرانجام به این نتیجه میرسد كه باید «علم را كنار بزند تا جایی برای ایمان باز كند» . (۱۸)
البته باید از این نكته غفلت نكرد كه طرد عقل و علم برای مسیحیان ذاتا مطلوب نیستبلكه بناچار این كار را انجام میدهند. برای این كه انسان بهسادگی از قوای ادراكی خود سلب اعتماد نمیكند و دلش میخواهد كه همه كارهایش برپایه فهم و تعقل باشد. از اینجاست كه مسیحیت نیز نهایت تلاش خود را برای عقلانی كردن الهیاتش بهكار گرفته است، اما از آنجا كه الهیات مسیحی، ذاتا، از معقولیتبهرهمند نیست، طبعا در این تلاش به نتیجه مطلوب دست نیافته است. «اونامونو» میگوید: «ایمان نه به قبول عام، و نه به تایید سنت، و نه با ارج و اعتبار یافتن، با هیچیك احساس امنیت و آرامش نمیكند. ایمان در پی تائید یافتن از دشمن خویش است، از عقل» . (۱۹)
تلاش مسیحیت در جهت عقلانی كردن الهیاتش سرانجام نهتنها الهیات را عقلانی نكرد بلكه فلسفه را هم، كنیز الهیات كرده از اعتبار انداخت. بگونهای كه عنوان مدرسی (Scholastic) كه محصول همین بخدمت الهیات درآمدن فلسفه بود، هماكنون، برای فلسفه و فلاسفه یك عنوان اهانتآمیز و تحقیركننده است. درحالی كه، الهیات مسیحی هیچ اعتباری از نظر عقلانی شدن بدست نیاورده است. اگرچه برخی از اصول مسیحیت میتوانست صورت معقولیت پیدا كند، اما از آنجا كه عقاید جزمی كاتولیك به هیات مجموعهای تجزیهناپذیر درآمده بود; معقولیت قسمتی از آن مشكلگشا نبود. برای این كه از یك مسیحی میخواهند به مجموعهای از اصول و عقاید جزئی گردن نهد وگرنه با انكار كوچكترین جزء از این مجموعه از موهبت ایمان محروم خواهد ماند.
ج) تفكیك حوزه ایمان از علم
این روش و تدبیر كه از حزم و محافظهكاری بیشتری بهرهمند است در حقیقتبخاطر آن است كه انسان هم دین را بتواند داشته باشد، هم علم و اندیشه را. در این روش سعی بر آن است كه از تضاد و تخاصم میان علم و دین با تقسیم قلمرو آن دو، جلوگیری شود.
بنابراین طریق و روش، علم و مسائل علمی بر عقل و اندیشه استوارند و عقل و اندیشه نیز در زمینه علوم كارائی دارند. اما الهیات از قلمرو دیگری سرچشمه میگیرد كه ربطی به عقل و اندیشه ندارد. منشا ایمان نه عقل و اندیشه بلكه چیز دیگری است از قبیل احساس، اراده، كشف و غیره. با این حساب، میتوانیم علم را براساس مبانی خاص خود و ایمان را هم براساس مبانی خاص خودش داشته باشیم و هیچ گونه تضاد و ستیزی میان آندو نداشته باشیم.
در چنین وضعی فرق ندارد كه مبنای ایمان را، فلان احساس خاص بدانیم یا اراده یا كشف، بهرحال ایمان برای انسان مبنای غیرعقلانی خواهد داشت و چون انسان از عقل و اندیشه خود نمیتواند جدا گردد و اصولا انسان چیزی جز همین اندیشه (۲۰) نیست، دائما خود را گرفتار دو حالت متضاد خواهد یافت. حالت ایمان برخاسته از اراده و احساس و غیره و حالت ناباوری و شك و تردید برخاسته از دستگاه اندیشه و ادراكش.
فرانسیس بیكن فیلسوف انگلیسی معروف قرن هفدهم، جز اثبات وجود خدا، «باقی مطالب الهیات را تماما حاصل كشف و شهود محض میدانست. در حقیقت معتقد بود كه وقتی احكام دینی در نظر عقل محض كاملا نامعقول مینماید، پیروزی ایمان به حد اعلی رسیده است» . (۲۱)
یعنی مؤمن واقعی و بتمام معنی كسی است كه بتواند غیر ممكنات را بپذیرد! یعنی عقل بگوید ۴=۲×۲ و او خلاف آن یعنی مثلا ۹=۲×۲ را بپذیرد! از نظر همگان دایره دایره است و ایمان بدایره بودن دایره اهمیتی ندارد. ایمان پیروز و پرتوان ایمانیست كه بتواند مربع بودن دایره را بپذیرد! و عقل هرچه میگوید بگوید! و این یك شجاعت است.
