جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

میان سالی و خلاء عاطفی


میان سالی و خلاء عاطفی

از وقتی چشم به جهان می گشایم تا لحظه ای که چشم می بندیم به دنبال برطرف کردن نیازهای زیستی و عاطفی خود هستیم .

از وقتی چشم به جهان می گشایم تا لحظه ای که چشم می بندیم به دنبال برطرف کردن نیازهای زیستی و عاطفی خود هستیم .

تجربه ثابت کرده که انسان استقامت فراوانی در برابر کمبودهای زیستی از خود نشان می دهد و با آن کنارمی آید ولی دربرابر فقرعاطفی زانو به زمین می زند و این زمین گیری به دنبال خود گاهی عوارض خانمان برانداز به دنبال دارد.

مثل : خود کم بینی – خود بزرگ بینی – پرخوری – کم خوری – افسردگی – وسواس – بد بینی – منفی نگری – ناسازگاری – پرخاشگری و گاهی این معضل او را وارد وادی جرم های عینی تر می کند . مثل : سرقت ( چرا که از فکر می کند فقر عاطفی در اثر نداشتن وضع مالی خوب برایش پیش آمده ) تجاوز ( برقراری رابطه جنسی و نرسیدن به این لذت را فقرعاطفی قلمداد می کند )

گاهی طلاق های مکرر در زندگی را تجربه می کند و گاهی پیوستن و گسستن های مکرر با این و آن، ولی بزودی در می یابد که خودش در جمع و دلش جای دیگر است .

میان سالی زمانی است که زیبایی و توانایی انسان ها رو به کاهش می گذرد و این تغییر وضعیت اثرات روحی و روانی فراوانی را برای انسان به وجود می آورد . او به دنبال این است که گناه این تغییر وضعیت را به گردن این و آن بیندازد به همین دلیل فکر می کند همراه و همسر همدمی را که انتخاب کرده نتوانسته او را به وادی عاطفی ببرد و نیازهایش را برآورده کند او از خود غاغل است و همه چیز را از چشم دیگران می بیند .

برای این که به این نقطه نرسیم باید تدبیری بیندیشیم ، باید بدانیم تنها چیزی که از زندگی می خواهیم این است که بتوانیم عاشق باشیم و از آن به بعد تا آخر عمر به خوبی زندگی کنیم .

و برای رسیدن به این باور ، ابتدا باید از خودتان بپرسید که چرا یک نفر در وهله اول به دنبال برقراری ارتباط است . شاید پاسخ این پرسش به وضوح ، آشکار نباشد ، اما بسیار ساده است . از دهه ۹۰ به بعد ، در هر نسل ، همه انسان ها به سوی برقراری رابطه های جدید گرایش پیدا کردند ؛ چرا که از تاریخ فوق ، برقراری رابطه به صورت یک امر اجتناب ناپذیر درآمده است . دیر یا زود مسئله تولید مثل هم مطرح می شود و حاملگی به این معناست که خانم ها نیاز به حمایت اقتصادی دارند ، و نتیجتا پدر خانواده این وظیفه را به عهده می گیرد . نقش افراد کاملا روشن است ؛ طبیعت کار خود را انجام می دهد . حتی اگر رابطه "شاد " باشد و دو نفر " عاشق " یکدیگر باشند ، باز هم مسائل دیگری به وجود می آید که دوری از آن ها اجتناب ناپذیر خواهد بود . ایجاد رابطه یک امر حیاتی است و رابطه سالم به رابطه ای گفته می شود که تنها مرگ قادر باشد شرکای آن را از یکدیگر جدا کند.

به مشکلاتی که دربالا به آن ها اشاره شد ، قضیه مذهب و فشارهای اجتماعی را نیز اضافه کنید . آن وقت می بینید که کنار هم ماندن تا چه اندازه دشوار خواهد شد .به همین دلیل است که مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و اجداد و نیاکان ما خیلی راحت تر می توانستند تا آخر عمر درکنار یکدیگر باقی بمانند .

این روزها وضعیت ما با گذشته فرق کرده است . همه چیز به این مطلب ختم می شود ، ما تنها به این دلیل دریک رابطه باقی می مانیم ، و یا حتی وارد آن می شویم ، چون این کار بهتراز انجام ندادن آن است.

به عبارت دیگر یک رابطه باید موجب ایجاد خوشحالی درما شود در غیر این صورت هرگز حاضر به تحمل آن نخواهیم بود .

این مسئله بسیار مهمی است ، اما مشکل بزرگ تری که وجود دارد هیچ ربطی به خود رابطه ندارد . بلکه مشکل این است که مردم این کار را بدون وجود هیچ گونه دانشی انجام می دهند . جامعه هم چنان ارزش های پیش پا افتاده را مرکز اصلی توجه خود قرار می دهد و ما هم با همان مقیاس های قدیمی ، رفتارهای خودمان را تخمین می زنیم . هنوز تصور می کنیم اگر رابطه ما بهم بخورد ، بازنده میدان خواهیم بود و متحمل شکست شده ایم ، به ویژه اگر طرفی باشیم که دیگری این کار را درحق ما انجام داده باشد . اگر رابطه شما بهم خورد باید به آن درست مانند عوض کردن خانه ، تغییرشغل ،مهاجرت کردن به یک کشور دیگر و .... نگاه کنید . تاکنون برای خود شما چند مرتبه اتفاق افتاده که کارهای بالا را انجام داده باشید؟ اما عوض کردن شریک زندگی ؟! با این ها فرق می کند .

راه حل چیست ؟

حقیقتا می توان گفت : دو چیز ؛

ـ اول این که عاشق خودتان باشید . اگر خودتان را دوست داشته باشید هیچ کس نمی تواند به شما آسیب بزند چرا که یک قدرت درونی مصلح می شوید . اگر به آرنولد شوارتز بگویید : که تو انسان ضعیفی هستی ، این امر اصلا برایش مهم نیست ، چون اعتماد به نفس دارد ، خودش را دوست می دارد و از همه این حرفها گذشته به درستی می داند که این چنین نیست .

ـ دوم : این که چیزهایی را که از رابطه و زندگی خود می خواهید ، به طورکامل برای خودتان روشن کنید ، و با طرف مقابل خود نیز در مورد آن موارد صادق باشید .

همچنین شما باید بتوانید که با خودتان نیز در مورد این مسائل با انعطاف پذیری بیشتری برخورد کنید . خواست ها و نیازهای انسان ، به مرور زمان تغییر پیدا می کنند . تمایلات افراد ، سه ماه پس از برقراری رابطه ، درست مثل همان روز اول نیست ، و سه سال بعد نیز باز هم نسبت به روز اول دگرگون شده است . بنابراین به این نتیجه می رسیم که شما باید همواره به درون خود گوش کنید ، و نه تنها به او آسیب وارد نسازید ، بلکه به او اعتماد کرده و دقیقا مطابق توصیه های او عمل کنید !

اما به راستی چه چیز می تواند یک فرمول ساده و عملی را به شما به منظور یافتن و نگه داشتن یک عشق حقیقی ارائه کند ؟واقعا می خواهید بدانید ؟

باید فردی را که هر روزبا او هستید باتمام وجود دوست داشته باشید . ( برای این که بدانید این شخص چه کسی است ،بهتر است نگاهی به داخل آینه بیندازید !)

فقط همین ! با این کار شما حامل توده های عظیمی از عشق می شوید که می توانید به راحتی به دیگران نثار کنید . درطول زمان هایی که خودتان را یک فرد تنها تصور می کنید ، مطمئن باشید که زندگی چندان بد نخواهد گذشت ،چون برای مدتی با درون خودتان هم نشین می شوید ، خودتان را که بشناسید به خدا شناسی می رسید و این شناخت خلاء درونی شما را پر می کند واحساس آرامش می کنید در کنار کسی که زندگی می کنید و افسردگی دوران میانسالی کمترسراغ تان می آید .



همچنین مشاهده کنید