شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اشک‌های لاله


اشک‌های لاله

او مظهر عشق شد. سمبل آزادگی، اسوهٔ جاویدانی که معنا کرد «لا اله الی الله» را؛ و فریاد خود را به نورانی ترین مرتبهٔ شرق و غرب رساند.
سمع و بصر دنیا سویش روان است. گلو برایش فریاد می …

او مظهر عشق شد. سمبل آزادگی، اسوهٔ جاویدانی که معنا کرد «لا اله الی الله» را؛ و فریاد خود را به نورانی ترین مرتبهٔ شرق و غرب رساند.

سمع و بصر دنیا سویش روان است. گلو برایش فریاد می خراشد و داد می خواهد: «چه کرده اند با تو ای بندهٔ قرب الی الله؟» سر به فدای دین، جان به فدای دوست، زندگی و دنیایش برای اوست. آتش زخم تیر .

کمان از عمق جانش زبانه می کشد؛ اما مهم نیست، ضربهٔ شمشیر تنش را می‌خراشد، اما مهم نیست: «ابتغاء مرضاه الله».

روح و روان است که سوی عشق پرها می‌گشاید. شوق شهادت: یا الله سلام. دستم را بگیرد، دل و جانم برای توست.

حسین، حسین تنها یک مخلوق نیست، او تنها بندهٔ اعظم نیست، حسین عشق است و عشق است و عشق....

گل بی‌خار برادر از او طلب آب کرد. غیرت، شجاعت، جسارت، شهامت، غرور، کلمه‌ها غاصرند، چگونه می‌توان او را وصف کرد؟ مشک پر از آب شد. سوی رقیه روان شد... وای دستش... قدرت الهی در او تجلی دارد، جنگ خوبی و بدی، جنگ عشق و نفرت، جنگ بندگان شیطان با فرزندان علی و فاطمه... آه قلبم، وای فرزند برادر بی آب.

عباس، عباس یعنی ایثار، یعنی وفاداری، عباس یعنی برادری، می‌دانید عشق چیست؟ مجنون کیست؟ عشق عباس سراسر نور است، او معنای وجود است، عباس مبین خداست. شوق شهادت، وصل دوست. «وای فرزند برادر بی آب..» خیمه‌ها شد سوزان، روح عباس پرّان، خدایا بارانی ببار...

با این چه شورش است... سیاههٔ شیطان پیدا، آسمان آتشفشانی ماند پرخروش و غرّان، خیمه‌ها شد شعله‌‌ور. ای خدا برادرانم! خورشید می‌گدازد، جوانمردی به زمین افتاد: او هم خونم بود... رنج و درد، غم و اندوه، قلب مالامال از حس بی کسی، اسیر دشمن، تو مهربان‌ترین و فداکارترین درمان‌گری، با وجودش به اسیران گرما می‌بخشد. در پس یک شب تاریک و بی ستاره، صبحی روشن خواهد بود.

زینب، رینب درد کشیده با غم برادران، بار اندوه بر چشمانش. زینب سراسر پاکی. زینب یعنی ایمان، اعتقاد، استواری و توکل. او معنای کامل عفت و پاکدامنیست. غم سال‌ها پیرترش کرده، این مبلغ راه حق را. او افشاگریست صادق و واثق. زینب تجلی کلام فاطمه است...

نوجوان حسین، فرزند عزیزش، دلش می‌خواست پدر شدنش را به چشم ببیند. فرزندم تو جوانی، تو را زیستن می‌باید. باز هم شوق شهادت. شوق ایثارگری، پدر شجاعت را در چشم فرزند می‌بیند. روح خدایی او را پرواز کرده، حتی قبل از شهادت. جوان، پرشور، مبارز، عاشق، دلیر و پهلوان، خداوند! فرزندم! دلبندم! برای تو، روحش پر فیض باد! علی اکبر به روح جاودان پیوست. علی اکبر به دنیای دگر رخت بربست و از میان تاریکی‌ها به عرض الهی دست یافت: در مقام وزین شهادت...

طفلک بی یاور مادر! چه لذتی خواهد داشت شهادت در عنفوان زندگانی، اوج کودکی، اما آیا او یک کودک بود؟ گلوی خشک، تن داغ، شیر مادر نیست، آغوشش نیست، قطره‌ای باران هم نمی‌بارد، گهوارهٔ کوچک می‌لرزد. صدای گریهٔ اصغر... ای مادر ای مادر... یتیم بی پدر گریان، تیر دشمنان خصمان، بی‌پروا. فرزند حسین است نمی‌بینید نامردان؟ ثمر عشقی خداوندیست کور شده‌اید ناجوانمردان؟ او کودک باباست، او تشنه است، گلویش را پر آب کنید «آه فرزندم....»

علی اصغر، علی اصغر گلوی تشنه‌اش خونین به زخم تیر شیطانی، علی کوچک مادر به راه روشن الله، شهد نوشین شهادت را می‌نوشد ز چشمه ساری گلباران، به وعده‌گاه عشاقان...

و آن‌ها، و آن ۷۲ تن عاشق بودند و این عشق را برای من و تو به یادگار گذاشته‌اند تا حس کنیم معنای عشق به حق الهی را...

مهشید اوین



همچنین مشاهده کنید