سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

مدیرانی که «آرمانگرا» بودند و «واقع گرا» شدند


مدیرانی که «آرمانگرا» بودند و «واقع گرا» شدند
«آرمانگرایان» با «مدیران» و «برنامه ریزان» مشکل دارند. مشکل هم در این است که «مدیران» در «عرصه عمل» هستند و «آرمانگرایان» بر «کرسی نظر». «مدیران» می گویند «آرمان»ها به درد «سخنرانی» می خورند و «قابلیت اجرا» ندارند. و آرمانگرایان بر اصالت آرمانها اصرار می ورزند.
به زعم مدیران، «اداره ی جامعه» کاری است کاملاً علمی و نمی توان با تکیه بر «ایده آل»های آرمانگرایانه، چرخ جامعه را گرداند.
بدین ترتیب، برخی پدیده های اجتماعی در نگاه آرمانگرایان، نمودی از «ظلم» محسوب می شود. در حالیکه همان پدیده ها در نگاه مدیران، به عنوان امری اجتناب ناپذیر و قهری پذیرفته می شوند. در اینجاست که جدال میان آرمانگرایان و مدیران بالا می گیرد. جدالی که هیچگاه به سرانجام نمی رسد.
برای مثال، آرمانگرایان اصرار دارند که «همه ی فقر باید ریشه کن شود» و مدیران، چنین باوری را نمی پذیرند. چرا که آرمانگرایان به «معارف» استناد می کنند و مدیران، به «عرف». بر اساس «معارف»، همه ی اعضای جامعه ی بشری، حق حیات دارند و هیچ بهانه ای برای «عدم برخورداری هیچ یک از آنها» پذیرفته نیست. ولی بر اساس «عرف تاریخ»، همواره عده ای بوده اند که از مواهب زندگی و اسباب رفاه محروم بوده اند. البته پشتوانه ی محکم تری نیز برای پذیرش «عرف تاریخ» تراشیده شده و آن عبارت است از «قواعد علمی». بر اساس قواعد علمی نیز، «برای توسعه ی اجتماعی و اقتصادی» چاره ای جز محرومیت عده ای از اعضای جامعه ی بشری نیست.
مدیران می گویند: «اقتصاد، علم است» و بنیانگذاران «علم اقتصاد»، کار را تمام کرده اند. آنها «بهتر از ما می دانستند» که نمی توان «همه را از بند فقر رهانید». از این روی، در نسخه هایی که برای اقتصاد پیچیده اند، مجوز «چشم پوشی از وجود عده ای» را صادر کرده اند.
اما آرمانگرایان، این نسخه ها را برنمی تابند. آنها نمی توانند به «الزامات توسعه» تن دهند. آنها می گویند اگر هم بپذیریم که عده ای باید قربانی شوند تا جامعه، توسعه یابد، باز هم مسئله حل نمی شود. در این صورت، این ابهام باقی است که «این عده، که قرار است هزینه توسعه شوند، چه کسانی هستند؟» چگونه انتخاب می شوند؟ چه کسانی آنها را انتخاب می کنند؟ چه معیارهایی برای گزینش این قربانیان وجود دارد؟
و مدیران می گویند، «جریان توسعه»، جریانی کاملاً «آزاد» است. هر کس، هر جور که «می تواند»، گلیم خود را از آب بیرون بکشد! هر که «باعرضه تر» است، در جریانِ آزاد توسعه، بهره مند می شود. توجه کنید: «در جریانِ آزادِ توسعه، هر که «توان» دارد، بهره مند می شود»!!
با این حساب، کاملاً پیداست که «قربانیانِ توسعه» چه کسانی هستند. از همان ابتدا نیز کاملاً روشن بود که تمام کاسه کوزه های «قواعد علمی» بر سر چه کسانی خواهد شکست. آیا بهتر نبود از اول بگویند که «ناتوانان»، خود را آماده ی قربانی شدن کنند؟
پس، آرمانگرایان، زیر بار نمی روند. چرا که تن دادن به این «قواعد علمی»، همانا رضایت دادن به «ضعیف کشی» است و این، در معارف آرمانگرایان، چیزی جز «ظلم» معنی نمی شود. چطور می شود، دست عده ای را بست و انداخت در میدان کارزار و از آنها خواست تا از خود دفاع کرده و جان خود را نجات دهند؟
کار که به اینجا می رسد، مدیران می گویند «بالاخره نمی توان در مقابل حرکت شتابان توسعه ایستاد»، «نمی توان قطار توسعه را متوقف نمود»، «توسعه، امری قهری است و باید اتفاق بیفتد». به زعم مدیران، «توسعه همین است که هست و جز این نیست».
آرمانگرایان، اما اصرار دارند که می توان و باید که نسخه ی دیگری برای توسعه یافت تا انسانی تر باشد...
و این حکایت همچنان ادامه دارد.
بسیاری از مدیرانِ امروز، تا چندی پیش، آرمانگرایانی صادق بودند که به هیچ روی حاضر به عدول از باورهایشان نبودند و برای این آرمانها حنجره پاره می کردند و سینه چاک می نمودند. تا اینکه چرخ روزگار گردید و «آرمانگرایانِ دیروز»، «مدیرانِ امروز» شدند. انتظار بر این بود که این مدیران، همچنان به اصالت آرمان ها پایبند باشند، ولی دیری نپایید که از باورهای «رادیکال» خود، ابراز ندامت کرده و سایرین را نیز دعوت به «واقع گرایی» کردند. و «واقع گرایی» یعنی پذیرشِ پیشامدها. حتی اگر این پیشامدها، با هدایت «توانگران» ترتیب یافته باشند.
بدین ترتیب بود که آرمانگرایان دیروز، مسافت میان «حقیقت» و «واقعیت» را با گذار از دالان «مدیریت» به سرعت پیمودند... و امروز، با واقع گرایانی مواجهیم که به الزامات توسعه تن داده و پذیرفته اند که «عده ای باید بمیرند تا عده ای دیگر «زنده»گی کنند».

روح الله رشیدی
asretadbir.blogfa.com
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید