شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
نگاه زن به زن: نقدی بر زندگینامههای مستند کُرنِلیا آفریکانا به قلم پژوهشگران فمینیست (بخش دوم)
سوزان دیکسن در همان نخستین صفحه از فصل اول تکنگاری خود دربارهی کُرنِلیا، مادر گراکّیها به روشنی میگوید چه نوع تصویری از کُرنلیا برای ما ترسیم خواهد کرد: چهرهی یک اسطوره. جای تعجب نیست. بخش غالب ادبیات دست اول مربوط به کُرنِلیا شیپیونیس آفریکانا با ستایشهایی گاه بسیار افراطی – حتا به نسبت احساساتیاندیشیها و مبالغهگریهای آشکار و پنهان تاریخنگاران از گذشته تا امروز – عجین شده است.
کُرنلیا: شخصی یعنی سیاسی
سوزان دیکسن در همان نخستین صفحه از فصل اول تکنگاری خود دربارهی کُرنِلیا، مادر گراکّیها (Dixon 2007) به روشنی میگوید چه نوع تصویری از کُرنلیا برای ما ترسیم خواهد کرد: چهرهی یک اسطوره. جای تعجب نیست. بخش غالب ادبیات دست اول مربوط به کُرنِلیا شیپیونیس آفریکانا با ستایشهایی گاه بسیار افراطی – حتا به نسبت احساساتیاندیشیها و مبالغهگریهای آشکار و پنهان تاریخنگاران از گذشته تا امروز – عجین شده است. یک نمونهی بارز، همدلی پلوتارک با گفتههای ستایشآمیزی است به نقل از کوچکترین پسر کُرنِلیا، گایوس گراکّوس، در تحسین مادر به خاطر پروراندن فرزندانی برومند و نیز کنارهگیری از مصاحبت مردان از مدتها پیش (Plutarch, Caius Gracchus, 4.4). همین نقل قول سرسلسلهی قرنها ستایش مکتوب از شخصیت کُرنِلیا در مقام الگویی مثالزدنی برای همهی ماتروناها شد: بانوی یک خانهی اشرافی در روم باستان، که به حکم سنت و قانون در تملک پاتِرفامیلیاس یا پدر خانواده بود ولی در عمل گرداندن آن بدون سرپرستی همهجانبهی ماترونا میسر نمیشد. چنین عنوانی برای یک زن فقط وضعیت تأهل یا توانمندیهای او در خانهداری و بچهداری را مشخص نمیکرد، بلکه مجموعهی کاملی از فضیلتها را به او پیوند میداد که به عنوان جوهرهی حقیقی زنانگی در پنداشت جمعی رومیان (همانند بسیاری مردمان دیگر) جا افتاده و تثبیت شده بودند: پاکدامنی، سربهزیری و متانت، سادگی و سادهپسندی، صرفهجویی، خاموشی و کمگویی، و خانهنشینی (Hemelrijk 2004: 13). بر این مبنا، درخشش کُرنِلیا در مقام همسر و مادری آرمانی تا صدها سال پس از مرگ او زبانزد همگان بود (Freisenbruch 2010: 13)، حتا زبانزد نویسندگان نو – مسیحی که به رومی-ستیزی شهره بودند (Dixon 2007: 61-62). بیشترین بهرهی کُرنلیا برای این دسته از نویسندگان سدههای نخستین مسیحیت، الگویی بود که برای مادر نمونه پیش چشم میگذاشت و محور آن گفتهای بسیار نقلشده منسوب به او: «جواهرات من فرزندانم هستند» (Valerius Maximus, Facta et Dicta Memorabilia, 4.4). تأکید فراوان منابع تاریخی روی سرآمدی کُرنِلیا در عمل به آرمانهای زنانگی، کماعتنایی نسبی تاریخنگاران به بینش سیاسی، فرهیختگی، و ذوق ادبی او را پررنگتر جلوه میدهد. این نکته راه برداشتهای قهرمانپرورانهی فمینیستی از این شخصیت را هموار کرده است.
همانطور که پیشتر گفته شد، کاملترین تجلی بیانگرانهی رهیافت فمینیستی موج سوم چیزی نیست جز تأکیدی عظیم و همهجانبه روی زنانگی و قائل شدن اهمیت ویژه برای نقش زنان در پدیدههای گوناگون تاریخی و اجتماعی. علاوه بر این، شیوههای جدید در تاریخنگاری تا حد زیادی از گرایشهای پسا – مدرن به توهمزدایی از اسطورههای تاریخی و واسازی/رمزگانگشایی آنها در بستری از واقعیتهای گواهاندار تأثیر پذیرفتهاند. در مقابل، تاریخمحوری صرف به تقویت دیدگاههای موج دوم فمینیسم راه میبرد. سیمایی که پُمرُی از کُرنِلیا ترسیم کرده (Pomeroy 1976: 150, 161) زیر نفوذ ویژگیهایی از این دست است. کُرنِلیای او، مادر کُرنِلیای دیکسُن، از این رو شخصیتی اسطورهیی معرفی شده که خود شواهد تاریخی، نوشتههای کمشمار و پراکندهای که دربارهی او در منابع دست اول یافت میشوند، چنین سیمایی از او به دست دادهاند: دختری سربهراه و حرفشنو؛ همسری مهربان و وفادار که پس از مرگ شوهر اونیویرا (= یکمَرده) ماند و تمامی پیشنهادهای ازدواج دوباره را – حتا از جانب بطلمیوس هشتم، فرعون مصر– رد کرد؛ مادری فداکار، که در سراسر حیات سیاسی پسرانش پشتیبان (و راهنمای) آنها بود؛ زنی تحصیلکرده، باهوش و خردمند که مهارتهای ادبی و آشناییاش با فرهنگ یونانی از نخستین سرنمونهای گرایشهای فراگیر هلنیستی بود که به نوبهی خود پیکرهی اصلی فرهنگ هلنی – رومی را تشکیل دادند. بردباری مثالزدنی او بر مصیبت کشته شدن دو پسر جوانش، بنیانگزاران و سردمداران نخستین جنبش اصلاحطلبی در تاریخ سیاسی جمهوری روم، نیز به عنوان سرمشق توصیه میشد. نگین همهی این سرفرازیها، جاودان شدن خاطرهی او در قالب یک تندیس بود که هرچند اکنون از میان رفته، اما برای صاحب خود جایگاه یگانهی نخستین زن رومی که مجسمهاش ساخته شد را به ثبت تاریخ رسانده است. دیکسن به ما میگوید که کُرنِلیا اگر هم به واقع الاهه نبوده و حتا از انجام تکلیفهای معمول ماترونا به بهترین شکل فراتر نمیرفته است، باز چنان حجمی از اسطورهسازی تاریخی را به خود اختصاص داده که تصور سیمایی کمتر آرمانی برای او اگر نگوییم غیرممکن، دست کم بسیار دشوار است.
فرایزنبروخ، با حرکت نسبی از دیدگاههای سراپا تاریخمحور پُمرُی و دیکسُن به سوی رهیافتهای تاریخی – باستانشناسی، در کاوش به دنبال برجستگیهای نقش زن در زندگی روزمره، نخست نگاه خود را روی سرمشقی متمرکز میکند که کُرنِلیا از طریق تاریخنگاران خود برای مادران آینده به جا گذاشته: مادری که برخلاف رسم رایج بین زنان همطبقهاش حاضر نبود دایهای برای شیردهی به خدمت بگیرد و فرزندانش را «از سینهی خود» و «در آغوش خود» شیر میداد (Tacitus, Dialogue, 28). فرایزنبروخ نشان میدهد که اخلاقگرایان رومی تا قرنها بعد سرمشق کُرنِلیا را به صورت حربهای بر ضد «خودبزرگبینی زنان» بهکار میبردند و آنان را بابت ترک این مسئولیتهای کلیدی به این بهانه که مبادا «صدمه و آسیبی به اندامشان» وارد آید نکوهش میکردند (Freisenbruch 2010: 7). او بدین نتیجه میرسد که زنان در نوشتههای باستانی هیچگاه به خاطر کاری که به سود خود و زنانگی انجام میدادند ستایش نمیشدند: تنها موارد نام بردن از آنان، آن هم با لحنی احترامآمیز، مربوط میشود به خدمتی که برای مردان انجام دادهاند. بنابراین، جایگاه افسانهیی کُرنِلیا را میتوان بهصورت نمادی از «مرکزیت خانواده در زندگی رومی» (George 2005: 39) رمزگانگشایی کرد، که مبنای همهی اشارهها و مثالآوریهای آتی مربوط به او است. سیمایی که فرایزنبروخ از کُرنِلیا ترسیم کرده بیش از هرچیز از همین اشارهها تشکیل میشود: اندرز سِنِکا به مادرش مبنی بر اینکه در خویشتنداری و غلبه بر ماتم درون از کُرنِلیا سرمشق بگیرد (Seneca, Consolatio ad Helviam) (ص.59)؛ جواهر- ناپرستی کُرنِلیا که تجلی عینی پیروی از قوانین اُپیوس (لِکس اُپیا) برای اعمال محدودیت بر دولتمندی زنان و نیز نمایش این دولتمندی توسط آنان است (ص.144)؛ و بر پا شدن مجسمهی او از جانب سنای روم (ص.25). گرایش فرایزنبروخ در معرفی و تشریح، اما نه تفسیر، واقعیتهای تاریخی که به طبع از بسطدهیهای معمول این واقعیتها به سود یکی از دو جنس جلوگیری میکند، پاسخی است قاطع به تاریخنگاران فمینیست موج دوم (نک. به زیر). نمود این گرایش را در خودداری از بخشیدن رنگ و رخ جاهطلبی سیاسی به دخالتهای کُرنِلیا در این عرصه میبینیم: کُرنِلیا در گروه مادران قدرتمندی مانند لیویا (مادر امپراتور تیبریوس) و آنتونیا مینور (مادر امپراتور کلائودیوس) قرار گرفته که اقتدار خود را به تمامی در خدمت پاسداری از جاه و مقام مردان خانواده بهکار میگرفتند و از این لحاظ نقطهی مقابل همتایانی همچون آگریپینا مینور (مادر امپراتور نرون) محسوب میشدند که آشکارا در پی تحکیم موقعیتی سیاسی برای شخص خود بود (ص. 123). در عین حال، چنین بیانی به احتمال قوی قصد ندارد اخلاق کُرنِلیایی را سرمشق زنان رومی برای ابراز وجود در عرصهی سیاست معرفی کند، و از این لحاظ میتوان دیدگاه فرایزنبروخ را نشاندهندهی بیثمر بودن تلاش تاریخنویسان باستان و سایر مردان همروزگار آنان - و بنابراین عملن همراستا با اندیشهی بنیانی فمینیسم - ارزیابی کرد که اغلب میکوشیدند خودداری کُرنِلیا از عرض اندام در عرصههای اجتماعی خارج از چارچوب خانه و خانواده در عین داشتن توانمندی بسیار بالا برای این کنش را به کنشپذیری و درونگرایی ذاتی زنان و بنابراین به سنگ محک زنانگی تبدیل کنند. در نتیجه، کُرنِلیای فرایزنبروخ نه یک الاهه یا اسطوره بلکه فقط زنی برجسته و تحسینبرانگیز در چارچوب نظام زنانگی تعریفشده و مشخص فرهنگ خویش است که هرچند در منابع تاریخی نمونهی برترین نوع زن در نگاه مردسالار معرفی میشود اما در حقیقت نقطهقوتهای زنانگی را تجلی میبخشد – نکتهای که از قضا دشمنانش بهخوبی دریافته و برای ترور شخصیتی او از آن استفاده میکردند.
ناگفته پیداست سرمشقی که دربردارندهی ویژگیهایی به شدت جنسیتمدار باشد، پاسخگوی آرمانخواهی اجتماعی و مطالبههای تاریخی جریان اصلی فمینیسم نخواهد بود. اما امتیازی که کُرنِلیا به زندگینامهنویسان خود، و تحلیلگران این زندگینامهها، هدیه میکند آزادی و امکان ارائهی روایتی دلخواه و تأییدگر از این چهرهی به هر تقدیر «متفاوت» است. بازنماییِ سارا پُمرُی از این متفاوت بودن در نمادپردازی کُرنِلیا به صورت نوعی هِرمافرودیت رومی بیان شده است (Pomeroy 1976: 146): الوهیتی دوجنسی که تجسم عینی مفهوم آندوژنی را پیش چشم میگذارد. این نماد هلنیِ دو – ملاکهاندیشی در رابطه با تعریف فرهنگ رومی از یک ماترونای تمامعیار – حرفشنو ولی کاردان، عاطفی ولی خوددار، وابسته ولی خودکفا، خانهنشین ولی سرشناس – شخصیت کُرنِلیا را به هیبت الاههی الاهگان کیش تاریخی پرستش و پیروی «اصول زیربنایی نصّ قانون روم» جلوه میدهد، قانونی که به حکم آن «هر زنی باید تحت سرپرستی یک قیّم مذکر باشد» (Pomeroy 1976: 150). هِرمافرودیت پُمرُی در عین شباهت کلی، از بنیان با بانوی برجستهی فرایزنبروخ متفاوت است: دسترسناپذیری اثیری - افلاطونی او در تقابل آشکار با پراگماتیسم ارسطو - مسلکانهای قرار میگیرد که مادر فرهیخته و فداکار برادران گراکّی نمایندگی آن را در روم دورهی جمهوری برعهده دارد.
بااینحال نمیتوان گفت که همسویی با نگرش پُمرُی و فمینیسم موج دوم با ورود به قرن بیست و یکم از میان رفت. نمونهای تطبیقی از این همسویی در رابطه با پروندهی کُرنِلیا را در تندروی ظریفِ آن هاورد میبینیم، که باور دارد کُرنِلیا از نخستین ماتروناهای «آزاده» در دورهی پرتلاطم اوج جمهوری روم بوده است (Haward 2001: 58). نتیجهگیری مزبور این احتمال را پیش میکشد که عینک فمینیستی هاورد گروه اول ویژگیهای برشمرده برای ماترونای تمامعیار را به سود گروه دوم محو و کمرنگ کرده تا از کُرنِلیا یک شخصیت فرهنگی – سیاسی سرشناس همتای زنان نامدار امروزین این عرصهها بسازد: چیزی شبیه کهننمون املاین پنکهرست.
برخلاف انتظار، ترسیم اسطورهسازانهی دیکسن در کتاب کُرنِلیا: مادر گراکّیها، نخستین پژوهش مستقل و اختصاصی درمورد کُرنِلیا، در نیمهراه این دو دیدگاه متقابل و نه در کنار یکی از آنها قرار میگیرد. دیکسن در نوشتن از کُرنِلیا نه در مقام تاریخنویس به معنای سنتی یا امروزین کلمه بلکه در جایگاه یک زندگینامهنویس، یا به بیان دقیقتر یک خُردتاریخنویس قلم میزند. او در رویکردی متفاوت با فرایزنبروخ، کُرنِلیا را به این دلیل اسطوره میداند که همانند یکی از الاهگان باستان در ثبتهای ادبی مربوط به خود از قید گاهشماریهای دقیق میگریزد. واقعیتهای ثبتشده از زندگی کُرنِلیا تقریبن هیچکدام به تاریخی مطمئن اشاره نمیکنند و رنگمایهی همیشه محتمل نگاه نابرابرانهی جنسیتی میزان اتکاپذیری همان ثبتها را نیز زیر سؤال میبرد. در حقیقت، سرگذشتی که از کُرنِلیا در دست داریم تا حد زیادی از درون و بیرون با حکایتها و روایتهای تاریخی احاطه شده است. بسیاری از این حکایتها را نویسندگانی به رشتهی تحریر درآوردهاند بسیار دیرتر از آنکه بتوانند در مقام شاهد عینی ارزیابی شوند. علاوه بر این، و شاید تا حدی به همین دلیل، در حال حاضر هیچ تاریخی را نمیتوان به قطع و یقین به رویدادهای اصلی زندگی او همچون تولد، نامزدی، ازدواج، (به قولی دوازده بار) زایمان، و حتا درگذشتش نسبت داد (Dixon 2007: 1). بخش عمدهی دانستههای ما دربارهی کُرنِلیا را تاریخنویسانی تأمین کردهاند که پس از روزگار او - قرن دوم پیش از میلاد - میزیستهاند. نزدیکترین آنها به زمان کُرنِلیا سیسرون است که در سال 106 پیش از میلاد، به احتمال زیاد در آخرین سالهای عمر او، به دنیا آمد. بدینترتیب دیکسن تصدیق میکند که منابع دست اول در این رابطه را باید با دقتی منتقدانه و بر مبنای روش آنها در بهرهگیری از «منابع زنده» بررسی کرد (Dixon 2007: 65, n.1).
نخستین تمهید دیکسن برای تبدیل این قهرمان افسانهیی به انسان خاکی، و نیز در راستای یافتن راهحلی برای مسئلهی «بههنجارنمایی تفکیک جنسیتی» (Krolokke & Scott Sorensen 2006: 19) که در قاموس پژوهشگری پذیرفتنی باشد، این است که داستان گاهشمار – گریز خود را با سلسلهای قابل درگیری از تاریخهای مشخص تطبیق میدهد. او در قدم اول، زندگی کُرنِلیا را به سه دورهی قابل تشخیص تقسیم میکند: نوشکفتگی و بلوغ او بهعنوان یک ماترونای جوان، حدود 175 تا 154 پ.م.؛ نقشآفرینی اجتماعی – سیاسی او در مقام سرپرست خانواده به دنبال درگذشت همسر در حدود 154 تا قتل کوچکترین پسرش، گایوس، در 121 پ.م.؛ گوشهگیری او در شهر کوچک میزهنوم از 132 یا 121 تا پایان عمرش در 102 (یا شاید 100) پ.م. (Dixon 2007:4). این ترتیب تاریخی، سپس، شالودهی ارزیابی دیکسن از حکایتهای موجود در منابع نوشتاری قرار میگیرد و او آنها را بر اساس میزان باورپذیری حاصل از مقایسه با سایر واقعیتهای تاریخی بسترساز و مطمئنتر محک میزند. نشاندن این اسطوره در بستری از واقعیتهای تاریخی مقصودی دوگانه را برآورده میسازد. از یک سو، فرازهای دسترسپذیر از تاریخ دریچههای گوناگونی به سوی کاوش در سرگذشت «واقعی» کُرنِلیا میگشایند؛ از سوی دیگر، محتوای سیاسی این فرازها بهواقع میتواند چهرهی این مینروای خانهنشین اما بلندپرواز را به یک سیاستمدار خارج از گود اما پرنفوذ تبدیل کند.
زندگی زناشویی کُرنِلیا با قول و قرار نامزدیای آغاز شد که به طور استثنا با کمبود ثبت در منابع دست اول مواجه نیست و حکایت آن دست کم توسط سه تاریخنویس بازگو شده است: لیوی (Livy 38.57.3-8)؛ آئولوس گِلیوس (Aulus Gellius NA 12.8.1-4)؛ و والِریوس ماکسیموس (Valerius Maximus 4.2.3). این رویداد آشکارا به ردهی گسترده و پرتنوع ازدواجهای مصلحتی تعلق دارد: نوعی مبادلهی انسان (مؤنث) به عنوان مُهر تأیید یا تحکیم اتحادی بین دو خانواده. موارد بیشماری از این نوع مبادله را در بسیاری از فرهنگها، در مسیر هردو محور زمان و مکان، میتوان یافت (Lévi-Strauss 1969:480). دورههای تاریخی گوناگون، از زمانهای اسطورهیی بدین سو، نمودهای فراوانی از «زن به مثابه هم ابزار و هم کارگزار» (Lyons 2012:1) در خود دارند، چنان که از یک منظر میتوان این فراوانی را هنجارساز دانست و بر این مبنا ازدواج مصلحتی را برای بسیاری از فرهنگها امری عادی/بههنجار به حساب آورد. از دید یک پژوهشگر فمینیست، اما، چنین پدیدهای بازتابدهندهی تناوب نوعنمون گرایش جمعیِ رومیان بین سبعیت بدوی و احساساتیگری است (Dixon 2007:3). با این وجود، رنگمایهی متنهای تاریخی، اگر به عمد دنبال شاهد مثال کشمکشهای جنسیتی در آنها نگردیم، بیش از هرچیز سویهای انسانشناسانه دارد. ماجرای نامزدی کُرنِلیا نمونهی خوبی از این دست است. پوبلیوس شیپیونیس آفریکانوس یا همان شیپیون آفریقایی، سردار بزرگ رومی که بهویژه پس از شکست دادن هانیبال به جایگاه اجتماعی کمنظیری دست یافته بود، در جریان ضیافتی در محلهی سیاسی – حکومتی رُم یعنی تپهی کاپیتولینه تصمیم میگیرد با دشمن قدیمی خود، سیاستمدار رومی تیبریوس سمپرونیوس گراکّوس، آشتی کند، و به عنوان تضمین پایداری این آشتیِ پایاندهنده به سالها خصومت و کینهتوزی دختر کوچکتر خود، کُرنِلیا مینور، را برای همسری به او پیشنهاد میکند. با توجه به آنچه در بالا گفته شد، انتظار میرود نویسندگان فمینیست پیکان اعتراض خود را به سوی چنین دادوستدی نشانه بروند (نمونهاش کانتارِلا [Cantarella 1993:117] که این مدل نامزدی را تعیین «اربابی تازه برای یک زن» مینامد). ولی طرفه آنکه در قضیهی کُرنِلیا حساسیت خاصی نسبت به مسئلهی تعیین تکلیف برای سرنوشت یک زن بدون حضور و دخالت او یا کنشپذیری و فقدان اختیار ابراز نمیشود، چنانکه حتا پُمرُی اطاعت از قرار معلوم بیچون و چرای کُرنِلیا را واکنشی «نه غیرمعمول» برای دختران جوان همتای او میخواند (Pomeroy 1976:157). در عوض، نخستین حضور کُرنِلیا در منابع باستانی دستمایهای برای رمزگانگشایی شخصیتهای دیگری در این روایت فراهم کرده است.
دقیقترین گزارش از رویداد مورد بحث را لیوی ارائه داده و در ادامه تعریف میکند که امیلیا، مادر کُرنِلیا، با شنیدن خبر این نامزدی – به قول لیوی «طبعن» - اعتراض کرد که درمورد انتخاب همسر آیندهی دخترش باید با او مشورت میشد. حقی که این تاریخنویس رومی برای یک زن قائل شده چشمگیر است، اما نکتهی همینقدر مهم تردیدی است که لیوی نسبت به صحت و سقم این داستان ابراز میکند، دلیلش هم این که احتمال میدهد قول و قرار ازدواج کُرنِلیا بعد از درگذشت پدرش گذاشته شده باشد. تأمل پژوهشگرانهی او در جهتگیری تحلیل دیکسن به سمت باریکبینی و نکتهسنجی بهتر بازتاب مییابد تا در قاطعیت بیپایهی ارجاعهای فرایزنبروخ و پُمرُی به روایت ازدواج اجباری. تفسیر دیکسن، به درستی، بر شالودهی تردیدهای لیوی بنا شده و تأمل او را به ظرافت به سمت نتیجهگیریهای فمینیستی ملایم سوق میدهد: اینکه بههرحال ازدواج کُرنِلیا با گراکّوس به احتمال قوی یک ازدواج مصلحتی از نوع بسیار معمول بین اشراف رُمی بوده، و باز به احتمال قوی از جانب امیلیا، بهطور مستقل یا مشورتی، ترتیب یافته است (Dixon 2007: 7). این نخستین مورد از موارد فراوان پژوهش دیکسن است که در آن رگهی پررنگ تفکر فمینیستی موج سوم در تمرکز ویژه بر زنان مولد جنبشهای سیاسی - اجتماعی (و نیز زنان پاسدار و تبلیغگر این جنبشها مانند سِمپرونیا، دختر کُرنِلیا) به آسانی به چشم میآید.
