پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


بررسی ترجمه اثری از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی


بررسی ترجمه اثری از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی
در این نوشتار به معرفی و بررسی ترجمه اثری از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی خواهم پرداخت كه به تازگی به زبان آلمانی منتشر شده است و در حاشیه به آثار دیگری كه در سالهای اخیر از این عارف و اندیشمند بزرگ ایرانی به زبان آلمانی ترجمه شده و نیز كتابهایی كه درباره زندگی و آثار او به چاپ رسیده است، اشاره خواهم كرد.
اما حال كه سخن از ترجمه آثار منظوم و منثور ادبی در میان است، از فرصت استفاده می‏كنم و در آغاز به عنوان تمهیدی بر این نوشتار، نظریات یوهان ولفگانگ فُن گوته شاعر و نویسنده و دانشمند شهیر آلمانی را درباره ترجمه و انواع آن كه به گمانم به رغم قدمت، برای خوانندگان فارسی زبان تازگی دارد، بازگو می‏كنم.
گوته در یادداشتها و رساله‏هایی كه برای درك بهتر دیوان غربی - شرقی بر این اثر جاودانه نوشته است، مبحثی نیز درباره ترجمه و انواع آن دارد كه در آن بیشتر به ترجمه آثار ادبی، بویژه آثار منظوم، توجه داشته است. وی ترجمه آثار ادبی را به سه نوع تقسیم می‏كند. در نوع اول، مترجم می‏كوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراك فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا كند. برای این نوع ترجمه انتخاب نثری ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثی كردن همه ویژگیهای صنعت شاعری و حتی با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به سطح فهم همگانی، زمینه آشنایی اولیه با آثار ادبی فرهنگهای دیگر را فراهم می‏آورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام می‏دهد.
این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملّیمان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگی ارزشمند و بی‏نظیر سرزمینهای دیگر آشنا می‏كند و در عین حال ما را چنان غافلگیر می‏سازد و به شگفت وامی‏دارد كه بی‏آنكه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشی به ما دست می‏دهد، بلكه از قِبَلِ آن سود معنوی نیز نصیبمان می‏شود. این چنین تأثیری را ترجمه آلمانی مارتین لوتر از كتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت.
گوته بر این باور است كه اگر حماسه نیبلونگن نیز از همان آغاز به صورت نثری خوب و روان ترجمه و منتشر می‏شد و در دسترس همگان قرار می‏گرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر می‏بود و از آن سود بیشتری به ما می‏رسید و هم می‏توانست معنای بی‏نظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگی سلحشوران و صلابت سرودهای حماسی قرن ۱۲ میلادی را با توانایی تمام به ما منتقل كند.
در نوع دوم، با اینكه مترجم خود را در وضعیت و حال و هوای فرهنگی خارجی قرار می‏دهد تا از این طریق معنای بیگانه با فرهنگ خودی را دریابد. ولی به هنگام بازآفرینی متن می‏كوشد كه همه دریافته‏های خود را در محدوده فرهنگ خودی به تصویر كشد.
گوته این نوع ترجمه را سبك «تقلیدی - تعویضی» می‏نامد و انجام آن را در توان انسانهای ظریف و زیرك و باذوق می‏داند. فرانسویان در این كار استادند و این نوع ترجمه را بیشتر برای برگردان آثار منظوم به خدمت می‏گیرند. آنان نه تنها برای افكار و حالات درونی انسانها و اشیاء گوناگون، معنا و معادل مناسبی می‏آفرینند، بلكه برای نام هر «میوه غریبی» چنان جایگزینی می‏یابند كه گویی همیشه در سرزمین خودشان می‏روییده است.
گوته نوع سوم را بالاترین و آخرین و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد كه در آن مترجم تمام تلاش و توانایی خود را به كار می‏گیرد تا متن ترجمه‏اش همسان و همذاتِ متن اصلی شود و در واقع اصل به بدل تغییر نكند، بلكه به جای آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگیِ متن فرو می‏رود و با آن همسانی و همزبانی ایجاد می‏كند كه شاید بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّی خود را كمابیش رها می‏كند و آخر كار متن سومی آفریده می‏شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشی - فرهنگی بالایی است.
گوته اغلب ترجمه‏های محقق و مترجم اتریشی، یوزف فُن هامر - پورگشتال از شاهكارهای منظوم ادب فارسی را در زمره این نوع ترجمه به شمار می‏آورد و برای مثال از ترجمه ابیاتی از شاهنامه فردوسی یاد می‏كند كه هامر در مجله یافته‏های شرق منتشر كرده بود.
ولی در عین حال توصیه می‏كند كه در ابتدا بهتر خواهد بود كه آثاری چون شاهنامه و منظومه‏ها و مثنوی‏های نظامی گنجه‏ای به نثری رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و افسانه‏ها و اسطورهای شرقی به طور كلی با آنها خو كنیم و اُنس و الفت گیریم و رفته رفته با خلق و خو و طرز فكر شرقیان آشنا شویم. سپس زمان آن فراخواهد رسید كه ترجمه‏های منظومی از نوع دوم و در نهایت «ترجمه‏ای بین سطری» (Interlinear) از نوع سوم در دسترس علاقه‏مندان قرار گیرد.
حال با توجه به آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو كردم، به بررسی كتابی می‏پردازم كه دربرگیرنده ترجمه آلمانی ۱۰۰ رباعی از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی است. نقش خیال دوست* عنوانی است كه مترجم برای كتاب برگزیده و ظاهراً برگرفته از یكی از رباعیات مولاناست؛ احتمالاً این رباعی :
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برآید ای دل‏
یك خار به از هزار خرماست دلا
یوهان كریستف بورگل، استاد دانشگاه و ایران‏شناس و اسلام‏شناس سوئیسی، مترجم این كتاب است كه پیشتر نیز از او ترجمه‏های بسیاری از متون كلاسیك شرقی - خاصه از شاعران ایرانی - و نیز تألیف و تحقیقهای ارزشمندی منتشر شده است و از آن جمله‏اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوی هفت پیكر (بهرامنامه) نظامی گنجه‏ای كه این آخری را به نظم كشیده است.
وی به خاطرترجمه‏های خوب و رسای این آثار، در سال ۱۹۸۳ میلادی «جایزه فریدریش روكرت» و در سال ۱۹۹۳ «جایزه مترجم» شهر برن سوئیس را از آن خود نمود. نور و سماع و سه رساله درباره حافظ از جمله تحقیقات اوست كه كتاب اخیر به زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. كتابی نیز چند سال پیش از این در آلمان از وی به چاپ رسید با عنوان دین و دنیا در اسلام كه در آن به بررسی منشاء قدرت دینی در اسلام و رابطه و نسبت آن با زورمندی واقعیتهای دنیوی پرداخته است.
بورگل مبنای ترجمه خود را بر پایه سه اصل قرار داده است: نخست اینكه كوشیده است تا حتی‏المقدور به محتوای متن اصلی نزدیك شود و به آن وفادار بماند و پیش از هر چیز از دست بردن به صور خیال و تصرف در زبان تصاویر شاعر خودداری كند. افزون بر این سعی كرده است كه ساختار صوری رباعیات را عیناً باز پس دهد و وزن و ترتیب قوافی را مراعات كند. و سرانجام آنكه شیوه شاعری و اصطلاحات شعری در زبان آلمانی را به كار گرفته و از این رو ترجمه او از رباعیات مولانا چنان به گوش می‏آید كه گویی به زبان آلمانی سروده شده است.
البته مترجم داوری درباره اینكه او تا چه حد در انجام این كار موفق بوده را به عهده خوانندگان گذارده است و برای یاری رساندن به آنان و نیز فهم بهتر رباعیات، ترجمه تحت‏اللفظی هر رباعی را در زیر ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراین می‏بینیم كه مترجم كوشیده است تا ترجمه‏ای هم‏سنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد، به دست دهد. همین جا بیفزایم كه با تمام تلاش و كوششهای صادقانه و استادانه بورگل، گیرایی ترجمه‏های او و روح دمیده در آنها در مقام قیاس با ترجمه‏های منظومی كه از فریدریش روكرت شاعر و مترجم شهیر آلمانی و «پدر شرق‏شناسی آلمان».
بجا مانده است از ژرفای معنوی آنچنانی برخوردار نیست. البته این انتظار و توقع را نیز نباید داشت كه ترجمه رباعیات مولانا بتواند جذبه عرفانی و كشش روحانی نهفته در متن اصلی را به خواننده منتقل كند. از این رو خود مترجم نیز به این امر اشاره دارد و آرزومند است كه خواننده علاقه‏مند آلمانی زبان با مطالعه ترجمه گزیده رباعیات مولانا به شوق و ذوق آید و چنان برانگیخته شود كه زبان فارسی را فراگیرد و زمانی خود قادر باشد غزلیات و رباعیات مولانا و دیگر شاعران پارسی زبان را بخواند!
مترجم مدخلی بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگی مولانا و چگونگی آشناییش با شمس تبریز، آثار او را برشمرده و توضیح كوتاهی نیز درباره وزن و قافیه رباعی داده است.
▪ بورگل رباعیات كتاب را به سه دسته تقسیم كرده است:
۱) دوستی و عشق . كه شامل ۴۹ رباعی است و مترجم در انتخاب و ترتیب آنها كوشیده است تا داستان عشق عرفانی مولانا به شمس را در این رباعیات بازتاب دهد؛ از اولین نگاه و نخستین دیدار و رحمت وصال و بركت همنشینی تا درد جدایی و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و امیدواری دوباره. این هفت رباعی در زمره آنهاست:
در كوی خرابات نگاری دیدم‏
عشقش به هزار جان و دل بخریدم‏
بویی زسر دو زلف او بشنیدم‏
دست طمع از هر دو جهان ببریدم‏
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مر
بی بال و پر اندر پی تو می‏پرم‏
من كاه شدم چو كهربایی تو مرا
هستم به وصال دوست دلشاد امشب‏
و زغصه هجر گشته آزاد امشب‏
با یار بچرخم و به دل می‏گویم‏
یارب كه كلید صبح گم باد امشب‏
آن كس كه به روی خوب، او رشك پریست‏
آمد سحری و بر دل من نگریست‏
او گریه و من گریه، كه تا آمد صبح‏
پرسید كز این هر دو عجب، عاشق كیست؟ای آنكه چو آفتاب فرد است بیا
بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا
عالم بی‏تو غبار و گرد است بیا
این مجلس عیش بی تو سرد است بیا
گر من میرم مرا بیارید شما
مرده به نگار من سپارید شما
گر بوسه دهد بر لب پوسیده من‏
گر زنده شوم عجب مدارید شما
گاهی زهوس دست زنان می‏باشم‏
گاه از دوری دست گزان می‏باشم‏
در آب كنم دست كه مه را گیرم‏
مه گوید من بر آسمان می‏باشم‏
۲) زیستن و آموختن:
در برگیرنده رباعیاتی است پیرامون شیوه زیستن و حكمت حیات و نیز قطعات غزل مانند و سخره. اما اغلب اشعار این بخش را رباعیاتی با مضامین عرفانی تشكیل می‏دهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پایان می‏گیرد. نمونه‏هایی چند از رباعیات این بخش :
بسیار ترا خسته روان باید شد
وانگشت نمای این و آن باید شد
گر آدمیی، بساز با آدمیان‏
ور خود ملكی، بر آسمان باید شد
گفتم چه كنم گفت همین كه چه‏كنم‏
گفتم به از این چاره ببین كه چه كنم‏
رو كرد به من گفت كه ای طالب دین‏
پیوسته بر این باش بر این كه چه كنم‏
آن را كه به علم و عقل افراشته‏اند
آن را ب حساب روزی انگاشته‏اند
و آن را كه سر از عقل تهی داشته‏اند
از مال به جای آن در انباشته‏اند
شبگشت كه خلقان همه در خواب روند
ماننده ماهی همه در آب روند
چون روز شود جانب اسباب روند
قوم دگری به سوی وهاب روند
تا كاسه دوغ خویش باشد پیشم‏
والله كه به انگبین كس نندیشم‏
ور بی برگی به مرگ مالد گوشم‏
آزادی را به بندگی نفروشم‏
درنه قدم از چه راه بی‏پایانست‏
كز دور نظاره كار نامردانست‏
این راه ز زندگی دل حاصل كن‏
كاین زندگیِ تن صفت حیوانست‏
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین‏
نه كفر و نه اسلام، نه دنیا و نه دین‏
نی حق به حقیقت نه شریعت نه یقین‏
اندر دو جهان كرا بود زهره این‏
من مالك ملك لامكانی شده‏ام‏
من عارف گنج زركانی شده‏ام‏
تا از صدف تن گهر دل سوزد
در عالم جان بحر معانی شده‏ام‏
۳) شعر و موسیقی:
در این بخش مترجم رباعیاتی را برگزیده است كه دو مضمونِ شعر و موسیقی را در بردارد. مضامینی كه مولای روم به آنها دلبستگی خاص دارد و در سروده‏های او - بویژه در غزلیات دیوان شمس - به تكرار از آنها سخن در میان است. برای مثال در یكی از زیباترین غزلهای دیوان كبیر (شماره ۴۵۷ نسخه فروزانفر)، پس از برشمردن پرده‏های گوناگون موسیقی ایرانی، می‏گوید:
این علم موسقی بر من چون شهادتست‏
چون مؤمنم شهادت و ایمانم آرزوست
عبدالرحمن جامی در نفحات الانس حكایت كوتاهی را نقل می‏كند كه نشاندهنده علاقه مولانا به موسیقی است:
«روزی می‏فرمود كه: آواز رباب، سریر باب بهشت است كه ما می‏شنویم.» منكری گفت: «ما نیز همان آواز می‏شنویم. چون است كه چنان گرم نمی‏شویم كه مولانا؟» خدمت مولوی فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما می‏شنویم آواز باز شدن آن در است. و آنچه وی می‏شنود آواز فراز شدن.»
این هم شش رباعی از این بخش كه در همه آنها بدون استثنا از اسامی یك یا چند ساز بادی و زهی و ضربه‏ای استفاده شده است:
با نی گفتم كه بر تو بیداد ز كیست‏
بی‏هیچ زبان ناله و فریاد تو چیست‏
گفتا كه زشكری بریدند مرا
بی‏ناله و فریاد نمی‏دانم زیست‏
دل در هوس تو چون ربابست رباب‏
هر پاره زسوز دل كبابست كباب‏
دلدار اگر زدرد ما خاموش است‏
در خاموشی دو صد جوابست جواب‏
دلها به سماع بی‏قرار افتادند
چون ابر بهار پُر شرار افتادند
ای زهره عیش، كف رحمت بگشای‏
كاین مطرب و كف و دف زكار افتادند
برجه كه سماع روح برپای شدست‏
وان دف چو شكر حریف آن نای شدست‏
سودای قدیم آتش‏افزای شدست‏
آن های تو كو؟ كه وقت هیهای شدست‏
از عشق تو گشتم ارغنون عالم‏
وز زخمه تو فاش شده احوالم‏
ماننده چنگ شد همه اشكالم‏
هر پرده كه می‏زنی مرا می‏نالم‏
حاجت نبود مستی ما را به شراب‏
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب‏
بی‏ساقی و بی‏شاهد و بی‏مطرب و نی‏
شوریده و مستقیم چه مستان خراب‏
مترجم توضیحات سودمندی نیز به آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعیات، بویژه در شناخت پاره‏ای از اصطلاحات و استعارات و تمثیلات مورد استفاده مولانا، به یاری خواننده آلمانی زبان می‏آید. ناگفته نگذاریم كه به هنگام مطالعه و بررسی كتاب به نكته‏ای برخوردم كه اندكی مرا به شگفت واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب متذكر شده كه رباعیات را از نسخه‏ای برگزیده است كه روانشاد استاد بدیع‏الزمان فروزانفر در ۱۰ جزو (۹ جلد) بین سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۶ خورشیدی به چاپ رسانده.
در این نسخه فروزانفر ۱۹۸۳ رباعی را براساس شش نسخه خطی تصحیح كرده و به ثبت رسانده است و به سبب اعتبار علمی مصحح، در كارهای پژوهشی و دانشگاهی برحسب معمول از این نسخه استفاده می‏شود. لذا بدیهی می‏نمود كه بورگل نیز در ترجمه رباعیات مولانا این نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتی ترجمه آلمانی رباعیات را با متن اصلی آنها مقابله می‏كردم، برخی را اصلاً در نسخه فروزانفر نیافتم و تازه آنها نیز كه در این نسخه یافت می‏شوند، با تفاوتهای اساسی به آلمانی ترجمه شده‏اند. برای مثال در نسخه فروزانفر در رباعی ۸۲ «می» ثبت شده ولی در ترجمه آلمانی «نی» آمده است. و باز در همین رباعی «چون مستان» به «چه مستان» تبدیل شده است.
در جای دیگر «بی‏قرار» به «پرشرار»، «ای زهره غیبی» به «ای زهره عیش»، «بگریست» به «نگریست» و «بی‏روی تو» به «بیرون تو» ترجمه شده است. لاجرم جستجوی من برای یافتن متن اصلی رباعیات مورد استفاده بورگل بی‏نتیجه ماند تا اینكه روزی به طور اتفاق به نسخه چاپی نسبتاً جدید كلیات شمس تبریزی برخوردم كه انتشارات امیركبیر در یك جلد و برای استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به كراّت تجدید چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردین ۱۳۶۳) آن را در میان كتابهای دوستی مشاهده كردم و با كمال تعجب دیدم كه تمامی ۱۰۰ رباعی را بورگل عیناً از این چاپ جدید كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسیار دارد و تعداد رباعیاتش نیز بیشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانی آنها نیز واژه به واژه مطابق مفاد آن است. از این رو مطمئنم كه مأخذ وی در ترجمه رباعیات مولانا فقط این چاپ یك جلدی می‏توانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ ۹ جلدی كلیات شمس به عنوان مأخذ ترجمه‏اش نام برده، پرسشی است كه من برای آن پاسخی نیافتم!
البته این نخستین بار نیست كه رباعیات مولانا به زبان آلمانی ترجمه و منتشر می‏شود. دو ترجمه دیگر نیز كه یكی پیشتر و دیگری بعد از ترجمه بورگل به چاپ رسیده. از رباعیات مولانا صورت گرفته است كه اولی ترجمه ۹۹ رباعی است از بانو گیزلا ونت كه چند سال پیش از این در آمستردام هلند منتشر شد و دیگری كتابی است شامل ترجمه ۱۰۰ رباعی كه البته به سبك شعر نو ترجمه شده و پیداست كه مترجم به عمد در پی وزن و قافیه نرفته و بیشتر كوشیده است تا درونمایه رباعیات را به خواننده آلمانی زبان منتقل كند.
مترجم این كتاب زنده‏یاد سیروس آتابای، شاعر آلمانی زبانِ ایرانی است كه بیشتر عمر خود را در آلمان سپری كرد و دهها ترجمه و سروده به زبان آلمانی از او بجا مانده است و به قول ابراهیم گلستان «برخلاف خویشاوندان نزدیكش [آتابای خواهرزاده محمدرضا پهلوی بود] انسانی ملایم و آرام و با فرهنگ بود». او قطعاتی از غزلیات و سخنان مولانا را نیز به آلمانی ترجمه كرد و در سال ۱۹۸۸ در دفتری با عنوان شمس تبریز به چاپ رساند.
در پایان، چنان كه در ابتدای این نوشتار وعده كردم، فهرست‏وار به ترجمه آثار دیگر مولانا و نیز كتابهایی كه درباره او و آثارش به زبان آلمانی نوشته شده است اشاره می‏كنم: كتاب فیه مافیه را بانوی فرزانه پرفسور آنه ماری شیمل به آلمانی ترجمه كرده و به صورتی نفیس و با سر فصلهایی آراسته به خط خوش فارسی در سال ۱۹۸۸ میلادی به چاپ رسانده است. دفتر اول مثنوی معنوی نیز برای نخستین بار به طور كامل در سال گذشته مسیحی (۱۹۹۷) به زبان آلمانی ترجمه و منتشر شد.
البته این ترجمه مستقیماً از متن فارسی مثنوی انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگلیسی آن بوده است كه زنده یاد عبدالباقی گولپینارلی، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكاری نوری ارگنكون به پایان رساند. تنها ترجمه آلمانی كه از روی متن اصلی صورت گرفته، گزیده‏ای از قصه‏های مثنوی است كه بانو شیمل انجام داده و با مصورسازی اینگرید شار در سال ۱۹۹۴ میلادی به چاپ رسیده است.
من بادم و تو آتش عنوان كتاب دیگری است كه پرفسور شیمل در آن به بررسی و تحلیل زندگی و آثار و افكار مولانا پرداخته و تاكنون ۷ بار تجدید چاپ شده است (چند سال پیش از این در جایی خواندم كه این كتاب به زبان فارسی ترجمه شده است و به زودی منتشر خواهد شد؛ ولی تا امروز خبری از چاپ و انتشار كتاب ندیدم و نشنیدم!).
بانو شیمل كه از شیفتگان مولای روم است، یكی از نخستین پژوهشگران آلمانی است كه به تحقیق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن این عارف و عالم بزرگ ایرانی به جهانیان سهم بسزایی داشته است. در میان آثار وی كتابی نیز یافت می‏شود با عنوان صور خیال در شعر جلال‏الدین رومی كه نزدیك به ۵۰ سال پیش از این انتشار یافت و در زمره اولین كارهای تحقیقی در این زمینه است.
افزون بر اینها گزیده‏هایی از غزلیات مولانا را مترجمان بسیاری به زبان آلمانی ترجمه و منتشر كرده‏اند كه هنوز زیباترین و جذابترین آنها همانا ترجمه‏ای است كه فریدریش روكرت در نزدیك به ۱۸۰ سال پیش به انجام رساند و نخستین بار در سال ۱۸۱۹ میلادی منتشر شد و تاكنون بارها تجدید چاپ شده است.
منبع : سایت ناقد