«شهسوار ایمان» كه كییركگور او را در كتاب ترس و لرز تصویر كرده است، درگیر یك حركت متناقضنما میگردد كه فراتر از شجاعت «انسانی صرف» است و از ترك و وارستگی از دنیا حاصل میشود. شجاعت او، یك شجاعت فروتنانه یگانه است كه او را یكسره مطیع خداوند میسازد. ایمان «بزرگترین و دشوارترین» كوشش است كه انسان به آن میپردازد، و مستلزم جهشی حتی فراتر از برترین تصمیمهای اخلاقی است كه از دست انسان برمیآید. از هر منظر عقلانی كه بنگریم، این جهش، عبث است، یعنی با هر چیز كه فرزانگی انسان توجه ما را بهعنوان رهنمای مطمئن برای تصمیمگیری درست و رفتار شریفانه، معطوف میدارد، تضاد دارد. یعنی با عقل سلیم، منطق و تجربه. (۲۲)
در فضای دیانت مسیحی، انسان با چیزهائی روبروست كه «ضد عقلانی» اند و در عین حال بگفته ترتولین باورشان دارد چون محالاند. (۲۳) اونامونو میگوید:
«ایمان مذهبی نه فقط غیرعقلانی كه ضدعقلانی است» . (۲۴)
خدای انجیلها، همان خدای تورات است كه از آگاهی انسان، ناخشنود و خشمگین است. آدم را بهخاطر تلاش برای دستیابی به معرفت، از بهشتبیرون میكند و بنیآدم را همچنان احمق میخواهد. برخلاف اسلام كه غایت و هدف خلقت را معرفت میداند. (۲۵) در مسیحیت «غایت زندگی زیستن است نه دانستن» (۲۶) و بگفته پولس رسول «خدا جهال جهان را برگزید تا حكما را رسوا سازد» . (۲۷) در مسیحیت «با نیروی ایمان باید باور داشت و عقل هرچه میگوید بگوید» . (۲۸)
باتوجه به بحث نسبتا مفصل گذشته، لازم استبه نتایج زیر توجه داشته باشیم:
۱. از دیدگاه عقل و منطق، شك و ایمان هرگز با هم در یك قضیه تحقق نمییابند شك درواقع از جنس جهل است و ایمان از جنس علم و آگاهی. هرجا شك باشد، ایمان نیست. و هرجا كه ایمان باشد، شك و تردیدی وجود نخواهد داشت. بنابراین، شك را جزء عناصر و عوامل ایمان یا ایمان برتر قرار دادن یك جریان مسیحی و غربی است كه با توجه بمعقولیت اصول و مبانی دین اسلام، ما از اینگونه بازیها و مسائل ساختگی بینیازیم. و لذا در فرهنگ خودمان نباید آنها را جا دهیم و صرفا بخاطر آن كه بر قلم یك شخصیت علمی معروف غربی جاری شده، بدون نقد و بررسی ترجمه كرده و در اختیار افكار و اذهانی قرار دهیم كه قدرت كافی تجزیه و تحلیل را ندارند. در اینجا در صدد آن نیستیم كه بحث علمی محض را با هیاهوی سیاسی و مذهبی همراه كنیم، اما بهرحال همین مقدمات، زمینه را برای تبلیغ بعدی آنگونه ادیان نامعقول فراهم میسازد. باید موضوع را بدقت مورد تامل قرار داد.
و حتی لازم است در مقابل اینگونه ترفندهای «علمنما» به جوانان خود هشدار دهیم كه قضیه «من در عین ناباوری باور میكنم» از قماش «دایره مربع» و «فرد زوج» است و بس و هیچ گونه مبنای منطقی ندارد.
۲. انسان بعنوان تنها موجود آگاه و آزاد در جهان محسوس، عزت و كرامتش در آن است كه در هر كاری كه انجام میدهد، براساس آگاهی، تشخیص داده، و براساس آزادی انتخاب كند، متكلمان خردگرای اسلام حتی بعثت پیامبران و رسالت اولیا و تحقق همه اعجازها را تنها براساس «لطف» توجیه میكنند. و لطف، عبارتست از فراهم آوردن زمینه رشد و هدایت و نزدیك ساختن انسان به انتخاب ایمان و عبادت الهی و دور ساختن وی از برگزیدن بیراهه و آلایش به معصیت، اما این لطف یك عنصر اساسی را به همراه دارد و آن این كه هرگز به حد اجبار و الزام نمیرسد. چون اجبار و الزام حتی از طرف خداوند جهان نیز برخلاف كرامت نوع انسان است.
شیخ مفید، متكلم معروف شیعه (ق ۵ ه) هبوط آدم را بیشتر از بقایش در بهشت، مناسب شان و شكوه انسانیت میداند. او میگوید:
«اگر خداوند، انسان را در بهشت آفریده و نعمتبهشتی به آنان میبخشید، درواقع او را از كمالات و نعمتهایی كه با تلاش خود، نه با تفضل الهی، میتوانستشایستگی آنها را داشته باشد، محروم كرده بود» . (۲۹)
و اگر هبوط را كیفر هم بشمار آریم، كیفری نبود كه آدم بخاطر كسب آگاهی، سزاوار آن شده باشد، چنان كه در تورات آمده، بلكه كیفری بود در مقابل یك انتخاب نامناسبی كه از یك موجود آگاه و آزاد صادر شده بود، چنان كه در قرآن آمده است. (۳۰)
بنابراین چگونه میتوان این موجود آزاد و آگاه را در برابر چیزی كه عقل و آگاهیش نمیپذیرد به تسلیم واداشت؟ چگونه میتوان از انسان انتظار داشت كه بپذیرد ۵=۲×۲ با چه تهدیدی و یا با چه تطمیعی؟ اما این كار را كشیشان گویی براحتی انجام میدهند. چگونه؟
بهقول مرحوم شریعتی، بعضیها بهشت اخروی را به بهای دوزخ دنیوی به انسان عرضه میكنند. و لابد این كشیشان هم به بهای مسخ شخصیت انسان، یعنی با تبدیل كردن یك موجود آگاه و انتخابگر، به موجودی بیفكر و اسیر، همچون یك برده به قلمرو دیانت راه میدهند.۳. طرح جدائی حوزه ایمان از عقل، چنان كه توضیح دادیم یك بازی متكی بر لفظ و گفتار است و در عالم واقع امكان تحقق ندارد. و این قضیه صرفا یك مبنای ساختگی برای الهیات نامعقول مسیحیت است و بس. ادیانی كه مانند اسلام توجیه معقول دارند، نیازی به چنین فرضیههای غیرمنطقی ندارند. ایمان یك عمل عقلانی متكی بر آگاهی و اختیار و انتخاب است و بس و لذا از هر مسیر دیگری كه ایجاد شود، سراب و فریبی بیش نخواهد بود. غیرمسیحیان، بخصوص مسلمانان هیچ نیازی به فرضیه غیرمنطقی جدائی حوزه عقل از ایمان ندارند. بنابراین محققان و مترجمان ما باید در نقل اینگونه مسائل به جایگاه و خاستگاه آن توجه داشته، نقد و هشدار لازم را از یاد نبرند.
۴. بحث از منابع غیرعقلانی، از قبیل مكاشفات و احساسات، بعنوان مستند قضایای فلسفی امریست ناصواب، مثلا «راه دل» در بحث از اثبات واجبالوجود و مبدا هستی كه در نیم قرن اخیر در مباحثخداشناسی استدلالی عنوان شده است، اگرچه میتواند برگرفته از عرفان اسلامی باشد، اما بیشتر از عرفان اسلامی، حال و هوای غربی دارد. بهرحال در فلسفه ما هیچ قضیهای - حتی قضیه خدا هست - یك قضیه مستند به احساس قلبی نیست. ما اگر قضیهای را هم فطری بنامیم براساس اصطلاح منطقی كلمه (قضایا قیاساتها معها) استیعنی قضیهای كه دلایل عقلانی روشن و واضح خود را بهمراه دارد، نه قضیهای كه ذاتا در ذهن ما تحقق داشته باشد و نیازی به تعقل و استدلال نداشته و باصطلاح اكتسابی نبوده باشد. جا دارد كه فلاسفه اسلام در تاریخ تفكر بشری سربلند و مفتخر باشند كه هرگز چنین نظریات نامعقولی نداشتهاند.
ابن سینا در برهان شفا، هرگونه اعتقاد به فطری بودن قضایا را (بمعنی غربی كلمه) بشدت رد میكند (۳۱) و تاكنون هم كسی چنین نظری ابراز نكرده است.
این كه در لسان قرآن و حدیث آمده است كه دین یا توحید «فطری» استباین معنی است كه فطرت و خلقت انسان بگونهایست كه او را به مبانی دینی هدایتخواهد كرد. زیرا با اندك توجهی درمییابد كه او و موجودات دیگر نیازمندند پس باید موجود بینیاز بوده باشد كه این نیازها را مرتفع سازد. دین و خداشناسی تنها باین معنی «فطری» اند و لاغیر. (۳۲)
بنابراین مطرح كردن «راه دل» در كنار استدلالهای عقلی در اثبات خداوند باید بر مبنائی استوار باشد. این مبنا اگر مبنای عرفانی باشد، یعنی میل حبی همه تجلیات و شئونات به بازگشت و فنا در اصل و مبدا خویش كه:
هر كسی كو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش (۳۳)
معلوم است كه این مبنا یك مبنای عقلانی نیست، بلكه مبنائیست متكی بر شهود عرفانی. و لذا نمیتوان استدلال عقلانی را بر آن مبنا استوار ساخت. هر استدلال عقلی باید حتما بر مبنا یا مبانی معقول و مورد دسترس عقل استوار باشد، درحالی كه «شهود عرفانی» جز برای عرفای بهرهمند از این شهود، به هیچوجه در دسترس قوای معرفتی نیست.
از اینجاست كه آمیختن مباحث فلسفی و عرفانی و كلامی در یكدیگر، و بهره گرفتن از مبانی یكی از آنها در تكمیل دعاوی دیگری، كاری ناصواب و از مصادیق مغلطه است. و اگر مبنای «راه دل» فطری بودن قضیه «خدا هست» بمعنی غربی كلمه باشد، یعنی این قضیه در نهاد ما از بدو خلقتمان وجود داشته و متكی به كسب و تامل ما نیست، وجود چنین قضایائی چنان كه گفتیم غیرقابل اثبات بوده و از طرف فلاسفه اسلام مردود است. و اگر مبنای «راه دل» احساس خاص یا بعد روحی خاص بشر باشد از قبیل تمایل به بقا، كه باید خدائی باشد كه این بقا را فراهم سازد. (۳۴) یا وجدان اخلاقی و غیره، باز هم هیچكدام از این مبانی جنبه معقولیت نخواهند داشت و سراب و فریبی بیش نخواهند بود. و گاهی برخی از این مبناها میتواند نشان بارزی از انحطاط عقلانی متفكران غرب باشد.
۵. منابع غیرعقلانی كه متفكران قدیم و جدید غرب عنوان میكنند و همگی فاقد ارزش علمی و عقلی بوده و مورد رد و انكار متفكران اسلامی هستند، با معرفتشهودی مطرح شده در عرفان اسلامی كاملا متفاوتند. تنها جنبه اشتراكشان در یك نوع عقلستیزی و تحقیر عقل است و بس. وگرنه در عرفان، بخصوص در عرفان اسلامی كه صورت تكامل یافتهایست از عرفانهای جهانی، هرگز ارزش قوای ادراكی انسان (حواس و عقل) مورد تردید قرار نمیگیرد. تنها این ادعا مطرح میشود كه ورای ادراكات عادی انسان، ادراك دیگری هست كه آن را با ریاضت و تربیت و سلوك میتوان بدست آورد. اگر این ادراك بدست آید، حوزه معرفتی انسان توسعه پیدا كرده به قلمرویی دست مییازد كه برای حس و عقل امكان نیل به این قلمرو نبود. بنابراین ادراكات عادی و محصول آنها یعنی علوم رسمی هم در حد و جای خود با ارزشند. اما انسان نباید باین اندازه از معرفت قانع بوده و مغرور باشد، بلكه باید از طریق سلوك و ریاضت در راه بدست آوردن معرفتی برتر نسبتبه حقیقت هستی، گام بردارد.
پینوشتها:
۱) برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مقاله «زندان یقین» در مجموعه یادنامه علامه طباطبائی (ره)، ج ۲، نشر دانشگاه تبریز.
۲) قرآن كریم، ۶/۴۱.
۳) قرآن كریم، ۳۹/۵۳.
۴) قرآن كریم، ۲۵۶/۳ و ۱۰۴/۶.
۵) قرآن كریم، ۵۱/۱۴ و ۳۱/۵۳ و ۱۷/۴۰ و ۵۴/۳۶.
۶. Irrational.
۷. paradoxal.
۸) عصر اعتقاد، آنفرمانتل، ترجمه احمد كریمی.
۹. Augustine, Of the Trinity, ۷/۷.
۱۰. Tertyllian, Against Praxeas, ۲.
و همین ترتولیان، فلاسفه و اهل علم را «شیوخ كفار» لقب داد .De anima, ۳
۱۱. Athanasiys, ot the Incarnation, ۳.
۱۲. Irenee, Adu . Haereses, ۲۱/۵,۱.
۱۳. Deivis, The Early Church, From: The Consise Encyclopedia of Living Faiths, R.C. Zadhner,۷۱.
۱۴) درد جاودانگی، اونامونو، ترجمه خرمشاهی، نشر امیر كبیر، ص ۱۸۰.
۱۵. Augustine, Confessions, ۶۹/۱۰
۱۶) درد جاودانگی، ص ۱۸۲.
۱۷) توهمگونه» تعبیر اونامونو است . پیشین ص ۱۸۲.
۱۸. Critic. B. xxx.
۱۹) درد جاودانگی، ص ۸۱.
۲۰) ای برادر تو همین اندیشهای . مولوی.
۲۱) تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ترجمه نجف دریابندری، انتشارات فرانكلن، چاپ دوم، ص ۹۳.
۲۲) فرهنگ و دین، میرجا الیاده، ترجمه هیات مترجمان، نشر طرح نو، ص ۱۱۱.
۲۳) درد جاودانگی، ص ۱۰۳.
۲۴) پیشین، ص ۱۷۲.
۲۵) در آیه شریفه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (قرآن ۵۱/۵۶) مفسران بزرگ «لیعبدون» را بمعنی «لیعرفون» گرفتهاند . و حدیث قدسی معروف عرفا كه «فخلقت الخلق لكی اعرف» و صدها روایت دیگری كه تفكر را میزان ارجمندی اعمال شمردهاند.
۲۶) درد جاودانگی، ص ۱۱۲.
۲۷) رساله پولس رسول به قرنتیان باب اول، ۲۷.
۲۸) درد جاودانگی، ص ۱۸۰ و این جمله در این كتاب بارها تكرار شده است
۲۹) مفید، اوایل المقالات، چاپ قم، ص ۲۷.
۳۰) قرآن كریم ۲/۳۹- ۳۵.
۳۱) شفا، منطق، فن ۵ (برهان) مقاله ۴ فصل ۱۰.
۳۲) این نكته را مرحوم استاد علامه طباطبائی طی پاسخی به نامه نویسنده مورد تاكید قرار دادهاند متن نامه را عزیزم جناب آقای دكتر قوام صفری در تعلیقاتش بر ترجمه ارجمندشان از برهان شفا چاپ كردهاند (ص ۶۳۴.)
۳۳) مثنوی مولوی، ۱/۴.
۳۴) اونامونو، درد جاودانگی، اصل اساسی این كتاب همین مطلب است.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۵
نویسنده: سید یحیی یثربی
منبع : خبرگزاری فارس
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا رافائل گروسی نیچروان بارزانی دولت اصفهان رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم انتخابات شورای نگهبان حسین امیرعبداللهیان
شهرداری تهران تهران قتل حجاب قوه قضاییه زنان سیل آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت شهرداری سازمان هواشناسی
قیمت دلار سایپا قیمت خودرو خودرو بازار خودرو قیمت طلا ایران خودرو بانک مرکزی بورس دلار مسکن حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب وزارت آموزش و پرورش دفاع مقدس افعی تهران تلویزیون موسیقی تئاتر سینمای ایران سریال مسعود اسکویی سینما کتاب
دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان فضا
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه رفح چین طوفان الاقصی نوار غزه اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس ذوب آهن لیگ برتر نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی رئال مادرید سپاهان جواد نکونام
هوش مصنوعی زلزله ناسا سامسونگ اپل آیفون مایکروسافت باتری گوگل تلفن همراه اندروید فضاپیما
بیماران خاص روغن رژیم غذایی زیبایی بیمه کاهش وزن دندانپزشکی فشار خون