نگرش سیاسی – اجتماعی بالا در بستر فمینیسم موج دوم رنگ و روی روانکاوی جامعهشناختی به خود میگیرد و نشان میدهد که سرگذشت کُرنِلیا چگونه از سطح شخصی به سطح سیاسی نضج گرفته است. امیلیای پُمرُی زنی جلوهفروش توصیف شده که از هر فرصتی برای به رخ کشیدن دولتمندی خود استفاده میکند (Pomeroy 1976:163). مرجع این توصیف گزارش پُلیبیوس از شیوهی تشریفاتی و پرتجمل امیلیا هنگام شرکت جستن در مراسم و مناسبتهای اجتماعی گوناگون است (Polybius 32.12). طلا و نقرهی فراوان، ارابهای شکوهمند، جواهرات درخشان، و لشگری از خدمتکاران و ملازمان همه و همه به عنوان دلالتکنندگان بیچون و چرای ولخرجی و خودنمایی امیلیا رمزگانگشایی شدهاند، بیآنکه به توضیح همین امر در متن اصلی توجه شده باشد: چنین تمهیدهایی از لازمههای حضور یک زن اشرافی در عرصههای اجتماعی روم، همچون بسیاری جامعههای دیگر، به شمار میرفته است. گواه این مطلب زن برادر امیلیا، پاپیریا ماسونیس، است، که تا پیش از دریافت غیرمنتظرهی سهم بزرگوارانهای از میراث امیلیا، ناتوان از تأمین لازمههایی از این دست، چارهای جز خانهنشینی نداشت (Polybius 31.28).
امیلیا که به هر روی زنی صاحب جاه و جلال تصویر شده، از معدود زنان جامعهی خویش است که ملک بزرگی به نام خود دارد: ویلایی شکوهمند در میزهنوم، شهرکی ساحلی در کامپانیا بر کرانهی خلیج ناپل، که پس از درگذشت او به دختر متین و فروتنش، کُرنِلیا، رسید. از قرار معلوم، کُرنِلیا به اصطلاح سینه مانوس (= بدون دست) ازدواج کرده بود، یعنی بدون انتقال حق سرپرستیاش از پدر به شوهر، و به همین خاطر همچنان از میراث خانوادهی پدری سهم میبرد. اقامت این مالک جدید در ویلای میزهنوم چه از نظر پیوستگی و طول مدت و چه از نظر کیفیت و سبک زندگی از قرار معلوم تفاوتی چشمگیر با مالک پیشین داشته، تفاوتی که مورد پسند فمینیسم موج دوم واقع شده است. کُرنِلیا پس از درگذشت شوهر اغلب و به دنبال کشته شدن پسرش (احتمالن تیبریوس) به طور دائم در این ویلا و دور از رُم بهسر میبرد و در کنار سرپرستی بر امور خانه و خانواده، بخش عمدهای از وقت خود را صرف دانشاندوزی و پرورش ذوق ادبی و گفتگوهای روشنفکرانه میکرد. پُمرُی در تأکید بر این تفاوت میگوید که «ذوق ادبی» و «هلنیدوستی» معروف کُرنِلیا، که نقطهی مقابل شوق امیلیا به «نمایش ثروت» محسوب میشد، از پدر به او رسیده بود (Pomeroy 1976: 170-171). رد پای فمینیسم مردانهاندیش در این تفسیر آشکار است. روشنفکری کُرنِلیا، دانشوری فلسفی و ژرفاندیشی سیاسی او بر هیچکدام از زندگینامهنویسان قدیم و جدیدش پوشیده نیست. اهمیت فراوانی که برای خانه و خانواده قائل میشد و آن را در وظیفهشناسی مثالزدنی خود بازتاب میداد نیز در تمام طول تاریخ با شخصیت او پیوند خورده است. از همین رو، اگر این دو جنبه را ملاک واقعیت در نظر بگیریم، از طرز برخورد هر پژوهشگر با آنها و میزان تأکیدگذاری بر یکی از این دو میتوانیم به تحلیلی از گرایشهای فکری پژوهشگر مورد نظر دست پیدا کنیم.
تا اینجای کار، تمرکز عمدهی بحث حاضر بر منابع تاریخی و عملکرد نویسندگان گوناگون امروز در مواجهه با این منابع و استفاده از آنها بوده است. اما همچنانکه پیشتر گفته شد، واکاوی واقعیتهای تاریخی تنها از روی پارههای متنیِ بهجامانده امکانپذیر نیست. درحالیکه تطبیق و تکمیل این دسته از شواهد با یافتههای باستانشناسی میتواند نمای روشنتر و کاملتری از آنچه در گذشتههای دور رخ داده به دست دهد. بنابراین در ادامه نگاهی خواهیم داشت به شواهد باستانشناختی مربوط به زندگی و روزگار کُرنِلیا، تا بدین شیوه با اضافه کردن رویکردهای تطبیقی و بسترشناختی به واسازی (ساختارشکنی) سرگذشت او، از باستانشناسی پسا – روندی در راستای بررسی و تحلیل دستاورد زندگینامهنویسانش کمک بگیریم.
(ادامه دارد)
منابع
Aulus Gellius, Attic Nights, 12.8.1-4.
Cantarella, E. 1993. Pandora's Daughters: The Role and Status of Women in Greek and Rome Antiquity, Fant, M. B. (tr.), London: The Johns Hopkins University Press.
Cicero, De Officiis, 1.151.
De Beauvoir, S. 1949 (2009). The Second Sex, Borde, C. and Malovany-Chevallier, S. (trs.), London: Random House.
Dixon, S. 2007. Cornelia: Mother of the Gracchi, Oxford: Routledge.
Douma, J. 2012. Cornelia, Mother of the Gracchi. The Global Dispatches, http://www.theglobaldispatches.com/articles/cornelia-mother-of-the-gracchi, accessed 14/01/2013.
Freedman, E. 2002. No Turning Back: The History of Feminism and the Future of Women, New York: Ballantine Books.
Freisenbruch, A. 2010. Caesar's Wives: Sex, Power, and Politics in the Roman Empire, New York: Free Press.
Haward, A. 2001. Penelope to Poppaea, London: Bristol Classical Press.
Hemelrijk, E. A. 2004. Matrona Docta: Educated Women in the Roman Élite from Cornelia to Julia Domna, London: Routledge.
Karolokke, C. and Scott Sorensen, A. 2006. Gender Communication Theories and Analyses: From Silence to Performance, Thousand Oaks, CA: Sage Publications, Inc.
Lévi-Strauss, C. 1969. The principles of kinship. In Lévi-Strauss, C. The Elementary Structures of Kinship, Boston: Beacon Press, 478-97.
Lyons, D. 2012. Dangerous Gifts: Gender and Exchange in Ancient Greece, Austin: University of Texas Press.
Perring, D. 2005. Domestic architecture and social discourse in Roman towns. In MacMahon, A. and Price, J. (eds.) Roman Working Lives and Urban Living, Oxford: Oxbow, 18-28.
Pliny the Younger, Letters II.17.
Plutarch, Caius Gracchus, 4.4.
Polybius, Histories, 32.12.
Pomeroy, S. 1976. Goddesses, Whores, Wives and Slaves: Women in Classical Antiquity, New York: Schocken Books.
.Titus Livius (Livy), Ab Urbe Condita, 38.57.3-8.
Valerius Maximus, Facta et Dicta Memorabilia, 4.2.3.
بخش اول
http://www.anthropology.ir/node/24305
پرونده ی «زنانگی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/9983
پرونده ی «فمینیسم» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/6623
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
0108366716007
شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
شماره کارت:
6037991442341222
به نام خانم زهرا غزنویان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد توماج صالحی جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران سیل کنکور هواشناسی وزارت بهداشت پلیس سلامت سازمان سنجش زنان سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت خودرو خودرو بازار خودرو دلار قیمت طلا مسکن سایپا بانک مرکزی ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد سریال پایتخت سریال تلویزیون موسیقی رهبر انقلاب قرآن کریم فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا سپاهان
هوش مصنوعی سرطان نخبگان سامسونگ اپل فناوری ناسا الماس بنیاد ملی نخبگان مریخ ربات
سازمان غذا و دارو کاهش وزن بارداری هندوانه مالاریا آلزایمر زوال عقل