جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


ضرورت عشق


چرا نیاز شما به دیگران بیشتر از نیاز شما به غذاست؟
استراتژی عمل. جزئیات این كه چرا عشق برای جلوگیری از افسردگی ضروری است. ارتباط با جامعه، شما را به ارتباط متقابل با مردم نزدیك می كند. امید و اعتماد.
به همان اندازه كه جسم و روح شما به اكسیژن نیاز دارد به عشق نیز نیازمند است. عشق معامله كردنی نیست. هرچه شما ارتباط بیشتری با دیگران داشته باشید، از نظر جسمی و عاطفی سالم تر خواهید بود. هرچه ارتباط شما با دیگران كمتر شود احتمال مخاطره و زیان برای شما بیشتر است.
این درست است كه هرچه كمتر دوست بدارید تجربه و افسردگی بیشتری را در زندگی خواهید داشت. شاید عشق بهترین داروی ضدافسردگی باشد. به همین دلیل است كه احساس بدون عشق بدون عمومی ترین شكل افسردگی است.
بسیاری از افراد افسرده، نه خودشان را دوست دارند و نه احساس عشق و دوست داشتن به دیگران را دارند، آنها بسیار روی خود تمركز می كنند و همین امر باعث می شود كمتر مورد توجه دیگران قرار بگیرند و جذابیتی داشته باشند و از این كه فرصت و مجالی بیابند كه توانایی ها و مهارتهای عشق را بیاموزند محروم می مانند.
افسانه ای وجود دارد كه عشق یك دفعه اتفاق می افتد. در نتیجه مرز افسرده اغلب بدون مقاومت و كوركورانه در انتظار كسی می ماند كه او را دوست بدارد. اما عشق از این راه عملی نیست. برای عاشق شدن و نگه داشتن عشق می بایست بیرون آمد، فعال بود و مهارتهای ویژه بسیاری را آموخت.
بسیاری از ما نظر و عقیده خود را در رابطه با عشق از فرهنگهای عامه گرفته ایم و معتقدیم كه عشق چیزی است كه باعث ابراز احساسات می شود. در فرهنگ عامه عشق ایده آل عبارت است از تصورات غیرواقعی كه بیشتر به شكل تصنعی و سرگرمی است و این یكی از دلایلی است كه چرا بسیاری از ما افسرده هستیم. (عشق ما تصوراتی غیرواقعی و تصنعی و در خیال ماست).
ما گمان می كنیم كه آشفتگی و شیفتگی یعنی عشق. یك نتیجه گیری این است كه وقتی ما به طور حقیقی عاشق شدیم، غمگین و مأیوس می شویم. چرا كه چیزهای بسیار زیادی وجود دارد كه با فرهنگ ایده آل ما هم خوانی ندارد. بعضی از ما چیزی را مطالبه می كنیم و خود نیز كنترل می كنیم و گمان می كنیم عشق ایده آل ما بایستی این باشد كه كس دیگری، آنچه را كه در تصورات ماست باید انجام دهد. این امر نه تنها امكان پذیر نیست بلكه لازم است كه راه رسیدن به عشق برای رفع افسردگی نیز باید تغییر یابد.
این اقدامات استراتژیك را دنبال كنید تا آنچه را كه از زندگی می خواهید به دست آورید، هم عاشق و هم معشوق بودن:
* شناختن (اعتراف به) تفاوت بین شیفتگی و عشق. شیفتگی یك وضعیت روحی است با شیدایی عمیق است. همه ی احساسها خوب و عالی است اما درواقع به ندرت دوام دارد و اولین مرحله از جنون است. جذابیتی است كه به موجب آن همه ی هورمونها ترشح می شوند و همه چیز به نظر خوب و درست می رسد. این حالت تقریبأ به طور متوسط شش ماه دوام می یابد. این حالت می تواند به عشق تبدیل شود. بسیاری از عشقها در حقیقت از شیفتگی آغاز می شوند. اما بیشتر شیفتگیها هرگز به مرحله عشق نمی رسند. بدانید كه عشق مهارتی است آموختنی، نه چیزی كه از هورمونها یا احساسات مخصوص و یژه ای بیرون بیاید. اریچ فروم عشق را «خواست اراده» می نامد. اگر شما تواناییهای دوست داشتنی را نیاموزید درواقع، بدین معناست كه افسرده شدن خود را تضمین می كنید. شما افسرده خواهید شد نه تنها به خاطر این كه به اندازه ی كافی با دیگران ارتباط برقرار نكردید بلكه به خاطر این كه تجربه شكستهای بسیاری را داشته اید.
* مهارت برقراری ارتباط خوب و درست را بیاموزید. این مهارتها وسیله ای هستند كه با آنها می توانید امید و اعتماد و ارتباط قوی خود را افزایش دهید. هرچه ارتباط شما بیشتر شود به همان اندازه افسردگی شما كمتر می شود چرا كه شما احساس می كنید كه شناخته شده اید و شناخته اید. همواره تفاوتهایی بین دو نفر وجود دارد. اشكالی ندارد كه شما چقدر خوب هستید یا چقدر به كسی نزدیكید. اگر ارتباط شما درست پیش برود تفاوتهای ظاهری و سطحی، مشكلی را پیش نخواهد آورد. مسأله این است كه باید تفاوتها را شناخت و با آنهایی كه از شما فاصله نمی گیرند یا شما را طرد نمی كنند ارتباط برقرار كنید.
* شما می توانید این كار را به وسیله شناخت این كه شخص دیگر (طرف مقابل) از كجا آمده؟ چه كسی است؟ و این كه قادر باشید خودتان را معرفی كنید و نشان دهید انجام دهید. وقتی تفاوتها را شناختید باید قادر باشید با طرف مقابل مذاكره و مصالحه كنید و دلیل كلی را برای انجام این كارها بیابید.


همچنین مشاهده کنید