شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

پای سیاست بر گلوی نحیف فرهنگ


پای سیاست بر گلوی نحیف فرهنگ
جریان مکان یابی و مکان سازی نمایشگاه بین المللی کتاب در سال جاری، حکایت جالب، پرهیجان و تراژیکی است که خواندن آن، نه عبرت که سرشار از حسرت خواهد بود. برای درک حسرات مندمج در این قضیه باید به گذشته بازگشت. می دانیم که نمایشگاه بین المللی واقع در بزرگراه چمران (پارک وی سابق)، روبه روی اوین، مکانی بود که در زمان پهلوی دوم برای نمایش کالاهای صنعتی و تجاری طراحی شد و به بهره برداری رسید. در آن زمان، با آن دیدگاه ها و طرز تلقی خاصی که از توسعه و تمدن - و بیشتر تظاهر به آن - وجود داشت، مکانی مناسب و امکاناتی متناسب بود، اما انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ معادلات را چنان تغییر داد که دیگر چنین مکان ها و امکاناتی که در گذشته بسیار وسیع و بزرگ به نظر می رسید، پاسخگو نمی توانست بود.
با تمام این احوالات، سرانجام یکی از بهترین ایده های فرهنگی در عصر جمهوری اسلامی ایران با شروع نمایشگاه بین المللی کتاب کلید خورد. نمایشگاه در همان مکان، با افزودن امکاناتی که فیزیک فرهنگی سالن ها را بهبود می بخشید، به یک اتفاق جالب بدل شد. اهل فرهنگ که در طی سال های انقلاب و جنگ، سخت درگیر سیاست بودند، در اینجا، چند روزی از سال را می آرمیدند و آرام آرام به ذخیره یک ساله فرهنگ و تولیدات آن نظر می دوختند، نمایشگاه کتاب به تدریج، از یک اتفاق به یک عادت بدل شد.
از همان نخستین سال برگزاری نمایشگاه، که تجربه های خام در آن متراکم می شد، ناهماهنگی مکان و برخی امکانات با ماهیت فرهنگی نمایشگاه هویدا بود. لزوما می بایست این کمبودها، در کنار تجربه ها و حتی تحقیق و آمار و اظهارنظرهای پرتعداد اهل فن، راه حلی برای این پدیده و گسترش و عملکرد آن فراهم می آورد، اما مشکلات مدیریتی، سیاسی و برنامه ای، مانع هر اتفاق و تحول کارسازی شد. در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی، به کرات این مسئله در مطبوعات، وزارت ارشاد، شهرداری و جلسات ناشران مطرح شد که ایجاد نمایشگاه دائمی آثار فرهنگی - خصوصا کتاب و مطبوعات - بسیار ضروری و سرمایه ای ارزشمند برای کشور ماست. این مسئله که در حقیقت یک ضرورت اساسی و بنیادی بود، در حد حرف و حدیث و آمال و آرزو باقی ماند.
در همان زمان گمانه زنی های پی درپی در باب مکان جدیدی که بناها و امکانات مفید و زیبای نمایشگاه جدید باید در آن بنا شود مورد بحث قرار می گرفت. تجربه فرهنگسراهای بزرگ و زیبای بهمن، ارسباران، خاوران و... نیز این آرزو را در دسترس تر نشان می داد، اما دریغ که اهل اطلاع می دانستند که رقبای قدرتمند سیاسی و اقتصادی، محال است اجازه دهند کلنگ چنین پروژه ای بر زمین تهران یا حومه آن کوبیده شود. حتی پروژه های واجب تر نظیر بزرگراه های حیاتی، گاهی در کنار یک پادگان، زمین یک صاحب منصب یا بنای یک ذی نفوذ معطل ماند و بحث فسق و فجور در کلاس های هنری فرهنگسراها نیز تیشه به ریشه این نوع پدیده ها می زد.
درحالی که جوانان و نوجوانان ما جایی جز کوچه و راهی جز خیابان گردی نداشتند، جلوی رشد فرهنگسراها گرفته شد و کلاس های پرتعداد آن به دست اقلیت هایی که فاقد شعور کافی برای اداره آن و فاقد درک کافی از جامعه بودند، افتاد. این وضع تا یورش به شهرداری، دستگیری کرباسچی و مدیران ارشد شهرداری و تاراج منابع و مدارک آن ادامه یافت. از آن پس، بازهم جسته و گریخته این مسئله، عمدتا حول و حوش اردیبهشت ماه مطرح می شد، البته نه با شور و شعف و امید سابق، بلکه آرزویی دورتر و بعیدتر!
این وضع تا تشکیل شورای دوم و شهرداری محمدباقر قالیباف تداوم داشت تا آنکه وی با جدیت بیشتری به این مسئله توجه کرد. او مکان محتمل و مشخصی را که از قبل همگان آن را مناسب می دانستند و یکی از مقصد و مبداهای اصلی مترو و بزرگراه های تهران بود، یعنی حاشیه حرم حضرت امام (ره) را به عنوان مکان مناسب برای نمایشگاه معرفی نمود. قرار بر این بود که به هر حال این اتفاق، اگرچه دیرهنگام، رخ دهد. کلنگی زده شود و باری، اگرچه با تاخیر، ولی انجام شود. اما کار به کجا رسید؟ باز هم جنگ و رقابت سیاستگران، تضعیف موقعیت شهرداری و هزار و یک مسئله دیگر، کار را به جایی رساند که هنوز امیدی جز امید نیست.
در نمایشگاه سال گذشته، اما اتفاق تازه ای افتاد. رئیس جمهور با لحنی که هنوز نمی توان ملح مزاح یا ادویه جدیت را از آن جدا کرد، اعلام نمود که سال آینده دیگر نباید در این مکان نمایشگاهی برپا کرد و اگر چنین شد یا من اینجا نیستم یا شما (وزیر محترم ارشاد). طبعا چنین مسئله ای و طرح رسانه ای آن، می باید با سنجش ها و تدبیرهایی مناسب همراه می بود و حتما همگان تصور می کردند با یکی از سورپریزهای دولت نهم در سال آینده - یعنی جاری- روبه رو خواهند شد و ملت ایران باز هم غافلگیر و شگفت زده. اما خبری نبود و تنها، سخنی بدون ارزیابی کافی مطرح شده و تکلیف لایطاقی بر دوش شکسته و خسته کتاب و فرهنگ ایران نهاده بود.
مکان سابق، اگر مناسب نبود، حداقل تجربه چندین دوره متمادی برگزاری نمایشگاه کتاب از آن نمایشگاهی متوسط ساخته و آشنایی مردم با فضای آن، مشکلات را کاهش می داد. لزوما می بایست از همان مکان بهره برداری حداکثری صورت می گرفت تا آن کلنگ کذایی بر زمین زده می شد و از آن صدها سالن و سوله و تالار، چندتایی حاضر می شد تا نمایشگاه در آنجا برپا شده و بساط افتتاح چندباره و چندپاره آن نیز توسط روسای دولت و وزرا و شهرداران و خیل مدیران به جشن گرفته می شد. به جای این اوهام، نمایشگاه نخست دو پاره شد (و باز خدا را شکر که قطعه قطعه نشد!)، سپس اهل نظر و فهم و مسئله آنقدر به این دیوار بی دروازه کوبیدند که بالاخره آقایان پذیرفتند که نمایشگاه تکه تکه، سودی جز نابودی نمایشگاه و هدم اعتبار آن ندارد. البته سرانجام، اجبار، خصوصا عدم شرکت خارجی ها، مسوولان ارشادمدار را به تغییر رای واداشت.
سرانجام تصمیم گرفته شد تا در نمازگاه بزرگ تهران - مصلی- این نمایشگاه بزرگ و پرحاشیه برگزار شود. مسوولان اعلام کردند که مکان مذکور بسیار مناسب، فراخ و پر امکانات است و می توان بزرگ ترین نمایشگاه کتاب سال های اخیر را در آن برگزار کرد، اما آنها که در جریان نمایشگاه قرآن کریم - در ماه مبارک رمضان- و سایر نمایشگاه ها و مراسم، مصلی را دیده و از کم وکیف فضاسازی آن اطلاع دارند، می دانستند که این ایده، هیچ مزیتی نسبت به نمایشگاه چمران ندارد، بلکه مشکلات، هزینه ها و آسیب های متعدد دیگری نیز خواهد داشت. شاید تنها مزیت آن مترو تهران باشد که با توجه به محدودیت های دیگر، مزیت بسیار مهمی به حساب نخواهد آمد.
بی تدبیری بزرگ در این جریان، معارضه و تخدیر و تهدید اتحادیه های نشر و تشکل های مستقل و بزرگ ناشران از سوی برخی نومدیران ارشاد بود. این مسئله، نشانگر عدم درک وضع حساسی کنونی و فقد تدبیرهای واقعی مدیریتی در این عرصه بود. نمایشگاه تازه، در مصلی با میلیاردها تومان هزینه، سرانجام برپا خواهد شد. نخستین باران های رگباری و سیل آسای بهاری خسارات هنگفت وارد آورده و البته به زحمت جمع وجور می شود، اما هیچ کس نمی تواند این استفهام ساده را نادیده بگیرد که فضای مذهبی، موزه وار، معتدل و آرام مصلی، که فلسفه آن عبادت و نیایش و معماری مقدس است، چرا باید با سروصدای پرحاشیه نمایشگاه و حضور وسیع مردمانی از هر قشر و طبقه و مذهب و مسلکی پر شود، اما مکان سابق با آن وسعت و فضا و شرایط باید کنار نهاده شود؟
این پرسش، نه یک استفهام ساده، بلکه در پی پاسخ مهمی است که نشان می دهد چرا هر کار بزرگی در کشور ما به سامان نمی رسد و یا سال های طولانی به طول می انجامد تا سنگی بر سنگی نهاده شود. مثال گویای آن همین مصلی که هنوز کامل نشده و امیدواریم روزی به نگین ارجمند معماری اسلامی در قلب پایتخت بدل شود. نمایشگاه کتاب نیز از این قاعده مستثنا نیست و نخواهد بود، اما هنوز ساخته نشده، پای سیاست بر گلوی نحیف آن سنگینی می کند.
مسعود رضوی
منبع : روزنامه کارگزاران