جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

حقیقت گمشده؛حقیقتی گمشده


حقیقت گمشده؛حقیقتی گمشده
یکی از سینما گران می گفت:فیلمنامه را می توان به هرشکلی نوشت،می توان از پایان نوشت، می توان به صورت خطی و بدون اعوجاج نوشت.حتی میتوان به شکل آثار مغشوش پست مدرن به همه جا گریزی زد وسرنخ هایی را به شکل سرسوزنی نشان مخاطب داد.
حقیقت گمشده که دومین ساخته بلند محمد احمی پس از "شاعر زباله "هاست را می توان در دسته آخر جای داد هرچند که شباهتی به آثار پست مدرن ندارد.
کارگردان باروایت همزمان قصه سه خانواده و ربط دادن آنها به یکدیگر می کوشد تاا روایتی تازه از اهداء عضو و شهید و شهادت بدهد.روایتی که در همان سالن سردی که فیلم اکران شد خواهد ماند و به بیرون نخواهد آمد.
ابتدای فیلم مسعود کیا که اواسط فیلم می فهمیم استاد دانشگاه است خود را حلق آویز می کند اما لوستری!که طناب را به آن بسته است!!در آخرین لحظات فرو می افتد و او نجات پیدا می کند.آنگاه به دنبال فردی می گردد که کلیه اش را به او اهداء کرده و اجازه نداده تا او به همراه خانواده اش در صحنه تصادفی کشته شود.هرچند در انتها می فهمیم که جانباز مورد نظر کیا به او کلیه نداده بلکه همسرش این فداکاری را کرده و به نوعی این غافلگیری می توانست از نقاط قوت فیلم باشد اما همین اتفاق هم براساس امری غیر قابل قبول رخ می دهد و مخاطب همین نکته را هم نمی تواند بپذیرد.
فیلم سرشار است از سکانس هایی که به شکل پلان سکانس های طولانی مدت و خسته کننده گرفته شده بی آنکه دلیل موجهی برای آن باشد.بارزترین این پلان سکانس ها جایی است که مسعود به دنبال آدرس مقدم می گردد و ما در طول مدتی ۴-۵ دقیقه ای از زاویه ای ثابت و از پشت سر داخل ماشین او را می بینیم که از این و آن نام خیابان و کوچه را می پرسد بدون آنکه نگاهی به تابلو های کنار خیابان بکند و معلوم نیست آنجا کجای تهران است که باآنهمه ماشی مدل بالا نام و شماره کوچه نوشته نشده است!!!؟؟
تاکیدهای بیش از اندازه برروی سیگار کشیدن ها و رفتار های زننده که از مسعود سر می زند هرچند شاید نیاز شخصیت کیا باشد اما تکرار بیش از حد آن نیز باعث تکدر حال بیننده می شود همان اتفاقی که در سالن شماره ۵ سینما سیمرغ مشهد افتاد.
بی شک همه ما در گوشه و کنار جامعه جانبازان و خانواده های آنان را دیده ایم و می شناسیم.من به شخصه سراغ ندارم همسر جانبازی را که با آن سرووضع در خیابان ظاهر شود و به آن شکل با مردی غریبه برخورد کند.کارگردان برای فرار از این گزند با گنجاندن چند ثانیه تصویر از نماز خواندن زن سعی در تلطیف فضا دارد هرچند بسیار بسیار ناموفق و ناشیانه است.
دوستی از خبرنگاران مشهدی می گفت :محمد احمدی در شاعر زباله ها چه داشت که در اینجا می خواست بگوید.
ودر پایان اینکه پایان بندی ای به شیوه فیلم های هندی و از پیش مشخص در ورطه سقوطی می افتد که دیگر رهی برای فرار از آن ندارد.

امیرحسین یزدان پناه
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید