
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ روزنامه اصلاحطلب شرق که از حامیان مذاکره بوده و حتی براساس شایعهای ناموثق هفتهها قبل از «پیام پای پرواز» که از پیام موهوم درخواست میانجیگری پزشکیان از محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی خبرداده بود .
در روزهای اخیر باری دیگر در سرمقاله خود به قلم کوروش احمدی، دیپلمات سابق ایران، مطلبی با عنوان «سیاست خارجی، مشکل اول اقتصاد» را منتشر کرده است که این بار اگرچه ریشه در شایعههای ناموثق ندارد، اما با این حال هنوز در رویای مذاکره و تجویزهای تخیلی بهسر میبرد.
احمدی با ذکر مصائب و هشدارهای اقتصادی در این زمینه عنوان کرده: «در چنین شرایطی، ایجاد تحولی در سیاست خارجی میتواند به نحو مؤثری کشور را از منطقه خطر خارج کرده و فرصت و فراغت لازم را برای پرداختن به مشکلات بزرگ داخلی فراهم کند. نظام چارهای ندارد جز اینکه امکان رسیدن به توافقی با آمریکا را جدیتر بررسی کند.»
تجویزی که اگر از اصلاحطلبان سلب شود، جز سکوت حرفی برای گفتن و جز بستنشستن عملی برای انجام دادن از ایشان برنخواهد آمد. در واقع، اگر پیشتر بیان میشد که «همه راهها به رم ختم میشود»، برای اصلاحطلبان نیز همه راهها به مذاکره خواهد رسید.
مذاکرهای که نه میزی برای آن هست و نه عزمی از سوی طرف مقابل و در چنین فضایی، تجویز مذاکره، جز بازگویی رویایی همیشگی نخواهد بود.
نتیجه مذاکرات پیشین چه شد؟
نویسنده یادداشت مذکور، عنوان کرده است که مشکلات اقتصادی دلیلی است که باید مذاکره کرد و همانگونه که از تیتر مطلب مشخص است، این سیاست خارجی است که مشکل اول اقتصاد است. در حقیقت، اگرچه مسائل اقتصادی غیرقابل انکار خواهد بود و لزوم ابتکارات و تصمیمهای ضروری از سوی مقامات مسئول نیز نیازی به بیان نخواهد داشت، اما مسئله اینجاست که مگر پیشتر براساس همین مباحث و ضرورتها، مذاکراتی بین ایران آمریکا رقم نخورده بود؟ مذاکراتی که اتفاقا کوروش احمدی نیز به آن امیدها داشت!
همچنان که وی در ایام مذاکرات براساس توئیت وزیر امور خارجه عمان بیان کرده بود: «از مطلب وزیر امور خارجه عمان بر میآید که نباید ناامید باشیم و شکستی در کار نیست و مذاکرات ادامه خواهد یافت.»
حال مسئله اینجاست که نتیجه آن مذاکرات و خوشبینیها چه شد؟ مگر نه اینکه به گفته مقامات وزارت امور خارجه کشورمان ، ایران حاضر به توافق بود، اما این آمریکاییها بودند که مواضع خود را همواره تغییر میدادند چرا که اساسا مذاکره برای ایشان تاکتیکی برای جنگ بود و نه ابزاری برای توافق و معامله؟ حال هنوز هم میتوان به مذاکره و آمریکا خوشبین بود و پس از فاجعه برجام توقعی برای درمان مسائل اقتصادی از توافقی موهوم با آمریکا داشت؟
به بیان دیگر باید سوال کرد که اگر مذاکراتی هم رقم بخورد، منجر به یک توافق-هرچند نامتوازن- خواهد شد یا باز هم پیشدرآمدی برای یک جنگ دوباره خواهد بود؟ سوالاتی که اگرچه برای اصلاحطلبان اساسا اهمیت نخواهد داشت چراکه «اسطوره مذاکره» را در ذهن ایشان مخدوش خواهد ساخت، اما مسئلههایی است که گریزی از پرداختن بدانها نیست.
نظم آمریکایی مُرد!
هنوز یک ماه از دکترین جدید ترامپ که نشان از پایان نظم یکجانبهگرایانه آمریکایی خواهد داشت و نشان میدهد که دیگر واشنگتن تنها «آقای جهان» نیست، نگذشته است، اما یادداشت نویس روزنامه شرق با اشاره به توفیقهای روزافزون اقتصادی آمریکا، بیان کرده: «واقعبینی ایجاب میکند که موقعیت آمریکا بهعنوان قدرتی در نظر گرفته شود که همچنان از نظر اقتصادی و نظامی بلامنازع است و نشانهای که حاکی از احتمال افول آن حداقل در دورهای که به کار ما بیاید، باشد، وجود ندارد.»
به نظر می رسد این دیپلمات پیشین هنوز هم آمریکا را به عنوان تنها بازیگر اصلی نظم بینالمللی میداند و حتی افول پدیدار شده آن را که مورد اذعان دانشمندان روابط بینالملل آمریکایی است را هم تا دورهای نامعلوم نمیپذیرد! این همان خوشبینی به ایالات متحده و اتفاقا برخلاف بیان وی ناواقعبینی واضحی است که نشان میدهد امثال وی و دیگر اصلاحطلبان هنوز هم پایان و مرگ نظم آمریکایی را نپذیرفتهاند.
آن هم پس از شعارهای ترامپ مبنی بر پایان جنگها که تنها نمایش و کمدیهایی از آن نمودار شده و ماجرای تعرفهها علیه چین که آن نیز ناکام ماند. با این حال از منظر اصلاحطلبان باید سیادت آمریکا را پذیرفت و به جای درک واقعیات دوران گذار، باید تنها مذاکره کرد! این همان ناواقعگرایی رومانتیسیستی است که اذهان اصلاحطلبان در تصورات پساجنگ سردی آن غوطهور ماندهاند. جهان تغییراتی بنیادین و اساسی کرده، اما تصورات اصلاحاتیان هنوز هم در رویاهای گذشته باقی مانده است.
نسخهتان را نمیخواهید عوض کنید؟
اولین شرط حاذق بودن یک پزشک این است که براساس درد و امکانات موجودِ درمان آن، نسخه را تجویز کند. حال اگر پزشکان را طبیب امراض بدن انسانها بدانیم، اصحاب علوم سیاسی و مطالعات بینالملل را باید طبیبان حکومتها دانست. طبیبانی که باید با مشاهده واقعیات سیاسی، اجتماعی و بینالمللی، درد و امراض سیستم سیاسی را تشخیص داده و برای آن نسخه تجویز کنند.
اما مسئله اساسی از جایی آغاز میشود که این طبیبان سیاسی، آنچنان سیاست زده شده که حتی پیش از مشاهده واقعیتها، نسخهای کلیشهای را تجویز کنند. این مدل طبیبان در جماعت اصلاحطلبان هم به کرات یافت میشود. نمونهاش همین سرمقالهای است که در روزنامه شرق نوشته شده است.
مطلبی که حتی اگر خوانده نشود، فحوای آن که «باید مذاکره کرد» فهمیده خواهد شد. آن هم از یکسو پس از تجربه سلسله مذاکراتی که طرف مقابل خود میز مذاکره را با آغاز جنگ نابود کرد و از سوی دیگر پس از مشاهده صفبندیها در ماجرای اسنپبک. با این حال هنوز هم نسخههای اصلاحطلبان همانی بوده است که بود؛ تجویزهایی کلیشهای براساس رویاهایی همیشگی.
مذاکره، درمان همه امراض نیست!
اگرچه مقامات سیاسی ایران از دبیر شورای عالی امنیت ملی تا وزیر امور خارجه بیان کردهاند که ایران با شروط خود حاضر به مذاکره میباشد، اما برخلاف آنچه که اصلاحطلبان بازنمایی میکنند این طرف مقابل بوده که حاضر به نشستن پای میز مذاکره نیست و از ایران توقع مذاکرهای برای تسلیم را داشته است. مذاکرهای تحمیلی که در آن لیست دادهها سر به فلک خواهد کشید، اما از ستاندههای آن اثری نخواهد بود.
با این حال در جهان متحول کنونی فرصتها تنها محدود به مذاکره با آمریکا نیست. به بیانی دیگر اگرچه اتخاذ تصمیمات اساسی در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی ضروری خواهد بود، اما تنها راه پیش روی ایران مذاکره با آمریکا نیست که بنبست بودن آن را بتوان پایان همه چیز تصور کرد. چه در عرصه داخلی و چه در حوزه سیاست خارجی تصمیمات نگرفته شده بسیاری وجود دارد که میتوان به آنها برای بهبود وضعیت پرداخت؛ و حتی چه بسا با وجود «تحریم داخلی» تصور رفع تحریمهای خارجی در دنیایی موازی نیز اثری نخواهد داشت.
منبع : خبرگزاری دانشجو

















































