دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

تحولات اروپای شرقی پس از فروپاشی کمونیسم


تحولات اروپای شرقی پس از فروپاشی کمونیسم
وقوع حوادثی همچون بهار پراگ در سال ۱۹۶۸ و درگیریهای ۱۹۵۶ در مجارستان و ناآرامی های اتحادیه همبستگی در لهستان نیز نشانگر وابستگی کمتر جوامع آنها با شوروی و استعداد بیشتر گرایش به سمت غرب نسبت به دیگر دول بلوک شرق بود.
در رومانی به لحاظ ساختار خاصی که چائوشسکو ایجاد کرده بود این تغییرات با همکاری اطلاعاتی روسیه امکان پذیر گشت و نهایتاً فروپاشی یوگسلاوی سابق در آغاز دهه ۱۹۹۰ با جنگ و درگیری با کروات ها و بوسنیایی ها و بالأخره بحران کوزوو همراه گشت که البته این اضمحلال برخلاف آنچه که در رابطه با کشورهای عضو پیمان ورشو صورت گرفت همکاری و هماهنگی روسیه را در برنمی گرفت، بلکه غرب از ضعف قدرت این کشور، سیاست های غلط دیارشوویچ حاکم یوگسلاوی، اختلافات قومی و مذهبی و نژادی، بهره برداری لازم را نمود تا توانست این مانع نسبتاً مهم را نیز از میان بردارد.
آنچه که در جنگ سرد سبب گشت آمریکا به عنوان عنصر پیروز بیرون آید سیستم بسته سیاسی، ضعف نظام ایدئولوژیک، وجود بحران مشروعیت و نبود هویت فرهنگی، اختلافات نژادی و ارضی و بالأخره بحران شدید مالی و عدم موفقیت طرح ها و ایده های اقتصادی بود.
دیکته کردن طرح های اقتصادی از طرف شوروی سابق بحران های شدید اقتصادی و عدم رشد تکنولوژی در این کشورها را دربرداشت چرا که در تضاد با واقعیت های حاکم بر این دول بود. به هر حال این فروپاشی در کل به دنبال خود ساختار جدیدی را در سطح اروپا و نگرش نوینی از برخورد با مفاهیم نظام بین المللی در ابعاد سیاسی و امنیتی را در جهان به وجود آورد. کاهش شدید قدرت روسیه و پررنگتر شدن نهادهای اروپایی و مهمتر از همه نقش غالب آمریکا در منطقه که به دنبال خود روند گسترش نهادهای نظامی و امنیتی و سیاسی و اقتصادی غرب را در شرق و مرکز و جنوب شرقی اروپا در پی داشت نه تنها در معادلات اروپا تأثیر ژرف و عمیقی بر جای گذاشت بلکه تأثیرات آن در سطح جهان ساختار و نظم جدیدی را تعریف، موازنه و تعامل قوا را بر هم زد که خود علت وقوع حوادث یک و نیم دهه گذشته گردید که در آینده نیز این نقش پذیری ادامه خواهد داشت. به طور کلی فروپاشی کمونیسم در شرق اروپا تحولات و تغییرات ذیل را در پی داشته است.
۱ سیاست جذب و ادغام و یکسان سازی این کشورها در ابعاد سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی از طرف آمریکا و دول غربی دنبال گشت. تمایل این دو قدرت برای گسترش ناتو و نهادهای اروپایی و نیاز شدید کشورهای شرق و مرکز اروپا برای جبران عقب افتادگی اقتصادی، تکنولوژیکی و همچنین پرکردن خلل امنیتی ناشی از برچیده شدن پیمان ورشو، سبب گردید که در فاصله نه چندان طولانی پیوندهای قومی و مستحکمی در ابعاد نظامی و امنیتی و اقتصادی و سیاسی بین دوطرف صورت پذیرد و چتر ناتو و اتحادیه اروپا بر همه این کشورها گستره گردد. با پذیرش شروط جذب از جمله خصوصی سازی، کاهش بودجه نظامی، حذف بسیاری از سخت افزارهای نظامی برجای مانده از زمان پیمان ورشو و اصلاح سیستم نرم افزاری منطبق با معیارهای غرب، تشریح در روند اصلاحات، همگرایی و اتخاذ رویه یکسان در جهت گیریهای سیاسی در سطح جهان و فعل و انفعالات و حوادث ایجاد شده در دنیا، عملاً همگرایی و همکاری هماهنگ و تنگاتنگی بین اروپای رهاشده از سیستم قدیم و دنیای غرب ایجاد گردیده است.
۲ کشورهای مجارستان، چک، لهستان با سرعت بیشتر و بلغارستان و رومانی به لحاظ ساختار عمیق سوسیالیستی، کندتر اما با امتیازدهی بیشتر در روند این ادغام قرار گرفتند. با فرصت پیش آمده، قدرت های بزرگ غربی هر یک در صدد نفوذ بیشتر خود بوده و هستند و در این میان آمریکا با پشتوانه محکمتر خود و به عنوان یک قدرت تأثیرگذار قوی در همه سطوح جای خود را تقویت و به منزله یک عامل تعیین کننده امنیتی، حضور قوی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی خود را تثبیت می نماید.
۳ در منطقه بالکان که فروپاشی همراه با جنگ و بحران های شدید صورت گرفت عدم موفقیت اولیه اتحادیه اروپا در رفع بحران بوسنی و کوزوو از یک طرف دخالت بیشتر آمریکا را فراهم ساخت و این کشور را به عنوان قدرت اول نقش آفرین معرفی کرد و از طرف دیگر به علت ضعف دولت های کوچک به وجود آمده جنوب شرق اروپا و ترس ناشی از امکان وقوع جنگ های جدید و احساس خلل امنیتی شدید و نیاز مبرم برای تأمین امنیت، به طور مستقیم و غیرمستقیم (ناتو) نفوذ آمریکا را در پی داشت که تمایل شدید عضویت در ناتو و مشورت و همکاری تنگاتنگ مستقیم امنیتی و نظامی با واشنگتن در این راستا قرار دارد. استقلال طلبی جمهوریهای یوگسلاوی سابق در ۱۹۹۱ و جنگ خونین بوسنی و هرزگوین (۱۹۹۵ ۱۹۹۲) و بحران کوزوو (۱۹۹۹) و مقدونیه (۲۰۰۱) اگرچه به اتمام رسیده اما وجود زمینه تعارضات قومیتی و تضاد منافع ناشی از آن و استمرار حرکت های تجربه طلبانه و تداوم اختلافات کوزوو با صربستان و ساختار غلط پیمان دیتون که می تواند مجدداً موجبات برخی از تنش ها و بحران های احتمالی گردد این کشورها را بر آن داشته که در پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و پیوند با نهادهای سیاسی و امنیتی اصرار داشته باشند.
۴ واشنگتن از یک طرف در تداوم و استمرار جنگ در بالکان و احتمالاً تأثیرگذاری اولیه در ایجاد بحران نقش بارزی را بر عهده داشت و از طرف دیگر برای خاتمه و پایان دادن نیمه بند آن به عنوان یک منجی و قهرمان وارد بحران های بالکان شد. در اوایل جنگ بوسنی و تقریباً اواسط آن اعلام داشت که هیچ منافعی در این منطقه نداشته و نسبت به این بحران مواضع بی طرفی را دارد. اتخاذ چنین سیاستی در راستای تداوم تجاوز و کشتار مسلمانان صورت می گرفت. عدم همکاری با طرح های صلح اروپایی و تعمیم گذاشتن آن نیز در جهتی بود که این کشور را قادر سازد بعدها به عنوان ایجادکننده صلح معرفی گردد. چراغ سبز نشان دادن به اجازه ورود سلاح به بوسنی برای به وجود آوردن نوعی تعادل نسبی نظامی و وادار کردن صرب ها به طرح صلح خود نیز در طراحی کلی سیاست منطقه ای واشنگتن خلاصه گشت. طرح دیتون زمانی به دو طرف دیکته گشت که صرب ها احساس می کردند از یک سو بخش های عظیمی از متصرفات خود را در اختیار خواهند گرفت و از سوی دیگر پیروزی های بیشتر مسلمانان و از جمله تصرف بانایوکا را متحمل می دانستند. این پیمان در واقع در جهت کلی سیاست های آمریکا یعنی حفظ فیزیکی مسلمانان و محدودسازی آنها در بخش کوچکی از خاک بوسنی بود. دخالت آمریکا در جلوگیری از تداوم سیاست پاکسازی مطلق و حفظ بوسنی و هرزگوین در مرزهای شناخته شده همراه با تمدید موفقیت مسلمانان به عنوان اولین گام در تثبیت نفوذ عمیق این کشور صورت می گرفت و دیتون در شرایطی تحمیل شد که امکان پیشروی بیشتر نیروهای مسلمان و تصرف مناطق مهمی چون بانایوکا وجود داشت.
از نقطه نظر دیگر دیتون با ساختار پیچیده و غامض خود شرایط درگیری و اختلافات را بر جای گذاشته که این امر نیاز دوطرف به نهادهای امنیتی و نظامی ناتو و پیوند با واشنگتن را ضروری می سازد.
۵ اشتیاق آمریکا برای حضور در اروپای شرقی و منطقه بالکان در راستای نظم نوین جهانی است. در حالی که کشورهای پیشرفته و قدرتمند اروپای غربی خود را در حوزه های قدرت شریک دانسته و خواهان سهم خود است. دول شرقی رها شده از کمونیسم هنوز جایگاه خود را پیدا نکرده و وزن و ظرفیت اثرگذاری کمتری بر معادلات دارند. آنها بیش از آنکه تأثیرگذار باشند منفعل از سیاست های آمریکا هستند. اهمیت سوق الجیشی شرق اروپا و بخصوص منطقه بالکان که به عنوان دروازه ورود به غرب محسوب شده و ویژه گیهای خاص مراسلاتی و ترانزیتی را دارا است نیز مزیدی بر علاقه این قدرت بزرگ در گسترش نفوذش در این حوزه است. سهل الوصول بودن قراردادها و اخذ امتیاز پایگاه های نظامی و همگرایی بیشتر این کشورها در بحران هائی همچون عراق و دادن مصونیت قضائی شهروندان آمریکایی در قبال دادگاه بین المللی لاهه ICC، اعزام نیرو به عراق ولو به شکل غیرکاری و مؤثر، راه را بر نفوذ بیشتر واشنگتن هموار کرده است.
۶ آقای مکیندر معتقد بود که اروپای شرقی به عنوان قلب منطقه مهمترین نقطه حساس جهان بوده و کشوری که بر این منطقه حاکم گردد بر جهان تسلط خواهد یافت. در مقابل این نظر آقای اسپایکمن اعتقاد داشت که اروپای شرقی اهمیت نداشته و این غرب اروپا و خاورمیانه هستند که امکان سلطه بر جهان را میسر می سازند. تلفیق این دو فکر از جانب آمریکا یعنی توفیق این کشور در تسخیر شرق اروپا و استفاده از پایگاههای آمریکایی و تسهیلات مواصلاتی و همگرایی و هماهنگی آلمان با سیاست های خاورمیانه ای اش، ایده تسلط بر خاورمیانه از طرف آمریکا را دربرداشته است. تمرکز سیاست های نومحافظه کاران بر این منطقه بعد از فارغ و آسوده خاطر شدن نسبی از نفوذ خود در شرق اروپا و بالکان نشانگر این واقعیت است که این قدرت جهانی در صدر تکمیل نظام یک جانبه گرایی خود است.
۷ به رغم تلاش های غرب در نهادینه کردن دموکراسی در شرق و بالکان رها شده از کمونیست، اصلاحات سیاسی و اقتصادی هنوز مواجه با چالش ها بوده و اختلافات عمیق قومی و نژادی در بعضی از مناطق همچون کوزوو و بوسنی به طور کامل برطرف نگردیده است. شکاف طبقاتی ناشی از اعمال سیاست های اقتصاد آزاد، بازگشت مجدد تفکرات سوسیالیستی را در قالب های مختلف همچون سوسیال دمکراسی و حتی به شکل ایده های کمونیسم احیا کرده است.
کوزوو هنوز به عنوان یک مشکل عمده وجود دارد در حالی که برخی از جناحهای آمریکا بویژه دمکرات ها همسو با بعضی از مراکز تحقیقاتی اروپایی از استقلال این منطقه حمایت می کنند. عمده کشورهای اروپایی همگام با نومحافظه کاران آن را مناسب نمی دانند. بحث تغییر مرزها در کوزوو و مونته نگرو و بوسنی هنوز از مسائلی است که می تواند تنش زا باشد.
در کنار این چالش ها، رشد اقتصادی در این کشورها در حال افزایش است. این رشد و پیشرفت اگرچه در اروپای شرقی با منطقه بالکان متفاوت بوده و توسعه تکنولوژی و رفاه عمومی نیز در مرکز و شرق اروپا نیز یکسان نیست اما بطور کلی در سایه روند بازسازی و اصلاحات انجام گرفته، شرایط مناسب ایجاد شده برای سرمایه گذاری و بالأخره ادغام بعضی از این کشورها در نهادهای اقتصادی اروپا، آینده این پیشرفت روشن خواهد بود.
۸ فضای کنونی حاکم بر نظام بین الملل به گونه ای است که هر یک از بازیگران کوچک و بزرگ جهانی به دنبال نیاز تعریف خود در این نظام هستند. طبیعتاً کشورهای کوچک و متوسط اروپای مرکزی و شرق و غرب بالکان که قبلاً جایگاه خود را صرفاً در سطح ملی قلمداد می کردند در دوران جدید با هدف خروج از انزوا و قضاوت های بر جای مانده از میراث گذشته، ایفای نقش در مقیاس منطقه ای را در دستور کار خود قرار داده اند که همگرایی و هماهنگی بیشتر صرف نظر از مزیت های اقتصادی و امنیتی، افزایش اهمیت آنها را در تحولات نظام بین المللی دربرخواهد داشت.

محمود صدری
سفیر سابق ایران در بوسنی و رومانی
منبع : روزنامه همشهری