
روزنامه جوان/ «روشنفکر ایرانی دوباره از مردم ناامید شد» عنوان یادداشت روز در روزنامه جوان به قلم غلامرضا صادقیان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
روشنفکری ایرانی یکبار دیگر از مردم ناامید شد. دکتر حاتم قادری به تازگی در یک مناظره گفته است با این سطح نازلی که اخلاق اجتماعی ایرانیان دارد، نمیتوان انتظار داشت آرمان متعالی و منتهی بهخیرعمومی سربرآورد. وی امر ولایت را بنبست تاریخی ایران دانسته و گفته مردم ایران اقتدارگرا هستند و تا از این روحیه کودکستانی خود بیرون نیایند، نمیتوانند در تحولات جهانی جلو بروند.
روشنفکران ایرانی یکصد سال است که مردم را نازل، عقبمانده، متحجر، مقلد، فاقد قدرت زایش و ناگزیر به درجازدن معرفی کردهاند و در محترمانهترین حالت از مردم ناامید شدهاند. از همینرو هیچگاه نتوانستهاند با مردم پیوند برقرار کنند. هیچگاه نتوانستهاند مردم را به خود و خود را به مردم نزدیک کنند. هرگز مصلحی اجتماعی از میان اینان در یکصد سال اخیر خروج نکرده است. حتی هرگز یک جمع بیش از سه نفر که بتوانند یکدیگر را بپذیرند و به آثار و اندیشههای یکدیگر احترام و اقبال نشان دهند، نیافتهاند و برخلاف کثرت عناوین «باشگاه» و «حلقه» و «مکتب» در فرهنگ روشنفکری غرب که نشان از همزادی و همفکری روشنفکران آن دیار دارد، در ایران حتی یک نام درست و شفاف از این دست وجود ندارد.
روشنفکر ایرانی منزوی است. در مناظره با یک همفکر حتی نمیتوانند بر پایه یکی از اصول اساسی خود اتفاق داشته باشند. برخلاف اروپا که روشنفکران در دل نهادهای مدنی، احزاب و جنبشهای اجتماعی رشد میکنند، روشنفکری ایرانی غالباً دولتی، دیوانی یا دانشگاهی است، و در نتیجه منزوی، فردگرا و اخلاقگرا؛ لذا هرگز نتوانسته پیوند سازمانی پایداری با تودهها بسازد. اخلاق قیممآبانه و توهم «مردم کودکاند و ما بالغ» در زبان و ذهن بسیاری از روشنفکران ایرانی حضور داشته و دارد. اگر در جشن تولد یکدیگر سخنان محبتآمیزی میگویند باید در دانشگاه یا در محیطهای خصوصیشان هم باشید تا ببینید درباره هم چه میگویند!
وقتی چنین میگویم، به خوبی میدانم که این قشر در تاریخ یکقرنی خود یکدست نبوده و سنتهایی کاملاً متفاوت در آن وجود داشته است؛ و اتفاقاً برخی چهرههای روشنفکری تاریخ ایران دقیقاً بر توان بالقوه مردم تأکید داشتهاند. اما همان چهرهها را نیز اگر در نوشتهها و گفتههایشان جستوجو کنیم، هم از خدمت و هم از خیانت روشنفکران سخن گفتهاند تا این تقسیمبندی مشخص کند که روشنفکر ایرانی آنجا که خیانت میکند یا آنجا که منزوی و در اتاقهای دربسته برای مردم نسخه میپیچد و از مردم ابراز بیزاری میکند، کجاست و چیست.
برخی از روشنفکران اگر با این نقد روبهرو شوند که چرا مردم را نازل و عقبمانده میدانید و چرا از مردم دور و منزوی هستید، آن را به سرکوب سیاسی، نبود نهادهای مدنی پایدار، و دولت رانتی و اقتدارگرا ربط میدهند. بر فرض وجود این موانع، روشنفکری واقعی باید از دل همین موانع سربرآورد. اگر نمیتواند عیب از روشنفکری ماست.
در تاریخ روشنفکری ما ابتدا کسی مثل فتحعلی آخوندزاده مردم را خرافی و ناتوان از مدرنشدن فرض میکرد. شبیه او میرزاملکمخان بود که او نیز مردم را فاقد شعور سیاسی میدانست. حسن تقیزاده نیز کسی بود که جمله معروفش- «باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم» - گواهی بر بیاعتمادی عمیق به ظرفیت فرهنگی جامعه سنتی ایران تعبیر میشود. احمد کسروی روشنفکری بود که نقدهای تندی به توده مردم، دینداری عامیانه و فرهنگ عامه داشت و صراحتاً مردم را مانع عقلانیت میدانست. به گمانم او بود که بزرگترین دلیل عقبماندگی ایران برخلاف آلمان را غزلهای سعدی و شعرخوانی ایرانیها در مقایسه با صنعتگری آلمانیها فرض میکرد. صادق هدایت مردم را گله، ابله، مردهپرست و جامعه را فاسد و بیامید میدید. شاید همین تاریخ سیاه و ضدمردمی روشنفکری در ایران بود که کسانی مثل جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی وقتی سخن از مردم گفتند، ضمن نقد جامعه زمان خود و استحمارزده نامیدن آن، به مردم امید بستند و نوای بازگشت به مردم سر دادند.
میدانم که دوستان قادری احتمالاً خواهند گفت او در امتداد یک سنت جامعهشناختی- فرهنگی سخن میگوید، نه صرفاً اخلاقی؛ و اگر تأکیدی بر «اخلاق اجتماعی نازل» و «روحیه اقتدارگرا»ی مردم ایران دارد، ناظر به الگوهای تاریخی کنش جمعی در ایران است، نه ذات مردم. این چیزی نیست که در سخنان او روشن باشد، چنانکه طرف مناظره نیز که خود جامعهشناس است، چنین چیزی را نپذیرفته و اقتدارگرایی مردم ایران و کودکستانبودن ایران را رد کرده است. ممکن است کسان دیگری بگویند نقد مردم الزاماً ضددموکراتیک نیست و اگر نقد ما تاریخی و ساختاری باشد، رویکرد ضد مردمی نداشتهایم. روشنفکر ایرانی نشان داده وقتی از شعار اصلی یعنی دموکراسی دم میزند، واقعاً شعار است زیرا هرگاه محصول دموکراسی را نپسندد، مردم را زیرپا میگذارد. در ایران، اگر نظارت استصوابی را بهانه دارند، اما در خود امریکا نیز محصول انتخاب ترامپ را نپذیرفتند و گفتند «دموکراسی یک روش معین با نتایج نامعین است» و بهزودی خود را اصلاح میکند و بعد انتخاب بایدن را همان اصلاح موردنظر دانستند. ولی ترامپ بازگشت!
شاید بهتر است این ناامیدی روشنفکری از مردم را به فال نیک بگیریم. وقتی کاری برای مردم نکردهاید و مردم امیدی به شما ندارند، چه اهمیتی دارد که شما نیز امیدی به آنان نداشته باشید؟!
منبع : آخرین خبر

















































