شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نقش رسانه در تخریب و تهذیب خانواده


نقش رسانه در تخریب و تهذیب خانواده
نقش و تأثیر رسانه در تعلیم و تربیت، که در واقع تخریب یا تهذیب خانواده یکی از تبعات آن محسوب می‌شود، از دیر باز موضوع بحث بسیاری از محافل علمی و یا حتی‏ گفتگوهای گزارشی، خبری بوده است. چنانچه در دو دهه پیش بیشتر شاهد چنین گفتگوهایی در رسانه‌های داخلی بوده‌ایم.‏
البته ناگفته نماند که گفتگوهای ژورنالیستی از بار علمی لازم برخوردار نبود و از آن جا که به قول معروف «شکست یتیم است، اما پیروزی چندین پدر و مادر دارد»، در این گفتگوها هر کجا که بحث از تأثیر مثبت به میان می‌آمد، رسانه به عنوان مؤثرترین عامل قلمداد می‌شد و هر کجا که سخن از آثار تخریبی به میان می‌آمد، رسانه خود را منزه می‌نمود و نقش والدین، خانه و مدرسه را بسیار پر رنگ‌تر و مؤثرتر قلمداد می‌ساخت!‏
بدیهی است که تحلیل صرف علمی، مستلزم ارائه تعاریف صحیح و عمیقی از عناصر تشکیل دهنده موضوع است، مثل این که سؤال شود: اساساً تعریف خانواده یا رسانه چیست؟ و سپس سؤال شود: «کدام رسانه» و «کدام خانواده»؟ و سپس به صورت مفصل به مبحث اخلاق و تعریف ارزش‌ها و نسبی بودن یا نبودن آنها توجه شود و دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد در این زمینه‌ها مورد بحث و تحلیل قرار گیرد و بعد از آن که مشخص شد که تعریف «رسانه، خانواده، تخریب و تهذیب چیست»، نقش رسانه‌ در آن بررسی شود که طبعاً چنین کاری از حوصله و امکان این مختصر خارج است. از طرفی دیگر بحث ژورنالیستی که متکی به دیدگاه های چند نفر کارشناس یا مسئول است نیز نمی‌تواند منظور و مقصود این بحث باشد. لذا در این مختصر سعی می‌شود صرف‌نظر از تعاریف فوق و با بیان برخی از شاخص‌های کلّی و واقعیات عینی، موضوع از زاویه نگاه دیگری مورد بحث و بررسی قرار گیرد.‏
● ‏ ‏شاخصه‌ها و مؤلفه‌ها
الف ) انسان
متعلق بحث، انسان است. چه به صورت فرد موضوع قرار گیرد و چه به صورت جمع. و چه در خلوت و تنهایی خود مورد مطالعه قرار گیرد و چه در ارتباط با تجمعات و کانون‌های دیگر و از جمله خانواده، که اولین تجمع زیرساختی در مشارکت انسان با دیگران قلمداد می‌شود. لذا باید «انسان" را «بما هو انسان» شناخت. پس اگر چه «انسان‌شناسی» موضوع این بحث نیست، اما ناچاریم به برخی از شاخصه‌هایی که نه تنها مربوط، بلکه مؤثر در موضوع و متعلق آن است، اشاره شود.‏
ب) تفاوت مبداء‌علوم در انسان
همه موجودات زنده، بر اساس علوم و اطلاعاتی که دارند، حرکت و افعال متفاوت را از خود صادر می‌کنند. لذا دانسته‌ها (علم) نه تنها نقش مبدأیی برای صدور افعال دارند، بلکه گاه «علّت حرکت" هم محسوب می‌شوند. ‏
شاید بتوان بیان داشت که علوم زیربنایی و یا همان بدیهیات در خلقت هر موجود زنده‌ای نهفته شده است، خواه در غریزه او باشد و خواه در فطرت او. اما از عمده تفاوت‌های انسان با سایر موجودات، اضافه شدن علوم اکتسابی، به علوم غریضی یا فطری است.‏
به عنوان مثال در علوم یا دانسته‌های غریضی و فطری نه کسی کندو‌سازی را به زنبور، شکار را به عقاب و درندگی را به شیر و پلنگ یاد داده است و نه کسی میل به خوردن، استراحت، امنیت، تولید مثل و... را به انسان یا حیوان یاد داده است.
اینها همه غریضی است. و هم چنین «عشق به کمال»، «حبّ و بغض یا همان دوستی و دشمنی»، ضروری دانستن وجود علّت برای پیدایش معلول، محرک برای حرکت و دیگر ضروریات عقلی، فطری انسان است و کسی به او یاد نداده است.
اما حیوانات «کمتر» و انسان‌ها «کاملاً بیشتر و مشهود» از علوم اکتسابی برخوردار می‌شوند.
