سرقت، زخمی است که بر روان قربانی به جا میماند. شاید کسی به ظاهر فقط گوشیاش را از دست داده باشد یا کیف پولی که میتواند دوباره آن را بخرد، اما اعتمادش به جهان، به آدمها، به خیابانها و حتی به خودش دیگر مثل قبل نیست. دزدها فقط قفلها را نمیشکنند؛ آنها مرزهای امنیت را در ذهن انسانها فرو میریزند. آدمها بعد از یک سرقت، دیگر مثل قبل از خانه بیرون نمیروند. دیگر شبها راحت نمیخوابند. دیگر قفلها برایشان کافی نیست. آنها با ترسی پنهان زندگی میکنند که نامی برایش نیست.