جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


عقب گرد !


عقب گرد !
● نگاهی به فیلم «رئیس» آخرین ساخته مسعود كیمیایی
«رئیس» آخرین فیلم «مسعود كیمیایی» بیش از همه فیلمهای اخیرش، مملو از ایده ها و آدمهای تكراری است و در واقع فیلم از پیش لو رفته محسوب می شود. این فیلم مانند كیسه ای انباشته از موقعیتها و كدهای قدیمی است.
تم فیلم و روابطی كه در «رئیس» مشاهده می شود همه قبلاً با شكل و شمایل قابل توجیه تر و بهتر توسط خود كیمیایی به تصویر كشیده شده بودند و این فیلم باز هم تكرار مكررات است و باید پذیرفت كه این فیلمساز دوست داشتنی ما همچنان در جا می زند! ممكن است گفته شود كه او یك فیلمساز مؤلف است و دوست دارد موقعیتهای داستانها و آدمهایش را تكرار كند، این درست؛ ولی این موقعیتها به یك نقطه تازه و یا یك نوآوری جدید نرسیده اند و حتی با قرار گرفتن در كنار هم به یك كلیت قابل توجه هم دست نیافته اند. حال آنكه اتفاقاً در كار قبلی كیمیایی یعنی «حكم» این اتفاق افتاده بود.
از همان ابتدا شروع می كنیم. اولین و اصلی ترین كاراكتر فیلم «سیامك» است با بازی «پولاد» كه یك آدم زخمی و مضروب در میان زباله هاست كه همه ما می دانیم، كیمیایی از همان ابتدای فیلمسازی اش به شخصیتهای زخم خورده ای كه با سختی و مشقت این زخم را تحمل می كنند و برای بقای خود مقاومت و تلاش چشمگیری دارند، علاقه مند بوده و مدام آنها را تكرار می كند؛ از زمان قیصر تا الان. حال گیریم كه آن زمان عامل زخم چاقو بوده و حالا گلوله! به یاد بیاورید قدرت «گوزنها» و رضای «ردپای گرگ» را. شخصیت «فرشته» با بازی «لعیا زنگنه» بازهم فتوكپی دست چندمی از زنان معتادی است كه فیلمساز قبلاً در فیلمهای مختلف خودش به گونه های متنوع به آنها پرداخته بود. از فریماه فرجامی در «تیغ و ابریشم» تا شخصیت «نقره» با بازی «اندیشه فولادوند» در «سربازان جمعه».
حرفهای «فرشته» درباره وفاداری و عشقش نسبت به رضا و دوری او در گذشته از زندگی اش (فرامرز قریبیان) كاملاً در ساختار ادبیاتی شبیه به دیالوگهای «ماه طلعت» (گلچهره سجادیه) در «ردپای گرگ» است كه اتفاقاً او در آنجا آن دیالوگها را برای فرامرز قریبیان (رضا!) در آن فیلم می گفت، گیریم كه آنجا فرامرز قریبیان سبیل دارد و اینجا بدون سبیل است. حتی جنس بازی قریبیان و آن اخمهای گره خورده و نگاه معترض و طرز ادای دیالوگها و مكث كردنهایش، بسیار شبیه به «رضا»ی فیلم «ردپای گرگ» و یا پدر فیلم «تجارت» است، و قریبیان در بیشتر نقش آفرینیهایش برای كیمیایی این نوع شخصیت را تكرار می كند. پدری كه پسرش را مدتهاست ندیده و حالا دلش هوای بچه اش را كرده و بچه گرفتار است و او می خواهد فرشته نجات پسرش شود!
آیا این را در «تجارت» ندیده بودیم؟ گیریم كه آنجا پدر برای دیدن پسر به آلمان كوچ می كند و حالا از خارج به ایران می آید! در ماهیت قضیه هیچ تفاوتی اتفاق نیفتاده است و بازهم رفاقتهای گذشته و دوستهای قدیمی و برخورد آنها بعد از چند سال و یادآوری و مزمزه كردن خاطرات خوش گذشته كه اینجا بین یك رئیس پلیس (امین تارخ) و یك متهم به قتل (فرامرز قریبیان) دیده می شود كه این موقعیت حدود ۳۰ سال پیش بین قدرت (قریبیان) و سید (بهروز وثوقی) در فیلم «گوزنها» خیلی زیباتر و تأثیرگذارتر بود.
گیریم كه اسم هر دو كاراكتر در فیلم «رضا» باشد! «رئیس» پر از ایده های خوب، ولی خام است، مثل عشق قدیمی دو «رضا»ی فیلم (قریبیان و تارخ) به سینما و حس نوستالژیك آنان در سینما ركس آبادان كه فقط در حد چند دیالوگ (دزد دریایی سرخپوش، رابرت سیودماك و برت لنكستر و گری كوپر و...) و یا ساندویچ خوردن آنها در مخروبه سینما ركس می باشد كه زیباست، اما هیچ تأثیری در روند فیلم و یا اطلاع رسانی بیشتر درباره گذشته آدمهای فیلم ندارد.
گیریم كه نورپردازی و كلاً میزانسن این سكانس جالب و تأثیرگذار است، اما غیر از اینها چه؟! فیلمساز هیچ پیشینه درست و منطقی از گذشته آدمهای فیلم به مخاطب نمی دهد و آدمهای داستان، همگی تیپ هستند. فیلم، منطق روایی قابل توجهی ندارد و طبق معمول كارهای اخیر كیمیایی حجم دیالوگ در فیلم بالاست و دیالوگها هم همه از جنس خاصی هستند. بار استعاری و شعاری بالایی دارند و دایم شخصیتهای فیلم سعی می كنند با این دیالوگها اعمال و رفتار خودشان را موجه جلوه دهند و پیش زمینه ای منطقی برای اعمالشان ایجاد كنند؛ چون اساساً جنس دیالوگها ساكن است و در پیشبرد داستان تأثیری ندارد و باعث كند شدن ریتم فیلم شده و در چند جا فیلم را از نفس انداخته است.
گیریم كه نوشتن این جنس دیالوگ سخت و ارزشمند و خاص خود كیمیایی است و نشان دهنده ذوق بالای اوست اما غیر از اینها چه؟! دیالوگها در این فیلم بیشتر بار نصیحتی دارد و انگار فیلمساز دارد حكم صادر می كند كه اوج آن در سكانس پایانی فیلم و تك گویی داریوش ارجمند مثلاً برای «فرشته» و درواقع برای آشنا كردن منش واقعی اش برای مخاطب است، كه این فضای دیالوگی را قبلاً در «داش آكل» كیمیایی از زبان «كاكا رستم» شنیده بودیم كه اتفاقاً آنجا با توجه به پیش زمینه ادبیاتی داستان، كاملاً قابل توجیه بود و كاركردی روایی داشت، ولی اینجا فقط كسل كننده است.
حتی اینسرتهای پر زرق و برق مهمانی و استفاده از عوامل تماشاگر پسندی مثل فلاشر، پارتی و... لا به لای مونولوگهای داریوش ارجمند هم مفید واقع نشده و صحنه، كند تر از آن چیزی است كه باید اتفاق می افتاد. فیلم دارای سكانسهای زاید و اضافه زیادی هم هست كه براحتی می توانست در فیلم نباشد، مثل سكانس شروع فیلم كه حدود ۳ یا ۴دقیقه ما شاهد حرفهای انتقادی چند آدم حاشیه نشین در آن زباله دانی خارج از شهر هستیم و دوربین بعد از كلی چرخیدن و حركت به معرفی سیامك (پولاد كیمیایی) می پردازد كه این دقایق می توانست براحتی حذف شود و شروع فیلم با برخاستن سیامك از دل زباله ها شروع شود كه اتفاقاً موجزتر و تأثیرگذارتر بود. همچنین گهگاهی پیوستگی زمانی و مكانی فیلم از بین می رود، مانند سكانس دزدیده شدن طلا (مهناز افشار) توسط معشوقه اش و بعد پیغام دادن به سیامك كه مدت زمانی اتفاقات فیلم از ظهر به شب تبدیل می شود.
در فیلم آدمها و روابطی را می بینیم كه بعضی ها اصلاً در جامعه امروز ما وجود خارجی ندارند و اگر روزی و روزگاری، آدمهای كیمیایی در جامعه دیده می شدند و دغدغه هایشان قابل لمس بود و فیلمهایش به نوعی یك نقد تیز و مصلح اجتماعی محسوب می شد، اما امروزه فیلمهای او دیگر این خصلت را از دست داده اند و پرسش اینجاست كه «رئیس» چه می خواهد بگوید؟ اگر در مذمت اعتیاد است كه این یك حرف كاملاً كلیشه ای و تكراری است كه خود فیلمساز بارها آن را گفته، كه اوج آن در «گوزنها» بوده است.
اما فیلم نقاط مثبت و قابل توجهی هم دارد. تیتراژ ابتدایی فیلم متفاوت و موجز و تأثیرگذار است.
كم شدن از تعداد شخصیتهای فیلم به نسبت فیلمهای قبلی كیمیایی نظیر «سربازان جمعه» شكل و شمایل قابل قبول تری به فیلم داده و بازیها به رغم ضعف در شخصیت پردازی، قابل قبول و تقریباً یك دست است و هیچ بازی آزار دهنده ای در فیلم نمی بینیم (چه بازیگران حرفه ای مثل تارخ و چه بازیگران آماتور مثل آن جوان نوچه رئیس).
همچنین در چند سكانس ایده های تصویری و فضاسازی مناسب و خوبی از فیلمساز می بینیم كه نشان دهنده ذوق خلاق اوست و همچنین درك و شناخت خوب وی از سینما؛ نظیر سكانسی كه پسر جوان مواد فروش به گردن فرشته داروی خواب آور تزریق می كند و سر رسیدن رضا و.... و یا سكانس اعتراف فلاش بك جوانك متهم داخل زندان برای امین تارخ كه منجر به تبرئه «رضا» می شود كه در حین نقل اتفاقات، صداها زودتر از تصاویر به گوش می رسند. ولی این موارد در فیلم متأسفانه زیاد نیست.
در نهایت تنها می توان گفت این فیلم گام مثبت و رو به جلویی برای فیلمساز محبوب ما نیست و «رئیس» نسبت به «حكم» كه امیدواریهایی به وجود آورده بود، قدمی به عقب محسوب می شود.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید