جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“


تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“
در خانواده چهار نفره‌ای، مادر خانواده صبح ساعت ۶ از خواب بلند شده، ابتدا به‌سوی مغازه شیرفروشی می‌رود و چند پاکت شیر تهیه کرده و سپس به سمت مغازه نانوائی رفته و در صف نانوائی می‌ایستد. بعد از گرفتن نان و آمدن به خانه، صبحانه را برای همسر و بچه‌های خود آماده می‌کند و پس از صرف صبحانه، زمان درست نمودن غذای ظهر، تمیز کردن حیاط خانه و ... فرا می‌رسد. فرزندان و همسر این زن با داشتن تفکر ‌”برنده ـ بازنده‌“ باعث شده‌اند که مادرشان همیشه بازنده زندگی و خودشان همیشه برنده کارهای خانوادگی باشند، ولی در تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ به‌جای ‌”من‌“ کلمه ‌”ما‌“ وجود دارد. در این نوع نگرش، دیگر جائی برای رقابت و مقایسه وجود ندارد و به‌جای آن، تعاون و وحدت شکل می‌گیرد. در این نوع تفکر، افراد، جویای منفعت‌های متقابل و دو یا چندجانبه می‌باشند؛ بطور معمول، صاحبان این نوع تفکر از ضرب‌المثل ‌”حالا که سفره‌ای پهن شده پس همه بیایند و از این سفره بهره‌مند گردند‌“، استفاده می‌نمایند. در تقسیم‌بندی تفکر بر اساس میزان ملاحظه افراد و اعتماد به نفس آن‌ها، تفکرها به ۴ دسته تقسیم می‌شوند:
۱) تفکر (برنده ـ برنده) تفکر شیری
۲) تفکر (برنده ـ بازنده) تفکر ببری
۳) تفکر (بازنده ـ برنده) تفکر روباه‌گونه
۴) تفکر (بازنده ـ بازنده) تفکر گرگ مسلک‌ها
حال در زیر داستانی از مثنوی به روایت روز آمده است که در این داستان مولوی ۳ نوع تفکر شیری، روباهی و گرگی را به زیبائی بیان نموده است:
یک روز صبح زود روباه و گرگ نزد شیر آمدند تا هرسه با هم به شکار بروند.
‌”شیر و گرگ و روبهی بهر شکار
رفته بودند از طلب در کوهسار‌“
شیر نیز پذیرفت. هرچند که آمدن روباه و گرگ به شکار نه تنها کمکی به شیر نمی‌کرد، بلکه باری را نیز ب ردوش او می‌گذاشت، به طور معمول در این‌گونه موارد، انسان‌های شیرمسلک یا انسان‌هائی با تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ هرچند که خود قدرت به‌دست آوردن نیازهای‌شان را دارند، ولی جهت کمک به اطرافیان و این که بقیه نیز بتوانند در بازی زندگی برنده باشند، با آن‌ها شراکت می‌نمایند.
‌”گرچه زیشان شیر نر را ننگ بود
لیک کرد اکرام و همراهی نمود‌“
‌”این چنین شه را زلشکر زحمت است
لیک همره شد جماعت رحمت است‌“
دشت، بزرگ و پهناور بود. نسیمی ملایم گیاهان و کوهپایه را نوازش می‌کرد و جزء صدای چند پرنده آوازخوان و باد که بوته‌ها را خش خش کنان می‌لرزاند، صدای دیگری شنیده نمی‌شد. نگاه نافذ و عمیق شیر به دشت چنان بود که گوئی سلطانی به قلمرو می‌نگرد. روباه و گرگ بو می‌کشیدند و سرشان را به هر طرف می‌چرخاندند و پوزه بالا کرده عمیق بو می‌کشیدند تا از گله‌ای یا چرنده‌ای برای شکار ردی دریابند. روباه و گرگ که فقط در فکر سیر کردن شکم خودشان بودند، سعی داشتند که شیر، سریع‌تر شکاری را بگیرد و آن‌ها بدون زحمت وارد گود شوند و از زحمت‌ها و تلاش‌های شیر، بدون رنج بهره ببرند، زیرا هرکه با شیرها و افرادی که دارای تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ می‌باشند، همراهی کند، هیچ وقت بازنده نخواهد بود.
‌”هرکه باشد در پی شیر حراب
کم نیاید روز و شب او را کباب‌“
در این زمان، روباه و گرگ طمع کردند که هرچه سریع تر شکار را از چنگ شیر درآورند، غافل از این که انسان‌های شیرمسلک و صاحبان تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ باهوش و ذکاوتی که دارند، از درون افراد گرگ و روباه صفت آگاه هستند و می‌دانند آن‌هائی که اطرافشان هستند نه به خاطر وجود آن‌ها بلکه به خاطر سوء استفاده نمودن از آن‌ها می‌باشند.
‌”هرکه باشد شیر اسرار و امیر
او بداند هرچه اندیشد ضمیر‌“
در این زمان، شیر که دید روباه و گرگ نه قدرت شکار کردن را ندارند و نمی‌توانند شکار کنند، خود، وارد میدان شد و یک گاو، یک بز و یک خرگوش را شکار نمود، سپس شکارها را پیش گرگ و روباه آورد.
‌”گاو کوهی و بز و خرگوش زفت
یافتند و کار ایشان پیش رفت‌“
ولی در این زمان با خود فکری کرد و گفت بیایم و به این روباه و گرگ درس تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ را بدهم و بنابراین، روبه گرگ کرد و گفت: ‌”ای گرگ! می‌خواهم تو را امتحان نمایم بیا و این ۳ شکار را به عدالت تقسیم کن‌“. گرگ که از این امتحان بزرگی که در زندگی برایش پیش آمده بود، بی‌خبر بود، بدون تفکر و بدون هیچ گونه ملاحظه‌ای که این شکارها را خود شیر با زحمت به‌دست آورده و او هیچ گونه سهمی در این شکارها ندارد، گفت: ‌”ای شیر بزرگ، این گاو که از همه بزرگ‌تر است، مال شما، این بز که میانه است، مال من که کوچکترم و این خرگوش برای روباه که جثه‌اش از هردوی ما کمتر است.
‌”گفت ای شه گاو وحشی بخش توست
آن بزرگ و تو برگ و زفت و چیست‌“
‌”بز مرا که بز میان و وسط
روبها خرگوش بستان بی‌غلط‌“
در این لحظه شیر عصبانی شده بود و می‌خواست درس عبرتی به گرگ بدهد که تمام انسان‌هائی که بعد از گرگ زندگی می‌کنند، درس تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ را یاد بگیرند، گرگ را با چنگال خود درید.
‌”چون ندیدش مغز و تدبیر رشید
در سیاست پوستش از سرکشید‌“
بعد از این واقعه روباه چون سرنوشت گرگ را دید، تازه فهمید وقتی کسی در کاری تلاش نکرده است، نباید توقع بی‌جا داشته باشد. بنابراین، وقتی شیر این سئوال را که چگونه این شکارها را تقسیم می‌کنی، از روی ترس و تفکر ‌”بازنده ـ برنده‌“ که دیگر خودش بازنده باشد و شیر برنده گفت: ‌”ای شاه حیوان‌ها! این گاو وحشی خوراک صبحانه شما، بز کوهی خوراک ناهار و خرگوش را شب میل فرمائید‌“.
‌”بعد از آن، رو شیر با روباه کرد
گفت این را بخش کن از بهر خور‌“
‌”سجده کرد و گفت این گاو سمین
چاشت خوردت باشد ای شاه گزین‌“
‌”وان بز از بهر میان روز را
یخنئی باشد شه پیروز را‌“
‌”وان دگر خرگوش بهر شام هم
شب چره‌ای‌شان با لطف و کرم‌“
شیر که دیگر لبخند رضایت بر لب داشت و دید که روباه از این شکارها به فکر خودش نیست و همه را پیشکش او کرده است و این درس بزرگ را به‌خوبی یاد گرفته است. رو به روباه کرد و گفت: ‌”من از این شکارها هیچ کدامشان را نمی‌خواهم و همه شکارها مال تو. در حقیقت، این شیر که دارای اندیشه تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ می‌باشد، از همه شکارها گذشت و آن‌ها را به روباه بخشید.
‌”گفت چون در عشق ما گشتی گرو
هرسه را برگیر و بستان و برو‌“
‌”روبها چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم، چون تو ما شدی‌“
و در این‌جا بود که روباه یاد گرفت در تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“، من و توئی به ما تبدیل می‌شود.
درکتاب ‌”هفت عادت مردمان مؤثر‌“ از مدیر بزرگ دنیا آقای ‌”استفان کاوی‌“ آمده است: ‌”یکی از بزرگترین عادت‌های مردمان مؤثر عادت تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“ می‌باشد‌“، آقای ‌”استفان کاوی‌“ تفکرها را به ۴ دسته تقسیم نموده است که در جدول زیر این ۴ نوع تفکر آمده است.
برنده ـ برنده/بازنده ـ برنده
شیر مسلک‌ها/روباه مسلک‌ها
انسان‌های با ملاحظهٔ زیاد و اعتماد به نفس و شهامت بالا/انسان‌هائی با ملاحظهٔ بالا ولی بدون دل و جرأت
برنده ـ بازنده/بازنده ـ بازنده
ببر مسلک‌ها/گرگ مسلک‌ها
انسان‌های با شهامت و با اعتماد به نفس بالا و بدون ملاحظه/انسان‌های بدون هیچ ملاحظه و بدون دل و جرأت
۱) تفکر بازنده ـ بازنده:
در داستان مثنوی، گرگ، بازنده داستان بود. انسان‌های گرگ صفت همیشه با تمامی زرنگی که در کارهایشان می‌کنند، عاقبت گرگ مثنوی را دارند. بسیار پادشاهانی در تاریخ بوده اند که از ثروت خود هیچ استفاده‌ای نکرده‌اند و حتی در آخر عمر به سربازان خود دستور داده‌اند که ثروت‌شان را در جائی دفن کنند تا دست کس دیگری به آن‌ها نرسد. به طور معمول، انسان‌هائی با تفکر ”بازنده ـ بازنده‌“ نه خود از امکانات موجود استفاده می‌نمایند و نه می‌گذارند بقیه استفاده کنند و مصداق ضرب‌المثل: ”نه خود خورم نه کس دهم، گنده کنم، مگس دهم‌“ می‌باشد.
۲) تفکر بازنده ـ برنده: ‌
انسان‌هائی با تفکر ”بازنده ـ برنده‌“ به‌علت این که دارای اعتماد به نفس پائینی می‌باشند، اجازه می‌دهند تا دیگر افراد از آن‌ها سوء استفاده نمایند و به طور معمول می‌گویند حالا که همه مثل نردبان از روی ما رد می‌شوند و بالا می‌روند، تو هم بیا از ما عبور کن. این گونه افراد دارای ملاحظه زیادی هستند، اما در بیشتر موارد، بازنده زندگی می‌باشند. حتی مایل هستند خود ببازند و از باخت خود به دیگران درس بدهند. در فیلم ‌”ویل‌هانتنگ نابغه‌“، پدر سنگدلی می‌خواست پسرش را کتک بزند؛ بنابراین روبه پسرش کرد و گفت: ‌”تو مایلی من تو را با چکش بزنم یا با کمربند‌“. ‌”ویل‌هانتینگ نابغه‌“ که نبوغش همانند روباه داستان مثنوی بود، گفت: ‌”با چکش مرا بزن، زیرا دوست دارم وقتی مرا با چکش می‌زنی و من داد می‌زنم، تو با صدای درد من عذاب بکشی، یعنی مایل است با تفکر ‌”بازنده ـ برنده“ پدرش را عذاب دهد. در روایتی از ‌”ابوذر غفاری“ آمده است: ‌”من تعجب می‌کنم از مردمانی که نان در خانه ندارند و با شمشیر برهنه به‌سوی مردم حمله نمی‌کنند‌“. در این روایت، ‌”ابوذر غفاری“ می‌خواسته است بگوید ممکن است تفکر ‌”بازنده ـ برنده‌“ در یک جامعه رسوخ زیادی کرده باشد، بنابراین تعجب می‌کند از این که مردمی هستند که نان در خانه ندارند و گرسنه می‌باشند ولی با شمشیر به همه مردمانی که دارای تفکر ‌”بازنده ـ برنده‌“ می‌باشند، حمله نمی‌کنند، زیرا همه افراد داری تفکر ‌”بازنده ـ برنده‌“ مقصر هستند.
۳) تفکر برنده ـ بازنده:
می‌گویند وقتی شیر به شکار می‌رود، بعد از شکار، اجازه می‌دهد که بقیه حیوانات هم از شکار استفاه کنند، ولی ببر این اجازه را به هیچ حیوانی نمی‌دهد، انسان‌هائی با تفکر ببر همیشه مایل هستند که خودشان در هر میدانی پیروز باشند و بقیه افراد برای آن‌ها جایگاهی ندارند. ببرمسلکان در زمان کنکور مایل هستند فقط خود قبول شوند، بنابراین همیشه فرمول‌های جدید و نکته‌های کنکوری را به دوستان خود یاد نمی‌دهند، افراد ببرصفت همیشه مشکل‌هایشان قبل از دادگاه و با اندیشه ‌”برنده ـ برنده‌“ حل نمی‌شود، بلکه همیشه به دادگاه می‌روند تا در آنجا با تفکر ‌”برنده ـ برنده‌“، پیروز از میدان بیرون بیایند. این افراد به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که همیشه یک نفر بازنده و یک نفر برنده باشد. به‌عنوان مثال، در یکی از دبستان‌های کشورمان ناظمی با تفکر ببر، سیستمی جهت تنبیه افراد خطاکار طراحی نموده بود که در این سیستم، هر بچه‌ای اگر خطا می‌کرد، باید نزدیک‌ترین دوست او سیلی به‌صورت کودک بزند و اگر این کار را نمی‌کرد، فرد خطاکار باید سیلی بر صورت او می‌زد. این گونه سیستم‌ها همگی باعث بازنده و برنده شدن یک شخص می‌شوند. بعضی از افراد مسابقه‌هائی را در جمع‌های خانوادگی می‌گذارند که همه با تفکر ببر طراحی شده است، به طور مثال، مسابقه‌ای می‌گذارند که در آن، زیباترین فرد چه کسی است؟ لباس چه کسی از همه بهتر است؟ چه کسی از همه ما بهتر است؟ در این نوع مسابقه‌ها که فقط یک برنده دارد و همه بازنده هستند، بر اساس تفکر ‌”برنده ـ بازنده‌“ تعیین شده است.
۴) تفکر برنده ـ برنده:
صاحبان این تفکر، شیرمسلکانی هستند که مایل هستند در هر کاری همه برنده شوند. خود، سودشان را از کار می‌برند و مایل هستند که بقیه نیز بیشتر از آن‌ها سود ببرند. این نوع تفکر که از ویژگی‌های روان شناختی کارآفرینان نیز می‌باشد، باعث می‌گردد دریابیم که در ازاء آن چیزی که از افراد می‌گیریم، چه قدر بیشتر و بهتر می‌توانیم به آن‌ها چیزی بدهیم.
کارآفرین بزرگ دنیا ـ ‌”فورد‌“ ـ صاحب کارخانه اتومبیل سازی فورد می‌گوید:
If you use your skill and imagination to see how much you can give for a dollar, instead of how little you can give for a dollar, you are bound to succeed.
اگر می‌خواهید درکسب و کارتان موفق شوید، ببینید وقتی از مشتری دلاری را بابت خدمات خود می‌گیرید، چند دلار بیشتر می‌توانید به او خدمت کنید.
علی لعلی ـ کارشناس ارشد مدیریت، گرایش تجارت الکترونیک
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید