چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


«میم مثل مادر» فیلمی باور نکردنی و تأسف بار


«میم مثل مادر» فیلمی باور نکردنی و تأسف بار
رعایت سلیقه و ذائقه عامه تماشاگران، تحریك عاطفی پی در پی آنها، آن هم با استفاده از كلیشه ای ترین شیوه های افزودن مدام بر میزان تلخی ها و مصایب آدمهای فیلم و تلاش بی وقفه در گریاندن عامه سینمارو، باعث می شود كه فیلم «میم مثل مادر» ملاقلی پور را به راحتی در رده فیلم های سانتی مانتال بتوان قرار داد.
به نظر می رسد كه رسول ملاقلی پور، خسته و عصبی از عدم توفیق گیشه ای چند فیلم آخرش، این بار مصمم شده با رعایت دقیق الگوهای فیلم فارسی و هندی و با استفاده از تحریك مداوم احساسات سطحی عامه تماشاگر و رعایت ذوق و سلیقه و ذائقه آنها موفقیت گیشه ای فیلمش را تضمین كند.
این گرایش سانتی مانتالیستی فیلمساز، با انتخاب حرفه نوازندگی برای سپیده (گلشیفته فراهانی) و ساز تخصصی اش (ویلن) تمهیدی هوشمندانه برای به كارگیری ملودی های احساس برانگیز در لابه لای صحنه های فیلم به بهانه تمرین و آموزش نواختن ویلن و برانگیختن عاطفی- احساسی عامه تماشاگر بوده است.
طرح مساله احتمال معلولیت فرزندی كه سپیده باردار انتظارش را می كشد و قرار دادن او بر سر دوراهی سقط كردن و یا نگهداری او، موضع گیری و واكنش های به شدت احساسی و به دور از عقل و منطق سپیده همراه با اشك و آه، به گونه ای تماشاگران را تحت تاثیر قرار می دهد كه واكنش منطقی و تصمیم منطقی و عقلانی سهیل (حسین یاری) شوهرسپیده او را در نظر تماشاگر تبدیل به موجودی سرد و بی احساس می كند.
ملاقلی پور برای تجلی هرچه بیشتر مظلومیت سپیده و حقانیت بخشیدن به او ماجرا را به گونه ای طراحی و اجرا می كند كه سرانجام سهیل به خاطر مخالفت سپیده او را كه بی پول و بی پناه است از خانه اخراج می كند تا باز هم همدلی و ترحم بیشتری از مخاطبان برانگیزد!شخصیت فراواقعی و اسطوره ای بخشیدن به سپیده تا آنجا پیش می رود كه او یك تنه بار كار كردن در خارج از خانه و تامین هزینه زندگی و نگهداری از فرزند معلول و مادر بیمارش را بر دوش می كشد.
باز هم فیلمساز برای جلب قلوب تماشاگران، بچه ای خوش چهره و سمپاتیك را برای ایفای نقش فرزند معلول سپیده انتخاب كرده و باز به همین منظور او را علاوه بر معلولیت جسمی، به تنگی نفس نیز مبتلا كرده تا او اضافه بر حمل عصا و چوب زیر بغل، كپسول و ماسك اكسیژن را نیز با آن جثه ضعیفش حمل كند.
گویی این مقدار مصیبت و بدبیاری و تلخی برای سپیده كافی نبوده كه فیلمساز آوار دیگری بر سر او خراب می كند، مادر او را به بیماری MS مبتلا و سرانجام فوت می كند تا مصایب سپیده بیشتر شود.به نظر می رسد كه ملاقلی پور به حدی غرق در هدفش یعنی جلب همدلی و همدردی و ایجاد ترحم بر سپیده در نزد عامه سینمارو بوده كه توجهی به سیر منطقی و عقلانی رویدادها نكرده است. مثلا پرسیدنی است كه این مادرجوان چگونه می توانسته در جبهه جنگی كه سالها از پایانش می گذرد حضور داشته باشد و شیمیایی شود؟
در ادامه پروسه رو به تزاید توسل به تحریك احساسات رقیقه تماشاگران، سكانس خرید دارو توسط سپیده و به وجود آمدن مشكلاتی برای او و در نهایت شكستن آمپولها، صرف نظر از اجرای سردستی و خام دستانه اش یادآور كلیشه های فیلمفارسی ها است كه بارها و بارها در آن فیلمها مورد استفاده قرار گرفته است.
غیر منطقی و نامعقول بودن روند رویدادها و كنش و واكنش های آدمها نشان می دهد كه فیلمساز مطلقا به این جنبه و وجه ماجرای فیلم توجهی نكرده و برای تماشاگر آگاه بسیاری از تصمیم ها و عملكردهای شخصیت های فیلم جای سوال و چون و چرا دارد كه صدالبته بی پاسخ می ماند.
مثلا این كه چرا سپیده و سهیل پس از اطلاع از احتمال معلولیت فرزندشان به جای مراجعه به كانال های رسمی و مجاز پزشكی به اماكن غیرمجاز مراجعه می كنند (بگذریم از سخنرانی آن خانم كه قبل از عمل به تقبیح عمل خودش می پردازد!) و یا غیرممكن بودن حضور سپیده در جنگ با توجه به سن و سال كمش و الی آخر. ساختن چنین فیلمی توسط فیلمساز دلسوخته و كارآمدی كه در كارنامه اش فیلمهای خوبی چون سفر به چزابه و نجات یافتگان را دارد به دلایلی كه گفته شد حیرت انگیز، باور نكردنی و تاسف آور است.
جلال الدین ترابی
منبع : روزنامه ابرار