کشف اين مطلب که اين بيماران از تجويز متيلپردنيزولون (۳۰mg/kg داخل وريدي) ظرف ۸ ساعت اول پس از آسيب نخاعى سود، مىبرند، باعث شده تا اميدهاى جديدى در زمينهٔ رفع هرچه بيشتر نقايص عصبى از طريق دارودرمانى بهوجود بيايد.
احياء اورژانس بيماران دچار صدمات نخاعى به موازات درمان ساير تروماهاى عمده مىباشد، بلافاصله پس از تشخيص آسيب نخاعى بايد ۳۰mg/kg متيلپردنيزولون داخل وريدى براى بيمار تجويز شود و بهدنبال آن انفوزيون مداوم ۴/۵ mg/kg/h بهمدت ۲۴ ساعت ادامه مىيابد. حفظ فشار خون و ونتيلاسيون در حد کفايت، مهم است. بيمارانى که دچار صدمات نخاع گردنى شدهاند تنها با حرکت ديافراگم تنفس مىکنند و بنابراين اگر ايلئوس فلجى با اتساع شکمى بهوجود بيايد يا بيمار خسته شود؛ ونتيلاسيون خود بيمار، دچار اختلال شده و مريض هيپوکسيک خواهد شد. در اين شرايط لولهگذارى و ونتيلاسيون مکانيکى ضرورت دارد. پس از دستدادن و آسيب مسيرهاى سمپاتيک نخاع، ممکن است فشارخون به زير حد طبيعى افت کند. اگر ميزان برونده ادرارى پس از کاتتريزاسيون، کافى نباشد بايد ابتدا مناطق مشکوک به خونريزى در شکم و قفسهٔ سينه را ارزيابى کرد و در صورت عدم وجود خونريزي، مىتوان از عوامل پرسور با دوز کم در بيماران با هيپوتانسيون خفيف بهمنظور بالابردن فشارخون، استفاده کرد. شکستگىهاى ناپايدار گردنى را ابتدا بايد از خارج بىحرکت نمود. در مورد درمان جراحى آسيبهاى نخاعى دونکته مهم بايد مورد توجه قرار گيرد: برداشتن فشار و ايجاد پايداري.
ارزيابى صدمات نخاعى
معاينات فيزيکى
تشخيص زودهنگام آسيبهاى نخاع و ستون فقرات موجب انجام اقدمات لازم براى حفظ عملکرد عصبى باقىمانده مىشود. بيماران مشکوک به آسيب نخاعى بايد بهوسيلهٔ گردن بند طبى و يا تخته، بىحرکت شوند. به شکاياتى مثل گزگز و ضعف بايد بهدقت توجه کرد. سردرد شديد بهخصوص در قسمت اکسىپوت بهطور شايعى همراه با شکستگى ادنتوئيد يا شکستگى هانگمن (شکستگى دوطرفهٔ پديکول C2) ديده مىشود.
فقدان انقباضات رفلکسى شکم در پاسخ به تحريک پوست قسمت تحتانى ضايعه را در سطح 11-T9 محدود مىکند. فقدان رفلکس کرماستريک ضايعه را در سطح T12-L1 نخاع محدود مىسازد (رفلکس کرماستريک عبارت است از انقباض عضلات اسکروتوم در پاسخ به تحريک پوست قسمت داخلى ران). يک رفلکس بولبوکاورنوس سالم مشخص مىکند که مسيرهاى حسى و حرکتى ساکرال سالم هستند (رفلکس بولبوکاورنوس بهعلت حالاتى مثل شوک نخاعى همراه با آسيب نخاع ساکرال يا آسيب ريشهٔ عصبى است.
بررسى تصويرى
انجامگرافى همانند معاينات فيزيکى براى ارزيابى آسيبهاى نخاعى ضرورى است. گرافىهاى جانبى بيشترين اطلاعات را مىدهند و بايد از نظر رديفبودن کنارهٔ قدامى و خلفى مهرهها و از نظر زاويهدار شدن کانال نخاعى در تمام سطوح بررسى شوند. وجود تودههاى بافت نرم پاراورتبرال معمولاً نشانهٔ خونريزى اين قسمتها بهدنبال شکستگى يا پارگى رباطها مىباشند. گرافىهاى قدامى خلفى (AP) مهرههاى پشتى ممکن است جابهجائى طرفى اجسام مهرهاى و پهنشدن يا شکستگى پديکولها را نشان دهند. نماهاى مايل در نواحى گردنى و کمري، شکستگى فاستها يا دررفتگىها را مشخص مىکنند.
MRI نمائى عالى از نخاع، ديسکها و ستون فقرات مىدهد و روش تشخيصى انتخابى در بيماران دچار صدمات نخاعى است. CTاسکن قسمت استخوانى ستون فقرات و بافت نرم خارج نخاعى را بهتر از MRI نشان مىدهد و به اين ترتيب بينش و آگاهى مضاعفى در برخورد با بيمار داراى آسيب نخاعى مىدهد.
اتيولوژى و طبقهبندى
بهطور کلى صدمات طناب نخاعى بهدنبال فشردگى يا زاويهدارشدن شديد ستون فقرات، رخ مىدهند. در شرايط نادري، هيپوتانسيون موجب انفارکت نخاع شده يا کشش محورى عناصر طنابنخاعى موجب يک آسيب کششى نخاع مىشود. اکثر صدمات نخاعى ناشى از نيمه دررفتگى (با يا بدون چرخش) جسم مهرهاى مجاور مىباشند که موجب مىشود نخاع بين دو قسمت دررفته تحت فشار قرار گيرد. آسيب ديگرى که در افراد مسن داراى آرتريت دژنراتيو ستون فقرات گردنى ديده مىشود، اين است که بهدنبال هايپراکستانسيون گردن رباط فلاوم که در قسمت خلفى کانال نخاعى قرار دارد، چينخورده و چينخوردگىهاى حاصل، نخاع را تحت فشار قرار مىدهد. در واقع طناب نخاعى بين زوايد استخوان دچار آرتريت در قدام و رباط فلاوم در خلف، گير مىکند. اين نوع ويژهٔ آسيب، سندرم نخاع مرکزى نام دارد.
کمى بعد از آسيب نخاعي، عملکرد بهطور موقتى از بين رفته اما تغييرات پاتولوژيک واقعى رخ نداده است. بهطور معمول پس از صدمهٔ نخاعى در قسمتى که تروما وارد شده است بهعلت تجمع ايکوزانوئيدهاى وازواکتيو، راديکالهاى آزاد اکسيژن و محصولات پراکسيداسيون چربىها نکروز پيشروندەاى روى مىدهد.
در صدمات کامل نخاع، هيچ عملکرد عصبى ارادى در زير سطح ضايعه ديده نمىشود. در ابتدا شوک نخاعى رخ مىدهد. در شوک نخاعى تمامى رفلکسهاى زيرسطح ضايعه مثل کرماستريک، بولبوکاورنوس، مقعدى و DTR از بين مىرود. علت اين پديده ممکن است تغييرات جريان خون و تغييرات يونى در محل آسيب بوده و بهطور کلى ممکن است موقتى و گذرا باشد. در ضايعات ناقص نخاع، قسمتهائى از عملکرد عصبى در زير سطح ضايعه باقى مىماند. پيشآگهى اين بيماران بهمراتب بهتر است. گاهى با برطرفشدن شوک نخاعى عملکرد نخاع بهسرعت باز مىگردد اما اين امکان نيز وجود دارد که بازگشت عملکرد نخاع ماهها تا سالها طول بکشد.
سندرم نخاع قدامى
در اين سندرم مسيرهاى اسپاينوتالاميک و کورتيکواسپانيال آسيبديده و ستون خلفى و حس لمس و وضعيت سالم باقى مىماند. علت اين سندرم معمولاً آسيب شريان نخاعى قدامى است.
سندرم براون سکوارد
ضايعهاى است که در آن نخاع بهطور وسيع در يک سمت خط وسط آسيب مىبيند و موجب ضعف حرکتى و اختلال حس عمقى در همان طرف و فقدان حس درد در طرف مقابل ضايعه و در سطح زير ضايعه مىشود.
سندرم نخاع مرکزى
نکروز هموراژيک قسمتهاى مرکزى نخاع گردنى اغلب بهدنبال يک آسيب ضعيف نخاعى روى مىدهند. از آنجائى که الياف حسى و حرکتى قسمتهاى ديستال پا و ناحيه ساکرال، در نخاع گردنى بهصورت محيطى قرار گرفتهاند، حس اطراف مقعد و مقدارى از حس و حرکت اندام تحتانى سالم باقى مىماند.
آسيب ريشهٔ عصبى
آسيب ريشهٔ عصبى مىتواند در سطح دررفتگى جسم مهرهاى ايجاد شود. بهوسيلهٔ جاانداختن دررفتگى يا خارجکردن استخوان شکسته و يا ديسک پارهشده، مىتوان فشار مستقيم روى ريشهٔ عصبى را برداشت.
فشردگى کونوس مدولاريس
آسيبهاى قسمت پشتى - کمرى (Thoraco lumbar) مىتوانند به سلولهاى عصبى انتهاى نخاع، الياف نزولى کورتيکواسپاينال و ريشههاى اعصاب پشتى کمرى صدمه زده و ترکيبى از علائم درگيرى نورونهاى محرکهٔ فوقانى و تحانى را بهوجود بياورند.
سندرم دُم اسب
دررفتگى مهرهها يا بيرونزدگى ديسک در مناطق کمرى و ساکرال همراه با فشردهشدن ريشههاى عصبى پشتى کمرى در زير محل کونوس، موجب ايجاد اين سندرم مىشوند. از علائم شايع در اين سندرم، اختلال اسفنکترى و ضعف و بىحسى اندام تحتانى است.