سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

توماس کوهن


توماس کوهن
ساختار انقلابهای علمی
كتاب ساختار انقلابهای علمی او یكی از رایج ترین و پراستنادترین كتابهای دانشگاهی ارزیابی شده است. دیدگاههای كوهن بویژه آنچه در كتاب مهم و اساسی وی یعنی The Structure of Scientific Revolutions آمده، در حوزه های مختلف علوم تجربی و علوم انسانی تأثیر گذاشته است. از باب مثال می توان به تأثیر آن در الهیات جدید از جمله الهیات متأله بزرگ مسیحی هانس كونگ در كتاب الهیات برای هزاره سوم اشاره كرد. در این كتاب كونگ با ستایش بسیار از عمق اندیشه كوهن بویژه در باب مفهوم پارادایم یاد می كند.
توماس كوهن در سال۱۹۲۲ در ایالت پنسیلوانیای آمریكا به دنیا آمد. زندگی دانشگاهی اش را در فیزیك آغاز كرد. سپس به مطالعه در تاریخ علم پرداخت و رفته رفته به فلسفه علم روی آورد گرچه در این میان علاقه اش را به تاریخ فیزیك حفظ كرد. در ۱۹۴۳ از هاروارد فارغ التحصیل شد. پس از آن، باقی سالهای جنگ را به تحقیقات مربوط به رادار در هاروارد و سپس اروپا ادامه داد. در ۱۹۴۶ در رشته فیزیك فوق لیسانس و در ۱۹۴۹ دكترا گرفت. كوهن از آن سال تا ۱۹۵۶ برای دانشجویان لیسانس علوم انسانی به تدریس علوم پایه اشتغال داشت. این در واقع بخشی از برنامه آموزش عمومی علم بود كه توسط رئیس دانشگاه هاروارد تدوین شده بود. این دوره آموزشی، متمركز بر مطالعات موردی تاریخی بود و این فرصت را برای اولین بار برای كوهن به وجود آورد كه متون علمی تاریخی را به تفصیل مطالعه كند. ادامه دوره تدریس او دراین قلمرو موجب شد كه مطالعات و بررسی هایش را در این زمینه گسترش بخشد.در اوایل این دوره كار كوهن معطوف به نظریه ماده و تاریخ اولیه ترمودینامیك در قرن هجدهم بود. او سپس به تاریخ نجوم روی آورد و در ۱۹۵۷ نخستین كتابش را با عنوان انقلاب كپرنیكی منتشر ساخت.
كوهن در ۱۹۵۶ وارد دانشگاه كالیفرنیا در بركلی شد و به تدریس در تاریخ علم پرداخت البته در گروه فلسفه آن دانشگاه. كار و تدریس در گروه فلسفه این امكان را برای او فراهم ساخت كه علایق و تحقیقاتش در زمینه فلسفه علم را بسط و گسترش دهد. در بركلی برخی از همكاران كوهن عبارت بودند از استنلی كول (Cuveell) - كه كوهن را با آثار ویتگنشتاین آشنا كرد - و پل فایرابند (۱۹۲۴-۱۹۹۴). كوهن در ۱۹۶۱ به بالاترین مرتبه استادی رسمی در آمریكا (Full Professor) رسید. در ۱۹۶۲ كتاب ساختار انقلابهای علمی را در مجموعه «دایرة المعارف بین المللی علوم» كه سرپرستی آن را اوتونویرات و رودلف كارناپ بر عهده داشتند منتشر كرد.
مفهوم محوری این كتاب پرتأثیر و بحث انگیز آن است كه بسط وگسترش علم - در دوره های متعارف علم - متأثر از یا مبتنی بر آن چیزی است كه كوهن از آن به Paradigm تعبیر می كند.
(پاره ای از معانی این واژه عبارتند از: نمونه عالی، الگو، سرمشق. توضیح تفصیلی مفهوم پارادایم در طول این گفتار خواهد آمد.) كاركرد و نقش پارادایم این است كه معماهایی برای حل كردن و نیز ابزارهایی برای حل آنها پیش روی دانشمندان می گذارد. اما زمانی فرا می رسد كه بحرانی در علم رخ می نماید، آنگاه كه اطمینان به توانایی پارادایم در حل معماهای خاص نگران كننده (موسوم به anomalies كه می توان آن را به امور خلاف قاعده، خلاف آمد عادت یا بی قاعدگی ترجمه كرد) از كف می رود. در پی بحران، یك انقلاب علمی روی می دهد اگر كه پارادایم موجود زیر فشار پارادایم رقیب قرار گیرد. كوهن ادعا می كند علمی را كه تحت هدایت و جهت بخشی یك پارادایم خاص است نمی توان با علمی كه پارادایم دیگری به آن جهت بخشیده است قیاس كرد. اصطلاحی كه كوهن در این مورد به كار می برد، incommensurable است به معنی غیرقابل مقایسه یا قیاس ناپذیر.
مقصود وی از این اصطلاح آن است كه هیچ مقیاس مشتركی برای تئوریهای علمی مختلف وجود ندارد. نظریه قیاس ناپذیری - كه فایرابند نیز به شرح و بسط آن پرداخت - پاره ای انواع و اقسام مقایسه میان دونظریه را منتفی می سازد و در نتیجه بعضی از نظرات سنتی راجع به توسعه علمی را رد می كند مانند این نظر كه علم در هر دوره بر پایه دانش هایی كه در نظریه های پیش تر مطرح شده است ساخته می شود یا این نظر كه تئوریهای بعدی بیش از تئوریهای گذشته و ماقبل خودشان به حقیقت نزدیك اند. بیشتر كارهای بعدی كوهن در فلسفه علم صرف شرح و بسط اندیشه های مطروحه در ساختار انقلابهای علمی شد گرچه پاره ای از آنها مثل نظریه قیاس ناپذیری مورد اصلاح و تجدید نظرهایی قرار گرفت.
اگرچه «ساختار انقلابهای علمی» با اقبال و توجه فوق العاده رو به رو شد واكنش های منفی ای هم برانگیخت: از آنجا كه پیروی از قواعد (منطق، قواعد روش علمی و امثال اینها) شرط لازم و ضروری (sine qua non) عقلانیت محسوب می شد ادعای كوهن مبنی بر اینكه دانشمندان در رسیدن به تصمیم هایشان قواعدی به كار نمی برند در حكم این ادعا تلقی شد كه علم غیرعقلانی است. رد تمایز میان كشف (discovery) و توجیه (justification) نزد كوهن نیز مزید بر علت بود. (مقصود از رد این تمایز آن است كه مانمی توانیم میان روند و جریان روانشناختی طراحی یا رسیدن به یك اندیشه و نظریه از یك سو و جریان منطقی توجیه یا اثبات آن از سوی دیگر تمایز قائل شویم). نكته مناقشه برانگیز دیگر نظریه قیاس ناپذیری بود كه پاره ای از مقایسه های میان تئوریهای علمی را غیرممكن می شمرد.
كوهن در ۱۹۶۴ بركلی را ترك كرد و به عنوان استاد فلسفه و تاریخ علم وارد دانشگاه پرینستون شد. در سال بعد یك اتفاق مهم افتاد كه به شهرت بیشتر كوهن در میان فلاسفه كمك كرد: در همایشی بین المللی راجع به فلسفه علم در كالج بدفورد لندن قرار شد بحثی میان كوهن، فایرابند و لاكاتوش صورت گیرد. فایرابند و لاكاتوش در این همایش شركت نكردند و از همین رو بحثها و سخنرانی ها بر كار كوهن متمركز شد. افزون بر این مباحثه میان كوهن و كارل پوپر كه در آن دیدگاه هایشان با یكدیگر مقایسه شد به روشن شدن بیشتر اهمیت رهیافت كوهن یاری رساند. این مقالات به همراه آثار فایرابند و لاكاتوش چندسال بعد در كتاب نقادی و رشد معرفت به سرپرستی لاكاتوش و آلن مازگریو منتشر شد (۱۹۷۰).
در همان سال چاپ دوم ساختار انقلاب های علمی منتشر شد كه شامل یك پی نوشت مهم بود. كوهن دراین پی نوشت مفهوم پارادایم را بیشتر تشریح كرد و برای اولین بار به كارش صریحاً یك عنصر ضدواقع گرا (anti-realist) بخشید با رد و نفی انسجام این نظر كه تئوری ها می توانند كم و بیش نزدیك به حقیقت محسوب شوند.
مجموعه ای از مقالات كوهن در فلسفه و تاریخ علم در سال ۱۹۷۷ باعنوان The Essential Tension منتشرشد.سال بعد دومین تك نگاری تاریخی او تحت عنوان نظریه جسم سیاه و گسست كوانتومی به چاپ رسید. در ۱۹۸۳ به سمت استادی در MIT (مؤسسه تكنولوژی ماساچوست) منصوب شد. كوهن در سراسر دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ راجع به مباحث گوناگونی درتاریخ و فلسفه علم كاركرد. ازجمله به بسط و شرح مفهوم قیاس ناپذیری پرداخت. او دراواخر عمر روی دومین تك نگاری فلسفی اش كارمی كرد كه مربوط می شد به نگرشی انقلابی راجع به دگرگونی ها و تحولات علمی. كوهن در سال ۱۹۹۶ درگذشت.
سیر و صیرورت علم:
كوهن دركتاب ساختار انقلاب های علمی تصویری از سیر و تحول علم به دست داد كه با همه دیدگاهها و برداشت های پیشین در این باب تفاوت داشت. بر طبق این دیدگاهها كه مبتنی بر فلسفه علم رایج و نیز تصوری عامه پسندانه و قهرمان محورانه از پیشرفت علمی بود، علم به این نحو پیشرفت می كند كه حقایق جدید به ذخیره و اندوخته حقایق گذشته افزوده می شود و درموارد لازم خطاهای گذشته اصلاح می گردد. براین اساس، نظریه ها در سیر تاریخی علم به حقیقت نزدیك تر می شوند.
چنین پیشرفتی چه بسا در دستان یك دانشمند بزرگ سرعت و شتاب گیرد اما خود پیشرفت، بر پایه روش علمی تضمین می شود و استمرار می یابد.
در دهه ۱۹۵۰ - زمانی كه كوهن پژوهش های تاریخی اش درباره علم را شروع كرد - تاریخ علم یك رشته دانشگاهی جوان و نوپا بود. اما رفته رفته معلوم شد كه تغییر و تحولهای علمی آن طور كه دیدگاه سنتی معیار برآن بود همیشه به صورت سرراست و مستقیم الخط نبوده است.
كوهن اولین و مهمترین نویسنده ای بود كه شرحی عمیق و تفصیلی از دیدگاهی بدیل دراین باب ارائه كرد. از آنجا كه دیدگاه معیار و متداول پیش از كوهن برپایه یك فلسفه علم پوزیتیویستی استوار بود یك دیدگاه غیرمعیار و نامتعارف می توانست نتایج مهمی برای فلسفه علم به بار آورد.
كوهن آموزش فلسفی رسمی چندانی ندیده بود اما از ارزش و اهمیت نوآوری اش برای فلسفه كاملاً آگاه بود و حتی كار خود را «تاریخ برای اهداف فلسفی» می نامید.
برطبق نظر كوهن سیر و صیرورت و پیشرفت یك علم به صورت یكسان و یك شكل (uniform) نیست بلكه دوره های هنجارین یا متعارف و انقلابی (یا فوق العاده) را ازسرمی گذراند. دوره های انقلابی (revolutionary) صرفاً دوره های پیشرفت سریع و شتابان نیستند بلكه به صورت كیفی با علوم هنجارین و متعارف یا عادی (normal) - لااقل در سطح - فرق دارند. كوهن علم هنجارین را با اصطلاح حل مسأله و معما (puzzle - solving) توصیف می كند.
این اصطلاح به این معناست كه علم هنجارین و عادی هدف اصلی اش انتقال این اندیشه است كه حل كننده معما یا مسأله - مانند كسی كه شطرنج بازی می كند یا مشغول حل جدول كلمات متقاطع است - انتظار دارد كه به شكل معقول و دست یافتنی معما را حل كند و اینكه انجام این كار عمدتاً به توانایی خودش بستگی دارد و دیگر اینكه خود معما و روش های حل آن تاحدزیادی آشنا و معلوم هستند.
یك حل كننده معما به حوزه كاملاً ناشناخته پانمی گذارد. چون معماها و راه حل های آن آشنا و مأنوس و نسبتاً سرراست هستند. می توان انتظارداشت كه علم هنجارین و متعارف ذخیره ای روبه رشد از حل معماها گردآورد. اما علم انقلابی و خلاف هنجار (Revolutionary science) برطبق نظر كوهن خصلت گردآوری و ذخیره سازی و افزودنی (cumulative) ندارد.
به عقیده او انقلاب های علمی مستلزم تجدیدنظر در باورها و فعالیت های علمی موجود است. به دید او چنین نیست كه همه دستاوردهای علم هنجارین در یك انقلاب علمی حفظ شود. درواقع دوره علم بعدی ممكن است تبیینی برای پدیده ای كه در دوره پیشین عقیده بر آن بود كه با موفقیت تبیین شده است، نداشته باشد. این وجه از انقلاب های علمی به (Kuhn- loss) معروف است كه بیانگر نوعی فقدان و به اصطلاح كسری است.
اما اگر - چنانكه در دیدگاه متعارف چنین تصوری هست - انقلابهای علمی مانند علم هنجارین و عادی هستند اما بهتر، پس علم انقلابی همواره امری مثبت و مطلوب محسوب خواهدشد كه باید به آن خوشامد گفت و ترویجش كرد. در دیدگاه پوپر نیز مسأله انقلاب علمی مطرح است اما نه به این دلیل كه انقلاب های علمی بر دانش مثبت و ایجابی می افزایند و حقایق نظریه های پیشین را گسترش می دهند. بل به این دلیل كه بر دانش منفی یا سلبی كه نشاندهنده نادرستی نظریه های رقیب اند می افزایند.
كوهن هم دیدگاه سنتی و هم دیدگاه پوپری در زمینه انقلاب های علمی را ردمی كند و این نظر را پیش می نهد كه علم هنجارین و متعارف می تواند كامیاب باشد و پیشرفت كند. اما فقط درصورتی كه درمیان یك جمع علمی (یعنی مجموعه دانشمندان وفعالان عرصه یك علم) درمورد ارزش ها، ابزارها، تكنیك ها و باورهای نظری و حتی دیدگاههای متافیزیكی شان اجماع و اتفاق نظر وجودداشته باشد.
این اجماع و اتفاق نظر یا زمینه مشترك را (كه پیچیدگیهای خاص خودش را دارد) كوهن با اصطلاح disciplinary matrix معرفی می كند. matrix معانی مختلفی دارد ازجمله چارچوب، بافت، زمینه، قالب و خاستگاه. در ریاضیات matrix به معنای جدول ارقام و اعداد است. همه این معانی و معادلها به نوعی مقصود موردنظر كوهن را تاحدودی بیان می كنند. باری اصطلاح یادشده به معنای زمینه، بستر و چارچوب یك رشته علمی است كه در جمع دانشمندان و فعالان یك علم در مورد آنها كم و بیش اتفاق نظر وجوددارد.
كوهن علاوه بر این اصطلاح، در بسیاری موارد از اصطلاح paradigm نیز استفاده می كند كه از فرط شهرت و تداول در بسیاری موارد ترجمه هم نمی شود و در فارسی به صورت پارادایم برابرگذاری می شود. (پارادایم paradigm از واژه یونانی paradeigma ریشه می گیرد كه به معنای الگو، مدل، طرح و نظایر اینهاست و استفاده از آن را می توان در آثار افلاطون هم پی گرفت).
حمیدرضا فرزاد
منبع : روزنامه ایران