جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

عراق از زاویه ای دیگر


دو سال پیش چهار ساعت را نزد مردی بودم كه مایلم او را آقای «ب» بنامم [نگارنده ترجیح داده است به دلایل امنیتی نامش را فاش نكند.] چنان تاثیری بر من گذاشت كه از آن زمان تاكنون حتی نمی توانم چهار ساعت را در نظر آورم كه به یاد او نبوده باشم. آن موقع «ب» رئیس دانشكده هنرهای دانشگاه موصل، شهری تاریخی به فاصله چهار ساعت از بغداد، بود. اندازه دانشگاه موصل تقریباً مشابه اندازه دانشگاه كورنل در شهر ایتاكای نیویورك زادگاه من است. ۲۳ هزار دانشجوی لیسانس و فوق لیسانس در ۱۸ دانشكده مشغول تحصیل اند.اوایل تابستان ۱۳۸۲ یعنی حدود دو ماه بعد از آن كه جورج بوش رئیس جمهور آمریكا اعلام كرده بود در عراق به پیروزی رسیده است و به دشمنی های عمده خاتمه داده است. دانشگاه موصل هم مانند صدها دانشكده، كتابخانه، مدرسه و موزه در تاریخ ۲۲ فروردین «بعد از سقوط بغداد» غارت شد. دانشگاه موصل در آن روز به ویرانی كشانده شد. غارت كنندگان حتی از پریزهای برق نگذشتند با زور و خشم هر چه توانستند كندند و بردند. آزمایشگاه های زبان دستگاه های ضبط صدا داشت و قفسه های آن پر از كتاب های درسی برای آموزش مهارت های زبان انگلیسی و فرانسه بود. اما دیگر از آنها اثری نیست. غارت كنندگان چیزی باقی نگذاشتند. همه كتاب ها، تلفن دفترهای دانشكده، حتی لوازم شخصی افراد از جمله عكس عروسی یكی از استادان دانشگاه را بردند. طی چند ساعت همه چیز از كامپیوتر، دستگاه كپی، چاپگر، كتاب و كاغذ گرفته تا لامپ، صندلی، نیمكت و پنكه سقفی كلاس ها و دفاتر اداری ناپدید شد. رئیس دانشگاه و استادان گفتند كه حتی موفق به برگرداندن یك سر سوزن هم نشدند، حتی دریغ از یك برگ كاغذ. هیچ كمكی هم به آنها نشده است. برای یك عراقی كه سال های متمادی در رژیم صدام حسین رئیس دانشكده بوده، موقعیت های فراوانی وجود داشته و به همین دلیل «ب» مرد سفر كرده ای بود. سال ها عمرش را در اروپا سپری كرده بود و دكترای ادبیات را از یك دانشگاه آمریكایی گرفته بود. تسلط او به زبان انگلیسی در حد دانشگاه آكسفورد بود. طرز بیانش متفاوت و تغییریافته اما پراحساس بود. وقتی واقعه غارت دانشگاه را در آن صبح جمعه بهاری توصیف می كرد، درد و رنج در چهره اش آشكار بود و حیرت و ناباوری در كلماتش موج می زد. وقتی در آن صبح شوم پا به دانشگاه گذاشت مردمی را دید كه هر یك چیزی به بغل داشتند. یكی كامپیوتر، دیگری مشتی كتاب و سراسیمه محوطه دانشگاه را ترك می كردند. «ب» درباره آن روز گفت: «سعی كردم با بعضی از آنها حرف بزنم، صدا زدم، فریاد كشیدم و پرسیدم: آخر چرا؟ چرا از مردم عراق می دزدید؟ چرا همین مقدار كم را هم به ما نمی بینید؟ آنها خندیدند. آنها فقط به كار خودشان ادامه می دادند، می دانستند كه ما درمانده تر از آنیم كه جلویشان را بگیریم.» وقتی این جملات را می گفت اشك از گونه هایش جاری بود، همراهانش در اتاق نیز اشك می ریختند و به نشانه تایید سر تكان می دادند. در ادامه با حالت بغض گفت: «چهره هیچ یك آشنا نبود. مدام چهره ها را وارسی می كردم تا چهره آشنایی بیابم اما نبود. بعد از چند روز چند تن از آنان را در خیابان های شهر دیدم كه در حال فروختن دستگاه كپی و فاكس به قیمت ۱۰ دلار! بودند. برای هر یك از آنها چند صد دلار هزینه شده بود. آنها حتی یك دهم قیمتش را دریافت نكردند. من از خودم می پرسم، آنها چه چیزی به دست می آورند؟ اما جوابی برای سئوال خود ندارم.»
«ما نمی دانیم آنها كه بودند. من یك فرضیه در مورد آن ساخته ام: آنها مخلوطی از چند عنصرند. اول، عده ای از آنها آشوبگران خارجی اند، مردمی كه از صدام متنفرند و می خواهند از عراق انتقام بگیرند، شكایت آنها علیه عراق مشروع است؛ هر چه باشد ما به كشورهایشان تجاوز كرده ایم، اما این راه و رسم انتقام نیست، با فروختن دارایی های یك مشت جوان دانشجو، كه هیچ ارتباطی با كشتن و جنگیدن نداشته اند. دوم، عناصر جنایتكار و مجرم عراقی. به خاطر می آورید كه دی ماه ۱۳۸۱ صدام حسین زندان ها را گشود و زندانیان را آزاد كرد. آنها بدترین مردمان جامعه عراقی بودند، دزدها، جانیان و تجاوزكاران. صدام آنها را رها كرد. من فكر می كنم برنامه صدام این بود كه با رها كردن این خاطیان و جانیان مشكلاتی را برای جامعه بعد از خود به بار آورد و همین زندانیان آزاد شده مایه ارعاب و وحشت مردم شدند و در نهایت دسته سوم مردم عادی بودند كه در این اوضاع و احوال جوگیر شده و به رویداد پیوستند، آنها هم مخلوط شدند و با این جریان به حركت در آمدند. فكر می كنم كه در اصطلاح به آن «رفتار توده ای» می گویند. مردمی كه در حالت عادی رفتار غیرعادی از آنان سر نمی زند و قانون شكنی نمی كنند، هرگز چیزی نمی دزدند اما در وقایعی نظیر سقوط بغداد با جماعت پیش می روند و همان رفتاری از آنان سر می زند كه جماعت انجام می دهند. حتی بعد از فروكش كردن این احساسات، احساس گناه و عذاب وجدان می كنند و وقتی بر اثر گذشت زمان درمی یابند كه چه كرده اند احساس پشیمانی می كنند.»اما واقعیت این است كه هیچ یك از این متجاوزان و گناهكاران، چه آنهایی كه دزدیدند و چه آنهایی كه مفت خریدند به اندازه ای احساس پشیمانی نمی كنند كه سرسوزنی از آن اجناس غارت شده را بازگردانند. دانشكده هنر مانند بقیه دانشكده ها مثل علوم پزشكی، فیزیك، علوم انسانی و سایر رشته ها سال تحصیلی را لنگان لنگان و با دشواری به سر بردند. زمان حمله غارتگران چیزی به پایان ترم باقی نمانده بود و اگر همت رئیس دانشگاه و استادان آن نبود، بدون امكانات و وسایل و تجهیزات امكان فارغ التحصیلی بسیاری از دانشجویان فراهم نمی شد.

ترجمه: علیرضا عبادتی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید