جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ماندن در سال سخت


ماندن در سال سخت
علی (علیه السلام)را جاهلیتی از پا درآورد كه به كشورگشایی مال اندوزی و ستم بر تازه مسلمانان خو كرده بود و تولد دوباره حكومت پیامبر را خوش نمی داشت .
حكومت در شرایط سختی به امام علی رسید. مردمی كه خلافت را بعد از وفات پیامبر از علی دریغ كردند، همان هایی نبودند كه بیست و پنج سال بعد، دوباره به او روی آوردند.
امام علی، این بار در میان موافقان و دوستان گذشته، دشمنانی یافته بود و البته در میان تازه مسلمانان هم ارادتمندان جدیدی یافته بود.
بهتر است از مرگ عثمان شروع كنیم: سال ۳۵ هجری. زمان مرگ عثمان، اتفاقات پیچیده و تو در تو هستند. عثمان از سیاست عمر بی بهره بود. حاكمان ستمگر و نه چندان مسلمانی به ایالات می فرستاد. ولید بن عقبه را كه به خاطر نسبت دروغ به پیامبر مشهور بود، به كوفه فرستاد و ولید، نماز صبح را در مسجد كوفه چهار ركعت خواند. تاوان مخالفت با نزدیكان او هم زیاد بود و اموال زیادی از بیت المال به ناحق به آنان می رسید.
علاوه بر همه این ها، در چند سالی كه از مرگ پیامبر می گذشت، تعصب های قبیله ای، باز رونق یافته بود. ولی عثمان در توزیع عادلانه قدرت بین طوایف عرب دقت نمی كرد و همه قدرت و ثروت را در اختیار بزرگان قریش قرار داده بود.
تاریخ نشان می دهد كه مردم به دادخواهی نزد علی (علیه السلام)، از زمان ابوبكر عادت داشتند. این بار هم مردم مدینه و آن هایی كه از سرزمین های دیگر به شكایت آمده بودند، از عثمان به علی(علیه السلام)شكایت بردند. امام به نزد عثمان رفت و گفت:
مردم، مرا میان تو و خودشان میانجی كرده اند. به خدا، نمی دانم به تو چه بگویم. چیزی نمی دانم كه تو آن را ندانی. تو می دانی آن چه ما می دانیم. دیدی چنان كه ما دیدیم...
با رسول خدا بودی چنان كه ما بودیم. ابوبكر و عمر در كار حق، از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزدیك تری. داماد او شدی و آنان نشدند. خدا را خدا را! خویش را بپای. به خدا تو كور نیستی زیرا تا بینایت كنند. امامِ كشته شده این امت نباش. زیرا گفته می شد در این امت، امامی كشته گردد و با كشته شدن او، امت در كُشت و كشتار تا روز رستاخیز باز بماند و فتنه برپا كند؛ چنان كه حق را از باطل نشناسند.
اما زمانه، فتنه و آشوبی در خود داشت. كسانی كه تاریخ، قیافه شان را به درستی نشان نمی دهد، شورشیان را مدام تحریك می كردند. آنان ابتدا جلوی نماز خواندن عثمان در مسجد را گرفتند، بعد خانه اش را محاصره كردند و حتی آب و نان را به رویش بستند.
آخر كار هم شایعه ای برپا شد كه سپاهیانی از شام به یاری شورشیان می آیند. این خبر، كار را تمام كرد: شورشیان از گریزی به خانه عثمان ریختند و او را كشتند. علی (علیه السلام)در تمام این مدت، تلاش زیادی كرد تا بین شورشیان و عثمان آشتی دهد.
اما اطرافیان عثمان كه شاید به مرگ خلیفه هم بی طمع نبودند، مدام كار را خراب می كردند. هر روز، باز خبر ضرب و شتم فلان مخالف به مدینه می رسید و اوضاع را آشفته می كرد. نه عثمان، نه اطرافیان و نه مخالفان به داوری علی (علیه السلام)تن ندادند.
پس از عثمان، مردم به خلاف انتظار بزرگان قدرت طلب، به سوی علی (علیه السلام)شتافتند تا حكومت را به او بسپارند. علی خلیفه شد و عدالتِ فراموش شده دوباره برقرار گشت. اما زمانه دیگر عوض شده بود. مردم به رسم حكومت خلفا و یاران قدیمی به غنیمت اندوختن و خور و خواب عادت كرده بودند و محبت علی در دل آنان هرگز آن همه نبود كه بتواند انگیزه ای برای موافقت با رسوم جدید باشد. ضمن این كه بسیاری از آنان به طمع قدرت و حتی خلافت در تمام مدت ماجرای كشتن عثمان ساكت مانده بودند تا شاید مرتبه بزرگ تری پیدا كنند.
تا این جا معلوم است كه از ابتدای كار، حكومت علوی، دشمنانی یافت: یك دسته، آن هایی كه علی را از قبل می شناختند و پیش از آن كه بخواهند چیزی از حكومتش ببینند، می دانستند با كه طرف خواهند بود. معاویه حاكم شام كه بیست سالِ قبل را در این مسند مانده بود، مهم ترینِ این دسته بود. دوم، بزرگانی كه به طمع قدرت در قتل عثمان ساكت ماندند و از حكومت جدید هم آن چه را می خواستند ـ و كمتر از حكومت ایالات نبود ـ نیافتند. طلحه و زبیر از این گروه اند. سوم، مردمی كه به عثمان یا امارت حاكمان قبلی شان خو كرده بودند و تغییرات را نمی پذیرفتند. شامیان كه معاویه را داشتند و اهالی بصره و كوفه كه طرفداران عثمان بودند و اكنون تعلل حكومت در قصاص قاتلان خلیفه محبوب شان را نمی پسندیدند، مهم ترین گروه مخالفان بودند. این مخالفت ها به اندازه ای بود كه تقریبا هیچ كدام از والیان جدیدی كه امام منصوب كرد، نتوانستند در ولایات عثمانی توفیق پیدا كنند و اداره امور را به دست بگیرند.
این دشمنی ها، به علاوه یك موضوع مهم دیگر، سراسر دوران پنج ساله حكومت علی (علیه السلام)را با جنگ و گریز همراه كرد. در بیست و پنج سالی كه از مرگ پیامبر گذشته بود، رسم مسلمانی نبوی برافتاده بود و مسلمانان به دین پیامبر، تنها همین قدر شبیه بودند كه نماز و روزه و حج بگزارند. فرهنگ جاهلی به تمامی بازگشته بود. تعصب قبیله ای، دوباره زنده شده بود و هوس های از یاد رفته عرب، همچون خون ریختن برای غنیمت و مال اندوزی، دوباره جان گرفته بود.
اولین جنگ با خونخواهان عثمان در بصره درگرفت: با سپاهی كه طلحه و زبیر و عایشه همسر پیامبر از سران آن بودند. آنان والی بصره را بیرون كردند، بیت المال را غارت كردند و بسیاری از مردم شهر را كشتند. علی (علیه السلام)نمی خواست جنگ كند، اما در سپاه امام، كسانی بودند كه می اندیشیدند پیروزی برای آنان غنیمتی از اموال و حكومت در بردارد. در سپاه مقابل هم كسانی بودند كه سودای پیروزی و به دست گرفتن حكومت را داشتند. این دو گروه، تلاش سفیران صلح را ناكام گذاشتند و جنگ، این گونه درگرفت.
زبیر و طلحه كشته شدند و شتر عایشه از میان رفت. اما امام علی، عایشه را احترام كرد و با سوارانی به مدینه فرستاد. به این ترتیب، جنگ، روز شنبه اول رجب سال ۳۶ هجری پایان گرفت.
پس از این، امام علی متوجه شام شد و معاویه را كه در پنهان و آشكار با حكومت جدید دشمنی داشت، به بیعت گرفتن از شامیان و سفر به مركز حكومت فرا خواند. معاویه سر باز زد. در شام، این تصور رایج بود كه علی كشنده عثمان است و معاویه به همین بهانه، سپاهی از شام روانه مركز حكومت كرد. سپاهیان امام نیز به راه افتادند و این بار، دو سپاه در صفین به هم رسیدند. مدتی درگیری ها پراكنده و تن به تن بود. اما با پایان یافتن ماه محرم، دو سپاه، درگیر جنگ شدند. جنگ خیلی زود به نفع سپاه امام پیش رفت، اما نیرنگ قرآن به نیزه كردن، تعدادی از سپاهیان امام را به مخالفت با جنگ كشاند. این گروه، امام را در آستانه پیروزی، به حكمیت وادار كردند و به اصرار، ابوموسی اشعری را نماینده خود ساختند. نتیجه حكمیت كه قرار بود سرنوشت جنگ را معین كند، نتیجه خلافت را معلوم كرد: علی بركنار و معاویه برجا ماند.
آنان كه امام را به حكمیت خوانده بودند، زودتر از همه برآشفتند كه حكمیت در كار خلافت روا نیست و باید جنگ از سرگرفته شود. اگر پیشنهاد قبلی آنان در پذیرفتن حكمیت، ناشایست بود، پذیرفتن این پیشنهاد جدید، ناممكن بود. عهدنامه حكم ها تا پایان ماه رمضان دو طرف را از جنگ منع می كرد. اما این گروه، انتظار را نپذیرفتند و از سپاه علی بیرون رفتند. ما امروز به آنان نام خوارج می دهیم. خوارج، علی را به موجب گردن نهادن به حكمیت، كافر دانستند و در این جا و آن جا به كشتن مردمان موافق علی (علیه السلام)پرداختند. مردمانی از بصره نیز به خوارج پیوستند و فتنه ای به پا شد؛ چنان كه امام، جنگ با شامیان را وانهاد و به نهروان رفت تا به خوارج بپردازد. نهروان از خوارج جز اندكی باقی نگذاشت.
امام اكنون چه باید می كرد؟ سپاه، روزها از شهر دور مانده بود و چون طمع غنیمت و فتح كم شده بود، تن به كارزار با شامیان نمی داد. ناچار، امام به كوفه ـ پایتخت جدید ـ بازگشت تا سپاه را از نو بیاراید، اما در سر خارجی های باقی مانده، فتنه دیگری به پا بود. تاریخ می گوید سه تن بودند كه برای كشتن علی و معاویه و عمروعاص همدست شدند. از این میان، عمرو جان به در برد، معاویه زخم برداشت و علی به شهادت رسید.اما اگربه راستی چنین بود، ابن ملجم قاتل علی(علیه السلام)كه از خوارج بود چرا باید در كوفه مهمان اشعث بن قیس می شدكه همه می دانستند با معاویه سر و سرّی دارد؟مگر نه این كه خوار ج حتی خود معاویه را هم زنده نمی گذاشتند؟آیا معاویه كه بیشترین نفع را از رفتن علی (علیه السلام)می برد، در این ماجرا دستی داشته است؟ واقعه شهادت علی (علیه السلام)در تاریخ به داستان پردازی های پیرزنان شبیه تر است تا به آن چه می شود باور كرد. روایات، آن چنان متفاوت می شود كه هیچ كدام را نمی توان به جای حقیقت نشاند.
آن چه مسلم است این كه علی (علیه السلام)را پیش از ضربت شمشیری كه معلوم نیست زاده كینه است یا نیرنگ، جاهلیتی از پا درآورد كه دیگر به كشورگشایی و مال اندوزی و ستم بر تازه مسلمانان خو كرده بود و از پیامبر، فقط نامی كه اعتبار دهد و قدرت و ثروت فراهم كند را كافی می دانست و تولد دوباره حكومت پیامبر را خوش نمی داشت.
مصطفی اشعری
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس