جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سیلورام - Silverado


سیلورام - Silverado
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : لارنس کسدان
کارگردان : لارنس کسدان
فیلمنامه‌نویس : مارک کسدان و لارنس کسدان
فیلمبردار : جان بیلی
آهنگساز(موسیقی متن) : بروس براوتن.
هنرپیشگان : کوین کلاین، اسکات گلن، کاستنر، دانی گلاور، برایان دنهی، لیندا هانت، جف گُلدبلوم، رُزانا آرکت، جان کلیز، ماروین مک‌اینتایر، پاتریشا گان، براد ویلیامز، شب وولی، جان کسدان، ری بیکر، تام براون، تاد آلن و راستی مه‌یرز.
نوع فیلم : رنگی، ۱۳۲ دقیقه.


«امت» (گلن) بلافاصله پس از آزادی از زندان، به سوی سیلورادو می‌تازد تا پیش از اینکه با برادرش، «جیک» (کاستنر) به کالیفرنیا برود، خواهرش، «کیت» (گال) و خانواده او را ببیند. اما در راه تعدادی تیرانداز که از سوی «مکندریک‌» (بیکر) - پسر مزرعه‌دارثروتمندی که «امت» به خاطر قتل او به زندان افتاده بود - استخدام شده‌اند، به او حمله می‌کنند. «امت» آنان را می‌کشد و «پادن» (کلاین)، مردی را که افراد «مکندریک»، لخت در صحرا رها کرده بودند تا بمیرد، نجات می‌دهد. در یک قرارگاه سواره‌نظام، «کاب» (دنهی) دوست دوران یاغی‌گری «پادن» به او لباس می‌دهد و در اینجا «پادن» ترجیح می‌دهد با «امت» همراه شودتا اینکه برای انجام کارهای سوارآور نزد «کاب» بماند. در شهر تورلی، مراسم اعدامی به زودی اجرا خواهد شد. «امت» و «پادن» در یک نوشگاه از سیاه‌پوستی به‌نام «مال» (گلاور) که مورد توهین قرار گرفته، دفاع می‌کنند و بعدتر کلانتر انگلیسی شهر، «لانگستن» (کلیز)، «مال» را از شهر اخراج می‌کند. در اینجا «امت» می‌فهمد کسی که قرار است اعدام شود، برادرش «جیک» است. «پادن» که روزهای یاغی‌گری را کنار گذاشته، حاضر نمی‌شود به «امت» در فرار دادن «جیک» کمک کند. اما بعدتر وقتی «کلانتر لانگستن» او را به جرم کشتن یک مرد (در دفاع از خود)، به زندان می‌اندازد، «امت» با کمک «مال» آن دو را نجات می‌دهد و چهار نفری از دست افراد «لانگستن» فرار می‌کنند. حالا آنان جلوه‌ی قطار باری به مقصد سیلورادو را می‌گیرند و پولی را که افراد «مکندریک» از مهاجران دزدیده‌اند، پس می‌گیرند و قطار را تاسلورادو اسکورت می‌کنند. در آنجا «پادن» متوجه بیوه جذابی به‌نام «هانا» (آرکت) می‌شود، اما وقتی می‌فهمد او دنبال همسری است که سخت در مزرعه کار کند، دچار تردید می‌شود و به‌زودی به «استلا» (هانت) زنی میان‌سال دل می‌بازد که سالونی را در شهر اداره می‌کند. خود او نیز شغغلی را که «کاب» در سالونش به او پیشنهاد کرده، می‌پذیرد. در این بین «مال» پدرش را پیدا می‌کند اما چیزی نمی‌گذرد که افراد «مکندریک» او را می‌کشند و «امت»، «جیک» و «مال» را تحت فشار می‌گذارند. «کاب» (که اکنون کلانتر و مزدورِ «مکندریک‌» است) سعی می‌کند با تهدید به آزار «استلا» در صورت دخالت «پادن» در این ماجرا، او را دور نگه دارد. اما وقتی «مکندریک» خانه «کیت» را آتش می‌زند و پسر او «آگی» (براون) را می‌رباید، گروه چهار نفره، «آگی» را نجات می‌دهند و «مکندریک» و افرادش را از بین می‌برند. «پادن» نیز پیش از اینکه «کاب» آسیبی به «استلا» برساند. او را می‌کشد. «مال» کار روی مزرعه پدرش را آغاز می‌کند. «امت» با قول بازگشت به «هانا»، همراه «جیک» به سوی کالیفرنیا می‌رود.
* این وسترن پُر «ستاره» (هرچند اغلب بازیگران اصلی‌اش در آن زمان هنور چهره‌های مطرحی نبودند)، که از بهترین‌های سازنده‌اش هم نیستف به همراه سوار سرنوشت (کلینت ایست‌وود، 1985) نشانگر بازگشت محتاطانه هالیوود به سوی ژانر وسترن در سال‌های میانی دهه 1980، پس از شکست تجاری بی‌سابقه وسترن پُرهزینه دروازه بهشت (مایکل چیمینو، 1980) در آغاز این دهه است. همین برخورد محتاطانه، فیلم را با وجود مهارت کارگردان، در کار با انبوه بازیگران و در هدایت صحنه‌های درگیری، در حد فاضل یک وسترن سنتی تابع قراردادهای ژانر (با ارجاعاتی به مؤلفان شاخص ژانر، از جان فورد و سام پکین‌پا گرفته تا هوارد هاکس و سرجولئونه) و یک فیلم شخصی کسدان سرگردان ساخته است. طرح داستانی نامنسجم و پُر شاخ و برگ فیلم، حتی ایده مرکزی آن را، تصویر قهرمانان چهارگانه را که از حرفه‌ای‌ها (ریچارد بروکس، 1966) و پیش از آن - به لحاظ جایگزین ساختن جمع قهرمانان به جای یک فرد - از هفت مرد با شکوه (جان استرجس، 1960) می‌آید، نیز مخدوش ساخته و در اغلب صحنه‌ها به نظر می‌آید که هر یک از این شخصیت‌ها نه به‌عنوان عضوی از یک جمع، بلکه بیشتر تابع انگیزه‌ها، احساسات و روابط شخصی‌اش عمل می‌کند. مجموع «شخصیت‌ها» که اغلب بازیگران (به‌ویژه کلاین و دنهی) به نحو تأثیرگذاری به آنها جان بخشیده‌اند، نقطه قوت اصلی فیلم به شمار می‌آیند. با این حال حتی در اینجا نیز می‌توان شخصیت‌هائی به حال خود رها شده را در گستره طرح داستانی فاقد انسجام (مثل هانت) دید که ریز نقش‌تر، مسن‌تر و بی‌جاذبه‌تر از آن است که بتواند به تصویر «زن مرگ آفرین» تجسم بخشد.