چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

یادگار


یادگار

مادربزرگ همیشه می‌گفت: دلواپس نباش.
وقتی بر بالین او شتافتم، چارقد سفید همیشگی‌اش را بر سر کرده بود و تسبیح تربتش را در دست داشت.
دلم می‌خواست دلواپس رفتنش نباشم، اما نمی‌شد. …

مادربزرگ همیشه می‌گفت: دلواپس نباش.

وقتی بر بالین او شتافتم، چارقد سفید همیشگی‌اش را بر سر کرده بود و تسبیح تربتش را در دست داشت.

دلم می‌خواست دلواپس رفتنش نباشم، اما نمی‌شد. بدون مادربزرگ بخشی از قلب من، گوشه‌ای از زندگی من؛ از دست می‌رفت و از من دور می‌شد.

و دوری دلواپسم می‌کرد.

مادربزرگ به سختی لبخندی زد، دستش را در دستم گذاشت و آرام گفت:

- دلواپس نباش.

وقتی نگاهش با افق پیوند خورد، تسبیح تربت او در دستانم بود.



همچنین مشاهده کنید