جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


انتخاب ولیعهد در عهد ساسانی


انتخاب ولیعهد در عهد ساسانی
تعیین ولیعهد در اواخر دوره ساسانی به دست اشراف و روحانیون عالی رتبه زردشتی صورت می گرفت که نشان دهنده ضعف دستگاه سلطنتی آن زمان است.
چگونگی تعیین ولیعهد و برگزیدن جانشین برای پادشاهان، از مسائل مهم در سازمان دولتی ساسانیان و نمادی از ساختار حکومتی در آن روزگار است. همچنانکه آرتور کریستن سن ثابت کرده است، از منابع و روایات تاریخی برمی‌آید که انتخاب ولیعهد در دوران فرمانروایی چهارصد ساله خاندان ساسانی همواره شکل ثابت و معینی نداشته و به اقتضای موقعیت‌های پیش‌آمده، تفاوت می‌کرده است.
نحوه انتخاب جانشین شاهنشاهی ساسانی، در جریان جدال‌ها و کشمکش‌های صاحبان تخت سلطنت و روحانیان قدرتمند مزدیسنی و نجبای درجه اول مشخص می‌شده است.
نوسان‌ها و موج‌های ایجاد شده طی این کشمکش‌ها، در نهایت یکی از دو کفه ترازوی قدرت را سنگین می‌کرده و بدین شکل در چگونگی انتخاب ولیعهد تاثیر می‌گذاشته است.
چنانکه پیشتر کریستن سن نشان داده است، هر گاه حاکمیت دستگاه سلطنت ساسانی می‌توانست قدرت خود را بر نجبا و روحانیان عالی رتبه تحمیل کند، تعیین جانشین شاه نیز دشواری کمتری داشت.
از این رو، پادشاهان مقتدری چون اردشیر بابکان، شاپور اول و شاپور دوم جانشین خود را شخصا برگزیده‌اند. در حالی که در فاصله حکومت اردشیر دوم تا قباد اول (۴۸۸ ـ ۳۷۹م)، ولیعهد را بزرگان می‌گزیدند و در نتیجه، پادشاه ساسانی هم بازیچه‌ای در دست عده‌ای خاص از درباریان بود.
در اواخر عهد ساسانی هرج و مرج های پیش آمده سبب شد که بار دیگر تعیین شاه جدید، به دست اشراف و روحانیان عالی رتبه زردشتی انجام گیرد و این نکته، نشان‌دهنده ضعف قدرت دربار و دستگاه سنتی ساسانیان در آن زمان بود.
به عنوان نمونه، «شیرویه» (موسوم به قباد دوم) ظاهرا فرزند ارشد خسروپرویز بود و قانون مرسوم ساسانیان نیز حق سلطنت را به پسر بزرگ می‌داد، اما خسرو پرویز قصد داشت پسر کوچکش «مردانشاه» را به جانشینی خود برگزیند و شیرویه، فقط با حمایت نجبا توانست تاج شاهی را بر سر گذارد.
در اواخر عهد ساسانی هرج و مرج های پیش آمده سبب شد بار دیگر تعیین شاه جدید به دست اشراف و روحانیان عالی رتبه زردشتی انجام گیرد.
برگزیدن دو زن به نام‌های «یوران» و «آزرمیدخت» به پادشاهی، در پایان روزگار ساسانیان، احتمالا دلیلی بیش از پیدا نشدن جانشین ذکور برای تخت سلطنت داشته و نشان دهنده نفوذ مستقیم اشراف و روحانیان بلندپایه مزدیسنی در کار حکومت و اعمال نفوذ ایشان برای حفظ مصالح خویش نیز بوده است؛ زیرا به هر حال در فاصله حکومت این دو زن و نیز پس از آزرمیدخت، مردانی را یافتند تا به تخت سلطنت ساسانی بنشانند. نفوذ موبدان در گزینش ولیعهد، حتی در تعیین جانشین قباد و برگزیدن خسرو انوشیروان هم دیده می‌شود.
در روایات طبری، تعالبی و فردوسی درباره مرگ یزدگرد اول، هر چند مستقیما سخن از توطئه بزرگان رفته است، اما افسانه‌ای که در باب کشته شدن یزدگرد به وسیله اسبی بیان شده، و اقرار ضمنی بزرگان به دشمنی با یزدگرد پس از مرگ وی و حتی مخالفت ایشان با جانشینی فرزندان او، نشان می‌دهد که بزرگان و اشراف ساسانی، پس از موفقیت در اجرای توطئه براندازی و نابودی یزدگرد اول مصمم به انتخاب جانشینی برای او شدند که با آنها همدل و همزبان باشد و در واقع، دستشان را در اداره امور باز بگذارد.
دخالت و نفوذ نجبا و موبدان بزرگ در گزینش ولیعهد، بارها در تاریخ ساسانی دیده شده است. به طوری که حتی بر پایه گزارشی کهن، خسرو انوشیروان در انتخاب فرزندش هرمزد چهارم برای جانشینی خود، با ایشان به مشورت پرداخت و نظر آنان را در این کار جویا شد.
آن چه درباره تعیین جانشین شاه در نامه تنسر و عهد اردشیر، که به احتمال زیاد اصل آنها متعلق به اوایل روزگار ساسانیان است، آمده تقریبا همانند است. بر اساس این منابع، پادشاه، ولیعهد خود را به صراحت معرفی نمی‌کند، زیرا چنین کاری را از آفت‌های شهریاری می‌داند و می‌پندارد که احتمال دارد این امر سبب بروز کینه و اختلاف میان پادشاه و ولیعهد گردد. به قول نامه تنسر: «شاید بود که اگر ظاهر شود، دشمنان از کید و حیلت خالی نباشند».
در عین حال اردشیر این روش را به عنوان سنت و آیین معرفی نکرد، زیرا «تواند بود روزگاری آید متفاوت رای ما، و صلاح روئی دیگر دارد.» نرسه (نرسی) در کتیبه پایکولی ادعا می‌کند که فرمانروایی ایران‌شهر، از طرف پدرش شاپور اول به او اعطا شده است و در واقع، وی بر اساس وصیت شاپور بر تخت شاهی ایران نشسته است. با این که، نرسه در جای دیگری از کتیبه پایکولی تاکید می‌کند که شهریاری ایران‌شهر را ایزدان و نیاکانش به او سپرده‌اند، در عین حال به نقش بزرگان و اعیان و اشراف در پشتیبانی از خود اشاره می‌کند و می‌گوید پس از آمدن سفیری از سوی نجبا و ابلاغ پیام موافقت ایشان با شهریاری نرسه، وی از ارمنستان عازم ایران شهر شد.
برپایه اندیشه سیاسی ساسانیان در قرن ششم میلادی، لازم بود که شاه بدون اطلاع دیگران، نام جانشین برگزیده خود را در چند نامه بنویسد و آن را با مهر خود ممهور کند و در اختیار برگزیدگان کشور قرار دهد. در نامه تنسر آمده است که پادشاه باید این نامه‌ها را در سه نسخه بنویسد و آنها را به موبدان، مهتر دبیران، و رئیس طبقه جنگیان بسپارد تا پس از مرگ او با حضور آن سه تن، نامه‌ها گشوده شود. اما متن نامه تنسر در اینجا اندکی نامفهوم است. ظاهرا بر این اساس،‌ پادشاه باید سه تن را برای جانشینی، به این شورا معرفی کند. اگر رای موبدان موبد، مخالف نظر دیگران بود، او با عده‌ای از روحانیان بلندپایه به شور می‌نشیند و در آن شورا، شاهنشاه جدید را تعیین می‌کنند.
برپایه اندیشه سیاسی ساسانیان در قرن ششم میلادی، لازم بود که شاه بدون اطلاع دیگران، نام جانشین برگزیده خود را در چند نامه بنویسد و آن را با مهر خود ممهور کند و در اختیار برگزیدگان کشور قرار دهد در تایید این رسم ساسانیان، سند بسیار مهمی در دست است که تاکنون بدان توجهی نشده است. این سند، یکی از منابع چینی به جا مانده از سده ششم میلادی است که کلیات روش مذکور را تایید می‌کند. بر طبق کتاب وی ـ شو (wei_shu) که در حدود سال ۵۷۲ میلادی (اواخر پادشاهی خسرو انوشیروان) نوشته شده است: «شاه ایران کمی پس از جلوس بر تخت سلطنت، هوشمندترین پسر خود را به عنوان جانشین برمی‌گزیند و بدون آن که پسران دیگر یا وزرا از نام شخص منتخب آگاه باشند، نام او را در سندی می‌نویسد و پس از ممهور کردن، آن را به خزانه شاهی می‌سپارد. پس از مرگ پادشاه، این نامه در مجلس (بزرگان و) شاهزادگان خوانده می‌شود و فردی که نامش در نامه آمده، بر تخت پادشاهی می‌نشیند و فرزندان دیگر شاهنشاه درگذشته نیز به حکومت مرزها و سرحدات گمارده می‌شوند.»
در همین حال به عقیده ربرت گوبل (Robert Gobl) بر سکه‌های بهرام دوم و نیز بر سنگ نگاره او در نقش رستم، تصویر سه ولیعهد، با تاج‌های گوناگون دیده می‌شود. به نظر گوبل پذیرفتنی نیست که تصور کنیم یک ولیعهد چند تاج داشته است.
با این حال،‌والتر هینتس نظر گوبل را مردود دانسته است و شواهد دیگر تاریخی هم آن را تایید نمی کند. مثلا شاپور اول به هنگام ولیعهدی، در نقش برجسته فیروزآباد کلاه عقاب نشان بر سر دارد و در نقش برجسته نقش رجب، کلاه بلند ساده‌ای دارد که با غنچه‌ای مزین شده که شبیه هلالی بر سر نیزه‌ای است.
یکی از شواهد موجود در باب مقام و جایگاه ولیعهد در دوره ساسانی، رساله پهلوی سور سخن (سور سخون) است. در این رساله که احتمالا مربوط به زمان خسرو انوشیروان و یا پس از اوست، آداب سپاسگزاری بر سر سفره میهمانی بیان شده و شخصیت‌های بزرگ مملکتی به ترتیب نام برده شده‌اند.
در این فهرست، بلافاصله پس از شاه، از ولیعهد یاد شده (بند ۱۰) و او را «پس ئی واسپوهر» (pus I vaspuhr) یعنی «شهزاده پسر» خوانده‌اند. در عصر ساسانی، صورتی از سلطنت مشترک شاه و ولیعهد هم دیده شده است که حکومت مشترک اردشیر بابکان و شاپور اول در اواخر سلطنت اردشیر، نمونه مشخص آن است و وجود این شیوه ملکداری، از روی نقوش آن دوره و نیز روایات اسلامی، تایید می‌شود.
بر پایه رسمی بسیار قدیمی ـ که از دوره هخامنشی تا قاجاریه رواج داشت ـ شاهزداگان ساسانی را که احتمال می‌رفت روزی بر تخت سلطنت بنشینند، به حکومت ولایات منصوب می‌کردند تا در عمل تمرین فرمانروایی کنند.
از جمله، هرمزد اول پیش از پادشاهی، فرمانروای خراسان بود و بهرام سوم (ملقب به سکانشاه) والی سیستان؛ همچنین اردشیر دوم حاکم آدیابنه (آشور قدیم)، بهرام چهارم (ملقب به کرمانشاه) والی کرمان و هرمزد سوم فرمانروای سیستان بودند. به علاوه، بزرگان دربار که مخالف پادشاهی بهرام پنجم بودند، یکی از ادله مخالفت خود را این گونه بیان می‌کردند که بهرام تاکنون ولایتی یا کاری مملکتی نداشته است که بتوان او را با آن آزمود و میزان لیاقت وی را تعیین کرد.
برای انتخاب شاه جدید، رعایت این اصل ضروری بود که وی از هر گونه عیب و نقص جسمانی مبرا باشد. در مواردی، بزرگان و نجبای قدرتمند برای تعویض پادشاهی که از وی ناراضی بودند، از این اصل استفاده می‌کردند.
بر اساس رسم رایج از دوره هخامنشی تا قاجاریه، شاهزداگان ساسانی را که احتمال می‌رفت روزی بر تخت سلطنت بنشینند، به حکومت ولایات منصوب می‌کردند تا در عمل تمرین فرمانروایی کنند.
چنان که بنا به بعضی روایات، «بلاش» را پس از چهار سال فرمانروایی، خلع و نابینا کردند (۴۸۸ م) تا دیگر بار نتواند ادعای پادشاهی کند. خسرو انوشیروان هم پسر خود «انوشه‌زاد» را که از مادری مسیحی بود و با کمک مسیحیان بر ضد پدرش قیام کرده بود، به همین ترتیب از امکان رسیدن به سلطنت محروم کرد. خسرو بفرمود تا مژگان پسر را با آهن تفتیده سوزاندند تا دیگر نتواند بر تخت سلطنت دست یابد. همچنین یکی از رقبای انوشیروان برای دستیابی به حکومت، برادرش «جم» (جاماسپ، به یونانی: زامس) بود که در میدان‌های جنگ، هنرنمایی‌ها کرده بود و مردم نیز دوستدار او بودند، اما به سبب نقص یک چشم، سلطنت او ممکن نبود.
منبع : بانک اطلاعات گردشگری