شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


نسبی گرایی فرهنگی


نسبی گرایی فرهنگی
رشته انسان شناسی بیش از هر رشته علمی دیگری با نام و مفهوم نسبی گرایی فرهنگی عجین شده است. در واقع یكی از پایه ای ترین استدلال ها در این رشته آن است كه فرهنگ را باید پدیده ای تركیبی و بسیار متغیر در نظر گرفت كه در عین حال بسیار پویا بوده و از هر جامعه ای به جامعه دیگر و از هر دوره زمانی به دوره زمانی دیگر دائما شكل و محتوای خود را تغییر می دهد.
وابستگی فرهنگ به ظروف مكانی زمانی در انسان شناسی بدل به یك اصل اساسی شده است كه برپایه آن بسیاری از روش ها و مفاهیم دیگر شكل گرفته اند. اصولا انسان شناسی یكی از مهم ترین وظایف و رسالت های خود را ایجاد ارتباط میان فرهنگ های مختلف انسانی در جوامع مختلف و یا میان خرده فرهنگ های مختلف یك فرهنگ ملی عنوان كرده و بهترین راه را برای این كار ایجاد امكان درك متقابل میان فرهنگ ها اعلام می كند.
پرسش اساسی آن است كه چگونه می توان فرهنگ ها را به تفاهم با یكدیگر رساند چگونه اعضای یك فرهنگ می توانند آنچه را كه دستگاه حسی شان برایشان نامطبوع نشان می دهد برای نمونه یك نوع غذا یا یك نوع لباس را برای اعضای یك فرهنگ دیگر مطبوع تصور كنند بدون آنكه در این راه به قضاوت و پیش داوری منفی نسبت به آن گروه دست بزنند چطور مردم را می توان درباره نسبی بودن ارزش ها و باورها و اعتقاداتشاندر نگاه دیگران قانع كرد و سطح بردباری آنها را نسبت به دیگران بالا برد پاسخ هایی كه انسان شناسان در این رابطه یافته اند خود بسیار نسبی هستند. واقعیت آن است كه هیچ فرهنگی نمی تواند بدون داشتن میزان بالایی از مشتركات در سلایق زیباشناسانه، زیستی و رفتاری و ذهنی تداوم بیابد و به اعضای خود امكان دهد كه نسبت به آن احساس تعلق كرده و به معنایی هویت بیابند.
در نتیجه هیچ انسان شناسی نمی تواند از نسبی گرایی فرهنگی به صورت مطلق دفاع كند. در حقیقت به كارگیری این مفهوم شكل شمشیری دو لبه را دارد زیرا از یك سو می تواند با تخریب زمینه های هویت ساز و در شرایط جهانی شدن فرهنگ ها با تخریب امكان به وجود آوردن ضوابط و قواعدی برای یك نظام جهانی همچون میثاق های بین المللی حقوق بشر، كودكان و غیره موقعیت هایی بسیار نامطلوب به وجود بیاورد، ولی از سوی دیگر با عدم توجه به آن نیز همواره این امكان را برای فرهنگ هایی كه به هر شكل و به هر دلیلی قدرت بیشتری نسبت به سایر فرهنگ ها به دست آورده اند، بدهد كه بر آنها استیلا یافته یا حتی آنها را در فرآیندهای فرهنگ پذیری گوناگون به نابودی بكشند.
هم از این رو امروز شاید وظیفه انسان شناسان برخلاف گذشته بیشتر از آنكه دفاع بی قید و شرط از مفهوم نسبی گرایی فرهنگی باشد، یافتن تركیب های مناسب و قابل دفاع از انسجام فرهنگ نسبی گرایی فرهنگی درون هر فرهنگ و درون تركیب های هر چه بزرگتر فرهنگی باشد. اما حتی برای این كار نیز یك پیش شرط اولیه و بسیار اساسی وجود دارد و آن اینكه زمینه ای لازم و آزاد برای آنكه فرهنگ ها بتوانند وارد تماس با یكدیگر شوند و اینكه بتوانند یكدیگر را بشناسند فراهم آید. شناخت هر فرهنگ به وسیله فرهنگ دیگر البته فرآیندی بسیار پیچیده است و در آن مباحث مختلفی مطرح می شود ولی یكی از راه های ساده برای آنكه دچار ابهام نشده و به پیش داوری ها دامن نزنیم آن است كه معرفی هر فرهنگی را پیش از هر كس دیگری بر عهده افراد خود آن فرهنگ بگذاریم و به جای آنكه تلاش كنیم مقولات و كلیشه های خود را نسبت به فرهنگ های دیگر به مثابه الگوهای قطعی از آنها عرضه كنیم، راه را برای تجربه كردن آن فرهنگ برای اعضای فرهنگ خود باز كنیم. شكی نیست كه در این اقدام با خطر شوك ضربه فرهنگی روبه رو خواهیم بود اما این خطر به هر رو امروز با گسترش شبكه های مبادلات اطلاعاتی و فرآیند گسترده داده های تصویری و گفتاری و... اجتناب ناپذیر است. بنابراین بهتر است به جای نادیده گرفتن این خطر تلاش كنیم آن را به صورت اندیشمندانه ای مدیریت كنیم.
ناصر فكوهی
منبع : روزنامه شرق