یعنی علومی که آن را از دیگران کسب می‌کنند. به عنوان مثال ممکن است یک اسب یا حتی شیر، انجام حرکات نمایشی (آکروباتیک) را یاد بگیرد و انسان در تمامی زمینه‌ها از علوم اکتسابی برخوردار شود، چنان که از زبان و ادبیات گرفته تا ریاضیات و فلسفه و منطق و... همه در او اکتسابی است. ‏
‏ ‏پ ) ورودی‌ها و خروجی‌ها
وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏‏
و خدا شما را از بطن مادرانتان بیرون آورد [در حالی که] هیچ نمی‌دانستید. و برایتان چشم و گوش و دل بیافرید. باشد که شکر گذار باشید. (النحل - ۷۸)‏
وقتی بیان می‌شود که آدمی بر اساس علوم و اطلاعاتش حرکت می‌کند و رفتارها و افعال متفاوتی را از خود صادر کرده و بروز می‌دهد، این سؤال مهم مطرح می‌شود که اطلاعات و علوم بیرونی، چگونه وارد جان آدمی می‌شود؟
از کلام حق‌تعالی در آیه مبارکه فوق، چند نتیجه روشن ذیل اخذ می‌شود: ‏
‏ ‏پ ـ ۱) وقتی خداوند شما را از بطن مادرانتان بیرون آورد، به هیچ چیزی علم نداشتید؛
ممکن است در اینجا سؤال شود که پس علوم فطری یا همان بدیهات اولیه (قلب یا عقل) چه می‌شود؟ و پاسخ این است که انسان وقتی به دنیا می‌آید، حتی‏ به علوم خود نیز علم ندارد.. چرا که مقوله «علم» با «علم بر علم" متفاوت است. انسان مطالب بسیاری را می‌داند که خودش هم نمی‌داند که می‌داند. و هم چنین مطالب بسیاری را نمی‌داند و خودش هم نمی‌داند که نمی‌داند و لذا پیگیر دانستن آنها هم نمی‌شود. به این دو مقوله «علم مرکب» و «جهل مرکب» می‌گویند.‏
پیش‌تر بیان شد که مبدأ یا علّت حرکت، علم است. ممکن است کسی سؤال کند که مبدأ حرکت برای کسب علم چیست؟ لابد جهل است. و این ناقض بیان فوق خواهد بود! در این جا جهل علت حرکت شده است. و حال آن که این پاسخ غلط است.
مبدأ حرکت برای کسب علم نیز، علم به جهل است و نه خود جهل. یعنی انسان عالم می‌شود که «نمی‌داند" و از روی عشق به کمال حرکت می‌کند تا این نقص خود را بر طرف کند. وگرنه:‏
‏ ‏آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدُ الدّهر بماند پس انسان وقتی به دنیا می‌آید، نسبت به هیچ چیزی علم ندارد، حتی نسبت به دانسته‌ها و علوم فطری خود و یکی از شاق‌ترین و مهم‌ترین رسالت انبیای الهی نیز آگاه کردن انسان به دانسته‌ها و ندانسته‌های خود است.‏
پ ـ ۲ ) برای شما چشم و گوش و قلب قرار دادیم؛
سپس می‌فرماید: برای شما «چشم و گوش و قلب» قرار دادیم. یعنی بدین وسایل، اطلاعات و علوم متفاوت را دریافت می‌کنید.
«چشم و گوش» که وسایل «دیدن» و «شنیدن» هستند، اطلاعات را می‌گیرند و قلب به تناسب ظرفیت و رنگ خود آنچه بخواهد را فهم می‌کند و این چنین اطلاعات وارد جان آدمی می‌شود.‏
پ ـ ۳) باشد که شکر گذار باشید؛
شکر، یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش. پس منظور این است که امکانات و وسایل کسب علوم و رشد و کمال برای شما مهیا شده است، باشد که درست استفاده کنید.‏
‏- امکان رسانه در انتقال اطلاعات و علوم‏
وقتی مشخص و مبرهن شد که ورود اطلاعات و علوم از راه «چشم و گوش» صورت می‌پذیرد، دیگر تفکیک مبادی یا منابع صدور مورد بحث قرار نمی‌گیرد، بلکه کمیّت و کیفیت صدور و ارسال نقش‌آفرین است.‏در اینجا دیگر فرقی نمی‌کند که اطلاعات و علوم از پدر و مادر صادر شده است یا از معلم و استاد و یا از رسانه! بلکه کمیّت (مقدار) و کیفیّت (چگونگی) آن نقش آفرین می‌شود و بدیهی است که نقش «رسانه» و به ویژه صدا و سیما که از کودک بی‌سواد تا سالخورده ناتوان را می‌تواند مخاطب قرار دهد، به مراتب بیش از مبادی دیگر چون والدین یا معلمان است.‏
در قسمت قبل خواندیم که اطلاعات و علوم از منابع مختلف صادر می شود و بدون ارتباط با منبع ارسال کننده، مقدار و چگونگی اطلاعات اهمیت پیدا می کند و نقش رسانه به مراتب از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این بخش در ادامه همین موضوع می خوانیم:
محققان آلمانی در اوایل دهه ۱۹۹۰ (که هنوز رسانه‌هایی چون شبکه‌های تلویزیونی کابلی و ماهواره‌‌ای و هم چنین اینترنت نیز رایج نشده بود)، تحقیقات گسترده‌ای در زمینه نسبت رجوع مردم به کتاب و تلویزیون و یا مشترک(در هر صد نفر) انجام داده بودند، آمار ذیل را منتشر کردند:‏
در گروه سنی ۱۷ ـ ۱۴ سال ۴۶ درصد به طور روزانه به کتاب مراجعه می‌کنندو ۸۶ درصد به تلویزیون، در گروه سنی ۲۹ ـ ۱۸ سال ۴۰ درصد روزانه به کتاب مراجعه می‌کنند و ۷۴ درصد به تلویزیون، در گروه سنی ۵۹ ـ ۳۰ سال، ۲۲ درصد روزانه به کتاب مراجعه می‌کنند و ۸۳ درصد به تلویزیون و در گروه سنی ۶۰ سال به بالا ۱۶ درصد به کتاب مراجعه می‌کنند و ۹۳ درصد به طور روزانه به تلویزیون مراجعه می‌کنند.‏
این آمار نشان می‌دهد که نه تنها تلویزیون بیش از هر رسانه دیگری گروه‌های سنّی کودک - نوجوان و جوان را مخاطب قرار می‌دهد، بلکه سنین بالا (که معمولاً معلم و تربیت‌کننده خانواده هستند) به دلیل سالخوردگی، سختی درک مطالب، فرتوتی و تنبلی ذهنی و جسمی کمتر به خواندن مراجعه می‌کنند را بیش از دیگران جذب می‌کند.
مهم‌تر آن که رسانه‌های تصویری و در رأس آنها تلویزیون، تنها رسانه‌هایی هستند که ضمن به کارگیری هر دو مبدأ ورودی (چشم و گوش)، از جامعیت و شعاع پخش گسترده‌تری برخوردارند.‏
‏- نقش رسانه در تخریب یا تهذیب خانواده‏
مشخص شد که رسانه‌ها از یک سو به راحتی تمامی کانال‌های ورودی علوم و اطلاعات انسان، یعنی چشم و گوش را متوجه خود می‌کنند و از سوی دیگر به لحاظ کمّی محدودیتی ندارند،‌ لذا بیشترین اطلاعات و علوم را از محیط بیرون، به جان آدمی تزریق و وارد می‌کنند.‏
گفتار پدر و مادر یا معلم مدرسه، نه تنها به کوتاهی زمان مثل چند دقیقه یا در نهایت یک ساعت محدود است، بلکه به لحاظ موضوع نیز محدود است. مگر والدین یا معلمان مدرسه در یک پروسه گفتاری چند دقیقه‌ای، درباره چند موضوع می‌توانند گفتمان کنند و یا یک کتاب در چند موضوع می‌تواند اطلاع رسانی کند؟ اما یک خبر یا گزارش همراه با عکس در مطبوعات، یک کلیپ یا فیلم و سریال، در همان چند دقیقه یا یک ساعت، مجموعه کلانی از اطلاعات و علوم را منتقل می‌کند.‏
حال اگر رسانه اطلاعاتی که منتقل می‌کند، ایجاد تضاد یا تزاحم با فرهنگ دینی، ملّی و خانوادگی داشته باشد، یا موجب عمیق‌تر و دورتر شدن فاصله نسل‌ها از یک دیگر شود، چه اتفاقی در تخریب خانواده صورت می‌پذیرد؟ یا اگر این اطلاعات و علوم تغذیه‌کننده همه ارکان یک خانواده در جهت هدف معین که از آن تعبیر به «رشد" می‌کنیم باشد، چه اتفاقی در تهذیب خانواده رخ می‌دهد؟ ‏
‏ ‏ت ) آموزش و تبلیغ
اگر چه آموزش خود به نوعی تبلیغ و تبلیغ نیز به نوعی آموزش غیر مستقیم یا غیر رسمی است، اما دو مقوله مستقل از هم هستند که هر کدام رسالت، روش و نتایج خاص خود را دارند.
‏آموزش و تبلیغ ضمن برخورداری از وجوه اشتراکی چون انتقال اطلاعات و علوم، وجوه افتراقی دارند که ذیلاً به اهمّ آنها اشاره می‌شود:‏
باید دقت شود که تعلیم از نظر لغوی به معنی انتقال علم است و حال آن که تبلیغ به معنای رسانندگی (پیام) است.
همین معنا سبب می‌شود که کمیّت و کیفیت مخاطبان هر یک متفاوت باشد. چرا که تعلیم برای اهلش صورت می‌پذیرد و مخاطبان آن دانش‌پژوهان هستند، اما تبلیغ همگان را در بر می‌گیرد. ‏
همین امر ایجاب می‌کند که در آموزش و تعلیم، دانش‌پژوه به سراغ علم و معلم برود، اما در تبلیغ، مبلغ است که به دنبال جامعه پیام‌گیر می‌گردد. ‏
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام در تعریف «نبی» که مسئولیت تبلیغ یا همان پیام‌رسانی را بر عهده دارد، می‌فرماید:‏
طبیبی است که با طبّ خود (به دنبال بیمار) می‌گردد. او (نسخه‌ها) و مرهم‌هایش را محکم آماده نموده.........
همسر او، سیدة زنان عالم و بهترین الگوی ستون خانواده، حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام که وسعت باطنی خانه به ظاهر کوچکش به وسعت دنیای بیرونی بزرگ همسرش امیر‌المؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام بود، در کلامی بسیار جامع و ژرف در بیان تفاوت‌های نبی و امام، به نقل از پدرش ‌می‌فرماید:‏
همانا رسول خدا (ص) فرمود: مَثَل امام مَثَل کعبه است که به سویش می‌روند و او به سوی آنان نمی‌رود.‏نبی مانند یک طبیب است. او افراد را معاینه و بیماران را معالجه می‌نماید و قلوب مریض را شفا می‌دهد. وسایل طبی او علم، بیّنات، معجزات، اخلاق حسنه و روش‌های نیکوی اوست و نسخه هر بیماری در کتاب علم او موجود است.‏
کار نبی و رسول، از باب نبوت و رسالت تبلیغ یا همان پیام رسانی است. او وظیفه دارد پیام‌های پروردگار عالم را به جهانیان برساند. چنان چه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:‏
بر پیامبر جز رسانیدن پیام وظیفه‏ای نیست‏. (المائده - ۹۹)‏
و یا می‌فرماید:‏
خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و پروا کنید. اگر رویگردان شوید بدانید که همانا وظیفه پیامبر ما رسانیدن پیام روشن خداوند است‏. (المائده - ۹۲)‏
یعنی او پیام کاملاً مشهود را به صورتی کاملاً روشن به شما می‌رساند، دیگر اطاعت و پیروی با خود شماست.‏
او از جانب پروردگاری که خالق جهان و جهانیان است، به انسانی که وقتی به دنیا آمده نسبت به هیچ چیز علمی نداشته، خبر می‌دهد که مبدأ و هدف جهان کجاست، از کجا آمده و به کجا می‌رود، انسان کیست و چیست، چه ویژگی‌های دارد و برای به قوه رساندن استعدادهای خود یا همان رشد به سوی کمال و در نهایت تقرب به کمال مطلق چه باید بکند و چه نباید بکند. در واقع او جهان‌بینی و ایدئولوژی را تبلیغ می‌کند و پیام پروردگار را به آدمیان می‌رساند.‏
چنان چه وقتی نبی اکرم صلوات الله علیه و آله به آخر عمر و رحلت از این جهان نزدیک می‌شود، خداوند به او دستور می‌دهد که پیام مرا نسبت به جانشینی خود به مردم «ابلاغ" کن. او می‌ترسد مردم مخالفت کنند و با نپذیرفتن از دین خارج شوند و با تکذیب خود چنان انقلابی در اسلام به وجود آورند که دیگر این پیام‌ها به نسل‌های بعدی هم نرسد! اما دستور می‌رسد که خیر، چنین نمی‌شود، تو ابلاغ کن و خداوند تو را حفظ می‌کند و اگر این تبلیغ «پیام رسانی» را انجام ندهی، کلّ رسالتی که بر عهده داشتی را انجام نداده‌ای! یعنی موضوع پیام آن قدر اهمیت و نقش کلیدی دارد، که اگر مردم این پیام را نگیرند، گویا هیچ پیام دیگری را هم نگرفته‌اند: ‏
ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت او را ادا نکرده‏ای. خدا تو را از مردم حفظ می‌کند، که خدا مردم کافر را هدایت نمی‌کند. (المائده - ۶۷)‏
اما کار امام، آموزش است و برای آموزش آن چه ابلاغ شده، پیام‌گیرنده داوطلب، باید به استاد مراجعه کند. در مَثَل درست مانند تبلیغات و پیام‌رسانی‌های اقتصادی رایج است. به عنوان مثال: به بازار آمدن کالا یا خدماتی با تبلیغ (پیام‌رسانی) به اطلاع عموم می‌رسد و سپس اعلام می‌شود که جهت کسب اطلاعات بیشتر به فلان نشانی مراجعه نموده و یا با فلان شماره تماس بگیرید. ‏البته گاهی رسول در زمان خودش امام هم هست. یعنی هم وظیفه پیام‌رسانی را بر عهده دراد و هم وظیفه آموزش را به دوش می‌کشد. در پیام‌رسانی او به دنبال مخاطبان خود می‌گردد، اما در آموزش مخاطبان داوطلب به کسب معلومات بیشتر در خصوص پیام ابلاغ شده، باید به سراغ او برود. چنان چه می‌فرماید:‏
اوست خدایی که به میان مردمی بی‌کتاب پیامبری از خودشان مبعوث داشت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد. اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند. (الجمعه - ۲)‏
از دیگر وجوه تفرق «آموزش و تبلیغ»، نظام سازمانی آنهاست. آموزش در بین مخاطبان خود دسته‌بندی‌های ویژه‌ای دارد و برای هر دسته نظام آموزشی معینی تعریف می‌کند، اما تبلیغ نوعی نظام آموزشی است که می‌تواند همه دسته‌‌های متفاوت را یک‌جا مخاطب قرار داده و همه قالب‌های رسمی آموزش را بشکند و در آموزش و تبلیغ موضوع فرافکنی کند.‏
تفاوت دیگر، نقش محیط آموزشی و آموزگار است که می‌تواند مؤثر یا بالعکس مخرب باشد. به عنوان مثال مدرسه‌ای با بنای قدیمی و تخریب شده، با اتاق‌های بی‌نور یا پُرتابش و اثاثیه رنگ و رو رفته از یک سو و آموزگاری که یا واقعاً به لحاظ ظاهر و اخلاق ناخوشایند است و یا در هر حال مطلوب و جاذب مخاطب قرار نگرفته است، از سوی دیگر،. اینها همه مانع از انتقال آموزه از آموزگار به دانش‌پژوه است. اما در تبلیغ این عناصر نه این که بهبود یافته و یا به اصطلاح مدرن شده است، بلکه اساساً از جلوی چشم دور شده است. تبلیغ را در هر مکانی می‌توان انجام داد و از هر وسیله‌ای برای تبلیغ می‌توان استفاده کرد و می‌توان پیام رسان را از نظرها مخفی داشت و یا به شکل مطلوب مخاطبان جلوه داد.‏
ث ) امکان رسانه در آموزش و تبلیغ‏
شاید در ایام گذشته، حتی برخی از وجوه افتراق آموزش و تبلیغ نیز به هم نزدیک یا حتی از میان برداشته می‌شد، مثلاً چنان چه آموزگار مجبور بود در محیطی به نام کلاس درس، آموزه‌ معینی را به مخاطب انتقال دهد، مبلغ نیز مجبور بود در محیط معینی ایستاده و کالا یا خدمات یا پیام خود را رو در رو به مخاطبان برساند.
اما پیشرفت تکنولوژی این افتراق را مشخص‌تر کرده است، چرا که رسانه - به ویژه رسانه‌های صوتی و تصویری و در صدر آنها صدا و سیما - می‌توانند هم در ابزار و هم در روش‌های آموزش و تبلیغ ساختار شکنی کنند.‏
رسانه می‌تواند آموزش را در غالب تبلیغ انتقال دهد و یا با آموزش موضوع مورد نظر خود را تبلیغ کند و در هر دو صورت نیز آموزگار یا مبلغ را از نظر دور بدارد و مخاطب را در انتخاب محیط دریافت آموزش یا پیام آزاد بگذارد. ‏
مخاطب می‌تواند سر میز کار، پشت فرمان خودرو، در خانه یا در خیابان، در رختخواب یا حتی زیر دوش، در حال استراحت یا حتی جنگ و خلاصه در هر ساعتی که دلش خواست، دریافت اطلاعات و پیام نماید. ‏
ج) نقش رسانه در تخریب یا تهذیب خانواده‏
حال اگر رسانه مطبوعاتی در قالب یک یا چند گزارش مشابه، به شرح حال دختران فراری توجه کرد و هم زمان چند فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی نیز در همین زمینه پخش شد و در همه آنها مقصر اصلی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم پدر و مادر معرفی شد و ضمن دلسوزی و تقبیح، مخالفت، مقابله، فرار و چه باید کردهای بعد از فرار آموزش داده شد و در ضمن راحت شدن، آزادی و پولدار شدن دختر فراری تبلیغ شد، منتظر بروز چه حوادثی در خانواده‌ها خواهیم بود؟‏
فرض بگیریم که در گذشته که فرهنگ خواستگاری و ازدواج، سینه به سینه، مکتب به مکتب و در نهایت در مساجد آموزش داده می‌شد و ازدواج صحیح و سالم مورد تبلیغ و تشویق قرار می‌گرفت، فرهنگ خواستگاری و ازدواج، فرهنگ واحد و یک نواختی بین نسل آموزگار (والدین) و نسل آموزنده (فرزندان) بود و به ندرت اختلاف و تخریبی صورت می‌گرفت. اما اکنون رسانه می‌تواند فرهنگ جدیدی را آموزش داده و تبلیغ کند.
به جای شناسایی خانواده و پسر و دختر از یک دیگر، حذف خانواده و دوستی کوتاه یا بلند مدت آنها را آموزش داده و ترویج کند و به جای خواستگاری از والدین، حذف آنها و رجوع به دادگاه و محضر را موضوع آموزش و تبلیغ قرار دهد و به جای گسترش ارتباطات به واسطه خواستگاری و ازدواج، فرار زوجین و تک‌روی را منتج به راحتی و سعادت نشان دهد، چه اتفاقی در حفظ و تداوم خانواده رخ می‌دهد؟ ‏
‏ ‏چ ) نقش ذکر و تکرار در فرهنگ‌سازی و ملکه‌ شدن علوم و رفتارها
آدمی دریافت‌های بسیاری دارد که در دوره‌های مختلف همه آنها را از یاد می‌برد، مگر آن که به واسطه یادآوری و تکرار برایش به صورت ملکه درآمده باشد و فرقی نمی‌کند که آن علم یا رفتار پسندیده باشد یا نکوهیده و هنجار باشد یا ناهنجار. و این معنا در زمینه‌های متفاوتی از طریق علم و هم چنین تجربه به اثبات رسیده است.‏
چه بسیار دانشمندانی که در سالخوردگی اغلب دانش‌های خود را فراموش کردند و یا حتی به بیماری‌هایی چون آلزایمر مبتلا شدند، اما علوم یا رفتارهای ملکه شده خود را به یاد می‌آورند و یا تکرار می‌کنند.در همین ایران چه بسیار افرادی دیده شده‌اند که در سالخوردگی به حالت کما رفته‌اند، اما به وقت نماز حتی‏‎ ‎شده یک انگشت خود را تکان می‌دهند. همین‌طور مکرر دیده شده است که مثلاً افرادی که آن قدر ناسزا گفتن را تکرار کرده‌اند که ملکه آنها شده است، به هنگام خواب یا در حال به هوش آمدن نیز اگر حرفی بزنند، ناسزا می‌گویند. یا اگر کسی را دوست دارند یا به او اتکاء دارند، نام او را به زبان می‌آورند.‏
در احادیث و معارف اسلامی بسیار تأکید شده است که ایمان باید ملکه انسان شود و صرف اقرارهای لفظی کفایت نمی‌کند و چه بسا انسانی که همیشه مدعی مسلمانی بوده، به هنگام شوک بزرگ مرگ و خروج از عالم ماده و طبیعت، بسیاری از علوم خود را فراموش کنند، تا آنجا که وقتی از آنها سؤال شود که مثلاً پیامبر یا کتاب تو چه بود؟ به فکر فرو می‌روند که راستی مردم یک چیزهایی در دنیا می‌گفتند، آنها چه بود؟ اما آن چه ملکه شده است باقی می‌ماند. لذا ذکر یاد آوری است و تکرار موجب همیشه به یاد ماندن و ملکه شدن می‌شود. ‏
خداوند در کلام خود می‌فرماید:‏
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، خدا را فراوان یاد کنید (احزاب - ۴۱)‏
فرمود خدا را بسیار یاد کنید، چرا که اگر انسان مکرر و مدام به یاد او نباشد، او را فراموش می‌کند و فراموش کردن او به مثابه فراموش کردن مقصد و هدف است و انسانی که مقصد اصلی‌اش (و إلیه المصیر - و بازگشت به سوی او) را فراموش کند، در واقع حقیقت اصلی خود (انسان شدن) را فراموش کرده است و خود را چیز دیگری (مانند ابزار تولید - کتابخانه متحرک - حیوان دو پا یا...) می‌بیند! که به اصطلاح به آن «الینه شدن" می‌گویند. چرا که انسان شکل هدف خود می‌شود. لذا می‌فرماید:‏
از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند. ایشان نافرمانند. (الحشر - ۱۹)‏
پس، ذکر یعنی یادآوری موجب ملکه شدن می‌شود و هر وسیله و روشی که زمینه یادآوری و تکرار را بیشتر فراهم کند، نقش بیشتر و مؤثرتری در ایجاد ملکه‌های اخلاقی و رفتاری خواهد داشت.‏
مثال‌ها از قرآن کریم که منبع علم و جامع علم است آورده شد، اما ناگفته نماند که علوم جدید نیز پس از گذشت قرون و تجربه‌های فراوان به همین نتیجه رسیده‌اند.‏
امروزه در علم روش‌های آموزشی و تبلیغی محرز شده است، که صرف اعلام کفایت نمی‌کند، بلکه یاد‌آوری و تکرار موجب فراگیری و ملکه شدن است. چنان که می‌گویند: علم اکتسابی فرّار است، مگر آن که مکرر تکرار و یادآوری شود.‏
به عنوان مثال اگر کسی زبان بیگانه‌ای را فرا بگیرد، اما یادآوری و تکرار نکند، آن را فراموش می‌کند و حتی نسبت به تسلط زبان مادری نیز چنین است.‏
امروزه در «روانشانسی تبلیغ» به اثبات رسیده است که صرف معرفی یک کالا که همان پیام رسانی در زمینه تولید و عرضه آن کالا است، کفایت نمی‌کند. اگر این تبلیغ به صورت مستمر تکرار نشود (ذکر)، زمینه فراموشی و در نتیجه جایگزینی رقیب را فراهم می‌کند. لذا امروزه در تبلیغ کالا یا خدمات، توجهی ندارند که آیا اذهان عمومی آن را می‌شناسد یا خیر و از بازار خوبی برخوردار هست یا خیر؟ بلکه بر این باورند که کالا یا خدمات هر چقدر که شناخته شده و مطلوب باشد، باید مکرر تبلیغ شود، تا به دست فراموشی سپرده نشود و عرصه را برای حضور و جایگزینی رقیب فراهم نکند.‏
این همان معنا و مفهومی است که در آیات فوق بدان اشاره شد. اگر به احکام عبادی و تکرار آنها توجهی شود، همین معنا در آنها نیز مستتر است. خداوند کریم حج را یک بار در طول عمر و آن هم بر مستطیع و توانمند واجب ساخته است، اما روزه را باید سالی یک ماه تکرار کرد. و ارتباط و گفتگوی هدفدار با خالق، باید روزی پنج بار تکرار شود. و گرنه غفلت و فراموشی دست می‌دهد و به جایگزینی رقیب «إله‌ها، معبودها، اهداف و راه‌کارهای متفاوت» در قلب آدمی منجر خواهد شد. ‏
ح) امکان رسانه در ذکر و تکرار آموزش و تبلیغ‏
رسانه‌ها - به ویژه رادیو و تلویزیون - عمده‌ترین وسایل ذکر - یادآوری - و تکرار قلمداد می‌شوند. یک رسانه مطبوعاتی می‌تواند مکرر یک موضوع را با «سوتیتر" بزرگ‌ نماید و با گزارش‌های مستمر و مکرر، موضوع را در اذهان عمومی زنده نگهدارد. یک سریال می‌تواند به صورت مستمر و مکرر، موضوعی را تعقیب کند و مخاطب را هر روز یا هر هفته با آن مواجه و درگیر کند. چنان چه امروزه در آمریکا و اروپا سریال‌هایی پخش می‌شود که ۱۵ و حتی‏‎۳۰سال به طول انجامیده و نقش‌های کودک آن به صورت واقعی جوان و بزرگسال شده‌اند. که سریال‌هایی از قبیل «روزهای زندگی» یا «پیتون پلیس» که قبل از انقلاب از شبکه تلویزیونی ایران پخش می‌شد از همین قبیل است و یا همین‌طور سریال‌هایی چون دالاس و دِنور کِلان که نمایش آنها چندین سال به طول انجامید و یا در حدّ محدودتر «اوشین» یا «پرستاران» که در ایران نیز پخش شده و می‌شود، از همین نوع هستند.‏
خ ) نقش رسانه در تخریب یا تهذیب خانواده‏
در همان اوایل دهه ۱۹۹۰ یعنی قبل از رواج شبکه‌های متعدد تلویزیونی از طریق ماهواره و کابل و هم چنین اینترنت، محققان آمریکایی طی مطالعاتی اعلام کردند که یک کودک آمریکایی که تلویزیون تماشا می‌کند، تا سن ۱۲ سالگی بیش از ۸۰ هزار صحنه خشن و ضد اخلاقی (مثل زد و خورد، دزدی، تجاوز و...) و حدود ۱۴ هزار قتل می‌بیند! و سپس سؤال می‌کنند که از آینده چنین کودک و نوجوانی چه انتظاری دارید؟!‏
دقت کنید که اگر پدر یا مادری هر روز نمازهای پنج‌گانه خود را در خانه و مقابل دید کودک خود اقامه کنند (که تحقق چنین امری بعید است)، این کودک در عنفوان نوجوانی و دوازده سالگی، فقط ۲۱۹۰۰ بار نماز را می‌بیند، و اگر روزی یک بار در مقابل او کتاب بخوانند، فقط ۴۳۸۰ بار کتاب خواندن را دیده است، در حالی که ممکن است طی همین مدت، قریب به صد هزار صحنه خشونت‌آمیز، رفتارهای غیر اخلاقی و حتی قتل و جنایت دیده باشد! ‏
بدیهی است که در چنین حالتی، رسانه بیشترین نقش را در تخریب کانون خانواده خواهد داشت.‏
اما اگر رسانه، اطلاعات و علوم مثبت و مفیدی را به بیننده و خانواده انتقال دهد و فرهنگ صحیح متداول در خانواده را ترویج کند، نه تنها در زدودن خرافه‌ها از فرهنگ صحیح جدّ و جهد به خرج می‌دهد، بلکه با نگاه نو و علمی‌تری به تبیین هنجارهای رفتاری بپردازد و سطح علمی (آموزش) و شوق قلبی و میلی (تبلیغ) را ارتقاء دهد، بدیهی است که مؤثرترین نقش در تحکیم و تهذیب خانواده را ایفا کرده است.‏
‏ ‏د) نقش مقاومت ادراکی یا فهم و درک شنیده‌ها و دیده‌ها:‏
چشم و گوش دو وسیله برای دیدن و شنیدن است، اما در انسان درک و فهم است که تأثیر گذار است، نه هر شنیدن یا دیدنی. لذا این دو وسیله برای «بصیرت» و «سمع» داده شده است. یعنی عمق‌نگری و فهم.‏
انسان مطالب زیادی می‌شنود که اصلاً گویا آنها را دریافت نکرده است و حتی به یادش هم نمی‌ماند که دیده است و مناظر بسیاری را می‌بیند که گویا اصلاً ندیده است! چون در مقابل آنها یا بی‌تفاوتی ادراکی داشته و یا مقاومت ادراکی.‏
در اینجا مهم نیست که سخن حق باشد یا باطل، در هر حال مخاطب درک و فهم نمی‌کند؛ چنان که می‌فرماید:‏
و اگر آنها را به راه هدایت بخوانی، نمی‌شنوند و می‌بینی که به تو می‌نگرند ولی گویی که نمی‌بینند. (الاعراف - ۱۹۸)‏
معلوم می‌شود که «انظار با بصیرت» یعنی نظاره کردن با دیدن فرق دارد.‏
و یا می‌فرماید:‏
و چون آیات ما بر آنها خوانده شود، با خودپسندی روی برگردانند، چنان که گویی نشنیده‏اند. یا همانند کسی که گوشهایش سنگین شده باشد. او را به عذابی دردآور بشارت ده‏. (لقمان - ۷)‏
و نیز می‌فرماید:‏
گفتند: دلهای ما از آنچه ما را بدان دعوت می‌کنی در پرده است و گوش‌هایمان سنگین است و میان ما و تو حجابی است. تو به کار خود پرداز و ما نیز به کار خود می‌پردازیم‏. (فصلت - ۵)‏
این حالت در مسائل دیگر نیز اغلب و به صورت مستمر برای انسان پیش می‌آید. آدمی ممکن است به خاطر شدّت محبت یا بغض نسبت به چیزی یا کسی، آماده دریافت خبری بر خلاف آن چه مطلوبش است در خصوص او را نداشته باشد. مثل همه انسان‌ها که اصلاً دوست ندارند درباره مرگ خودشان چیزی بشنوند.‏
خداوند متعال درباره مرگ می‌فرماید:‏
بگو: آن مرگی که از آن می‌گریزید، پس او شما را درخواهد یافت و سپس نزد آن دانای نهان و آشکارا برگردانده می‌شوید تا به کارهایی که کرده‏اید آگاهتان سازد. (جمعه - ۸)‏
اما این تذکرات در خصوص خدا، دنیا، مرگ، قیامت، عذاب و...، در آنان که محو دنیا شده‌اند و جز حیات دنیوی را باور نکرده و طبعاً دوست ندارند، هیچ تأثیری ندارد. لذا می‌فرماید:‏
ایشان را دلهایی است که بدان نمی‌فهمند و چشمهایی است که بدان نمی‌بینند و گوشهایی است که بدان نمی‌شنوند. اینان همانند چارپایانند حتی گمراه‏تر از آنهایند. اینان خود غافلان‌ند. (الاعراف - ۱۷۹)‏البته ظاهر این افراد چیزی نشان نمی‌دهد، آنها هم مثل دیگران چشم و گوش و قلب دارند، و شاید حتی به لحاظ ظاهر آراسته‌تر هم باشند، اما به هیچ وجه دریافت نمی‌کنند. چنان چه می‌فرماید: ‏
یا [به حسب ظاهر] گمان کرده‏ای که بیشترینشان می‌شنوند و می‌فهمند؟ [اما اصلاً چنین نیست] اینان چون چارپایانی بیش نیستند، بلکه از چارپایان هم گمراه‏ترند. (الفرقان - ۴۴)‏
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:‏
و در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می‌کند در حالی که مردگان را می‌بیند. (نهج البلاغه، شهیدی، حکمت ۱۲۶)‏
مرحوم استاد همایی در بستر احتضار شعر بسیار زیبایی در این خصوص سروده است:‏
فریاد کز این رباط گِه گِل
جان می‌کنم و نمی‌کنم دل
مرگ آویخته تیغ در گلویم
من مست هوا و آرزویم
آزرده دلی فسرده جانی
در پوست کشیده استخوانی
جز وهم خیال پرورم نیست
می‌میرم و مرگ باورم نیست
البته در شرایط حادّ جدایی از تعلق، این نشنیدن گوش، ندیدن چشم و ناباوری قلب، موجب بیماری‌های روحی و روانی نیز می‌شود، چنان چه بسیار دیده شده کسانی که به خاطر شدت محبت به همسر، فرزند یا پدر و مادر، نخواستند مرگ آنها را باور کنند و دچار نوعی بیماری روحی شدند و یا به خاطر شدت وابستگی به نوع کار و درآمد خود، نتوانستند اخراج یا ورشکستگی یا بحران مالی را تحمل کنند و دیوانه شدند. چنان که امروز بسیاری از مردم در اروپا و آمریکا به خاطر بحران اقتصادی خودکشی کردند و بسیاری دیگر دچار بیماری‌های روانی شده‌اند.‏
در چنین شرایطی، تبلیغ و یا به تعبیری دیگر آموزش یا پیام‌رسانی، برای انجام رسالت و حصول نتیجه، ناچار است مؤلفه‌ها و روش‌های دیگری را به کار گیرد که به برخی از اهمّ آنها که همگی منشعب از دو ویژگی «حُب و بغض» در انسان است، ذیلاً اشاره می‌شود:‏
ج/۱ ) حبّ و بغض در انسان
انسان از دو ویژگی «حُبّ و بغض» یا دوست داشتن و دشمن داشتن برخوردار است و همین امر سبب می‌شود که نسبت به هر چیز یا موضوعی علاقه یا تنفر داشته باشد. بدیهی است که توجه به «محبت» یا «بغض» انسان و ایجاد تناسب بین پیام با آنها می‌تواند راه را برای انتقال تعلیم یا تبلیغ (آموزش یا پیام‌رسانی) هموار سازد.‏
امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید:‏
برای دل‌های [آدمیان] میل‌ها (خواهش‌ها) و رو آوردن و روی گرداندنی است. پس دل‌ها را به هنگام تمایل و روی‌آوردن آنها به کار گیرید؛ زیرا وقتی که دل به اکراه وادار به کاری شد، نابینا می‌گردد (دیگر درک نمی‌کند). (نهج‌البلاغه - حکمت ۱۹۳ - علامه جعفری)‏
چنان چه مشهود است، در این جمله کوتاه ولی ژرف، به سه مؤلفه از قلب که مرکز فهم است و یک دستورالعمل و یک نتیجه بر حذر دارنده اشاره شده است.‏
سه مؤلفه عبارت‌اند از این که دلهای مردم؛ اولاً براساس نیازها، تمایلات و خواهش‌ها یا کشش‌هایی دارد. ثانیاً نسبت به مسائلی اقبال نشان می‌دهد (حبّ) و به آنها رو می‌کند و ثالثاً نسبت به مسائلی ادبار نشان می‌دهد و از آنها رو بر می‌گرداند.‏
و دستور آن که اگر می‌خواهید مردم را به رفتاری دعوت کنید و وادارید، از جانب نیاز و اقبالشان وارد شوید. بدیهی است که در این صورت امکان پذیرش و پیروی به مراتب بیشتر است. و نتیجه‌ پرهیزی آن که وقتی به این اصل توجه نکنید و احیاناً از جانب ادبار و به اصطلاح بد آمدن آنها وارد شوید، نسبت به پذیرش دعوت شما اکراه نشان می‌دهند و دل در جایی که اکراه دارد، کور و نابینا است. یعنی به هیچ وجه پیام شما را درک و فهم نمی‌کند.‏
امروزه جهان تبلیغات به این اصل مهم در «روان‌شناسی تبلیغی» بیش از پیش پی برده است و تمامی زوایای آن را به هنگام انتقال آموزش یا پیام، در هر زمینه‌ای که باشد، در نظر می‌گیرد.‏
توجه به اصول فوق، رعایت مؤلفه‌های دیگری را ضروری می‌سازد. از جمله:‏
ج/۲ ) جلو کشیدن و محور قرار دادن محبوب:‏
‏ محبّت اولین و مهم‌ترین عامل هر حرکتی است. انسان در هر حرکتی ابتدا هدفی تعیین می‌کند و علت تعیین هدف نیز نیاز و محبت به آن است. که تحصیل می‌کند، علم را دوست دارد، کسی کسب درآمد می‌کند که غنا و توانگری را دوست دارد، کسی برای دیدن کسی می‌رود که او را دوست دارد، کسی لباسی می‌خرد یا غذایی می‌خورد که آن لباس یا غذا و یا پوشیده ماندن و سیر شدن را دوست دارد... و در هر حال انسان برای رسیدن به محبوب و در راه او حرکت می‌کند.‏
نیلوفر چینی چیان
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید