چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


کجروی اجتماعی


مسئله كجروی اجتماعی و انحراف شخصیت بحث جدیدی نیست ، اما به فراخور احوالات اجتماعی و بروز سوءرفتارهای موجود در جامعه ، مساله ای است كه به راحتی نمی توان از آن چشم پوشید؛ چرا كه موجب ناهنجاری هایی می گردد كه طیف وسیعی از انسان های یك اجتماع را تحت تاثیر قرار دهد. به قول «آندره ژید»: همه چیز پیش از این گفته شده است ، اما چون كسی گوش فرا نمی دهد ، باید همواره از سر گرفت .»
می دانیم كه همنوایی شخص با جامعه باعث سازگاری اجتماعی و ناهمنوایی شخص و جامعه مانع سازگاری اجتماعی می شود. در پی این ناسازگاری رفتارهایی ایجاد می شود كه از نظر جامعه ناروا شمرده می شود. این نكته روشن است كه : منظور از ناسازگاری اجتماعی رفتارهای نابهنجاری است كه ایجاد دردسر هم برای خود فرد و هم برای جامعه می نماید. حال از میان اشخاص نابهنجار ، ما به سه دسته بزرگ بیماران جامعه مواجه هستیم :۱_ بیماران روان- رنجور ۲- بیماران روان – نژند ۳- بیماران روان–پریش.
روان – رنجوران رفتارهای نابهنجاری دارند كه نزد جامعه خوشایند نیست اما این رفتارهای نابهنجار برای خودشان ناپسند و زیان آور شمرده نمی شوند . منحرفان جنسی ، معتادان به مواد مسكر و مخدر، دزدان و قاتلان و كاستی های روانی دیگر از انواع روان – رنجوری به شمار می آیند. چون جامعه عامل اصلی این گونه رنجوری هاست ، بهتر است كه روان رنجوری را جامعه – رنجوری بنامیم.
روان – نژندان رفتارهایی را بروز می دهند كه هم برای جامعه ناخوشایند است و هم معمولا خود شخص ، كه عامل این گونه رفتارهاست از خویش ناراضی می باشد. روان نژندی باعث می شود كه شخص و جامعه به دشواری با هم كنار بیایند و همنوایی به سختی صورت می گیرد.
روان – پریشان رفتارهای نابهنجاری را بروز می دهند كه فرد كاملا از محیط خود كناره گرفته و به طور كلی همنوایی فرد و جامعه ناممكن می گردد. روان – پریشی، مانند : افسردگی شدید و جنون شیدایی و اسكیزوفرنی .
سه نوع بیماری ذكر شده یعنی رنجوری ها و نژندی ها و پریشی های روانی همه از ناسازگاری فرد با جامعه نشات می گیرد و نشانه هایی را بروز می دهد كه حاكی از نابهنجاری شخصیت به شمار می روند. بنابراین برای پروریدن یك شخصیت سالم و بهنجار باید دلایل و علل این مشكلات را از بین برد. می توان گفت كه تقریبا تمام رنجوری های روانی از عللی اجتماعی مثل بینوایی و ستمدیدگی بر می خیزند، ولی نژندی های و پریشی های روانی تنها از علل اجتماعی نمی زایند.
بنابر مقتضای روز و بحث داعی كه بر سر مساله ضرورت رفع نیازهای جنسی افراد در گرفته است و البته مساله تازه ای نیست و این بیماری از دیر زمان گریبانگیر انسان ها بوده است و رنج آنها زائیده خواسته های همان كسانی است كه فریاد اعتراض سر داده و بلوا به راه انداخته اند و این قشر آسیب دیده و بی پناه در زیر تازیانه خشن ستمكاران و استفاده گران آنچنانكه خرد شده اند كه دیگر گلویی برای فریاد كشیدن و حق طلبیدن ندارند. به راستی چرا در این قضاوت اكثر قریب به اتفاق ، یك طرفه به قاضی می روند و فردی یافت نمی شود كه به طرف دیگر این معادله بپردازد و به محاكمه كسانی بپردازد كه این موج را به راه انداخته اند ؟ چرا نابهنجاری اخلاقی افرادی كه به اسم مشتری شهرت دارند و به این اشتهارشان مباهات هم می كنند، پرداخته نمی شود و در این میان گروهی به خود اجازه می دهند كه تنها با تكیه بر ثروت باد آورده شان از میان عرضه كنندگان انتخاب به عمل آورند و منبع درآمد آنچنانی ایجاد كرده و مقامات قضایی به خود اجازه دهند كه عاملان ایجاد و تشویق و تحریص این گونه مشاغل را تنها به صرف پرداخت جریمه آزاد بگذارند.
یكی از شواهدی كه می توان بر این ادعا- كه چرا این گونه قضیه یكسو به نظارت و قضاوت می گردد- بر می گردد به قوانین و تبصره ها و نظراتی كه در زیر لوای مردسالاری نوشته می شوند ؛ تكالیفی كه به دست مردان همواره حاكم تعیین گشته و دستوراتی كه طبق میل آنان صادر می شود. اگر بخواهیم به طور اساسی ، پدید آمدن این معضل را بنگریم ، درمی یابیم كه این پدیده عمدتا ساخته دست مردانی است كه در جهت لذت جویی و گاه اهداف بیمارگونه و تنوع طلبانه آنها پدید آمده است . این گونه به همه قبولانده شده است كه طرف متقاضی بیگناه است و هر چه گناه و تقصیر است بر گردن این قربانیان (بی گناه ) است ؛ و از آنجایی كه هر رفتاری ریشه گرفته از محیط تربیتی فرد می باشد ، باید خانواده های سنتی را در نظر آوریم كه چگونه مادران همیشه بر دختران حكومت كرده و آنها را زیر دست پسران تربیت می كنند و تمام جرایم پسرانشان را موجه جلوه می دهند و آنقدر دست پسران را در اعمال خوب و بد باز می گذارند ه آینده شان منجر به بازاری می شود كه در آن مرد جنس برتر شمرده شده و زن جنسی فرودست و حتی مسئولان جامعه نیز كه در این بین داوری می نمایند از همان جنس برترند. ابعاد فاجعه هنگامی گسترده تر می شود كه نظرات زنانی را می شنویم كه چگونه مردانه قضاوت كرده و بی چون و چرا هم جنسان تیره بخت خود را محكوم می كنند . به طور مثال خانمی نظر می دهند كه : «تعداد زنان خیابانی نگر چند نفر است ؟ آقایان نیروی انتظامی در یك طرح ضربتی بیایند و اینها را جمع كنند . این توان در ارگان های اجرایی ما هست» ( كه البته هست !) چنانچه فرانتس الكساندر (روانكاو) گفته است : «هر شخص كجرو به منزله جهانی است مستقل كه برای خود سرگذشت یا تاریخی خاص دارد و بدون شناخت آن فرهنگ شناخته نخواهد شد. به عبارت دیگر ، كج روی های فردی از حوزه نفوذ فرهنگ جامعه بیرون نیستند.بعد دیگر مساله به غیر از مسائل مادی است و آن نقش فرهنگ و تحمیلاتی است كه به ارگانیسم جامعه وارد می شود. از آنجایی كه جریان جامعه پذیری مستلزم تحمیل پاره ای قید و بندها بر افراد است و افراد نیز بر اثر شكل پذیری فراوان خود ، آمادگی جهت قبول بعضی تحمیلات را دارند، اما اگر این تحمیلات بسیار شدید و یا ناگهانی باشند ، افراد از جریان طبیعی خود منحرف گشته و به كج روی می افتند. هنجارهای فرهنگی كه مانع فعالیت های طبیعی افراد گردند گرفتاری های زیاد به بار می آورند. اعضای قوم نانو كه ساكن گینه نو می باشند، طبق هنجارهای فرهنگی خود عشق جنسی را پست و شیطانی می شمارند و فقط گاهی به منظور تولید مثل به آمیزن جنسی تن می دهند ، از این رو دستخوش محرومیت ها و زدگی ها و اختلالات روانی فراوانی هستند ، در صورتی كه ساكنین جای دیگری مثل بومیان جزایر تروبری یاند كه عشق جنسی را با شوق و ذوق می پذیرند ، به ندرت دچار چنان مشكلاتی می گردند. حال چقدر جامعه ما از این گونه فشارها رنج برده و با وجود پذیرفتن ناخواسته چندی این قیود را پذیرفته است ، اما این فشارها داخل دیگ بخاری اعظیم انباشته شده و باید شاهد انفجاری عظیم باشیم ، هر امری به طور طبیعی ، اگر خواسته و به میل شخص انجام گیرد نتیجه ای عكس خواهد داشت و این امر شامل افرادی است كه عواملی بجز فقر مادی آنها را وادار به چنین مشاغلی نموده است . این تعریف ها به طور كامل در گوشه و كنار صورت گرفته و ابراز شده اند ، اما تاكنون سودی از ابراز نظرها و تحلیل ها عاید نشده و مساله هر روز غامض تر و به طور عملی فاجعه آمیز گشته است . باید راهكاری برای تامین سلامت جامعه اندیشید و با كجروی مبارزه نمود. نه اینكه همه مشغول شكافتن موضوع و پخش آن باشند ، آنچه راه گشا است و در ابتدای راه باید آن را در نظر گرفت این است كه به هیچ روی نباید منحرفان را مورد نفرت و خصومت قرار داد. در این صورت انحراف اجتماعی نه تنها در خور نفرت نیست ، بلكه بر عكس ، شایسته رحمت است . شخص منحرف یعنی كسی كه نتوانسته است موافق هنجارهای اجتماعی رفتار كند ، گناهی ندارد ، گناه از آن جامعه است كه نتوانسته است فرهنگ خود را متعادل گرداند. به راستی جامعه باید به جای آنكه بر كجروان خود خشم آورد، خود را مسئول و مقصر داند و در برابر كجروان احساس شرمساری كند و با تمام نیرو در رفع انحراف ها بكوشد. مبارزه با انحرافات اجتماعی مانند مبارزه با بیماری های از دو راه میسر است . یكی از راه درمان و دیگری از راه پیشگیری .
درعصر ما پیشگیری مهم تر از درمان است . در حوزه كجروی های اجتماعی هم این اصل صادق است . اكثر جامعه شناسان بر آن هستند كه برای مبارزه با كجروی ها باید زمینه اجتماعی آنها را از میان برداشت و برای حصول این منظور رعایت دو اصل را ضرور می دانند: اصل اول سالم كردن محیط اجتماعی كودكان یعنی خانواده است و اصل دوم سالم كردن محیط اجتماعی همگان یعنی جامعه است. برای سالم كردن محیط خانواده باید دست به دو كار زد . از سویی خانواده ، مخصوصا مادر باید با مراقبت خردمندانه و دوستانه خود كودك را از احساس ایمنی و اطمینان برخوردار كند. مراعات ماشین وار دستورهای بچه داری یا مهرورزی و نوازش مبرم یا جلوگیری از «شیطنت » و تظاهر عواطف كودك ، كار درستی نیست . خانواده باید فرزند دوستی را با مصلحت بینی پیوند دهد و در عین حال كه نیازها و خواسته های كودك را بر می آورد، به او انضباط بیاموزد. از سوی دیگر خانواده باید در جریان پرورش كودك ، خود از وضعی استوار برخوردار باشد و احساس ایمنی و اطمینان كند و بتواند از سر فرصت و با وسایل كافی كودك را بپرورد. این نكته ما را به اصل دوم – سالم كردن محیط جامعه – سوق می دهد .
بدون سلامت جامعه بزرگ ، سلامت خانواده و هیچ سازمان اجتماعی دیگر میسر نمی شود . بنابراین جامعه های بیمار كنونی باید بی درنگ در صدد علاج خود برآیند و با زدودن عواملی مانند سودجویی فردی و رقابت خصومت آمیز و اجحاف طبقه ای ، سازگاری و تعادل از كف رفته را به خود بازگردانند . اصلاحات محدود مانند تغییر روش آموزش یا مبارزه با باده گساری و بیماری های آمیزشی با تاسیس باشگاه و انجمن با آن كه بی تاثیر نیستند ، از عهده سالم كردن محیط جامعه بر نمی آیند.

محبوبه طبائی
منبع : بنياد انديشه اسلامي