شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ستایش همین انسان


ستایش همین انسان
شاملو می گوید؛ «میوه بر شاخه شدم/ سنگ پاره در کف کودک/ طلسم معجزتی/ مگر پناه دهد از گزند خویشتن ام/ چنین که/ دست تطاول به خود گشاده/ من ام،.../ که گفته است/ من آخرین بازمانده فرزانگان زمین ام؟/ من آن غول زیبایم که در استوای شب ایستاده است/ غریق زلالیً همه آب های جهان/ و چشم انداز شیطنت اش/ خاستگاهً ستاره یی است...»
این قطعه برگرفته از شعر «عقوبت» است، از دفتری کم حجم به اسم «شکفتن در مه» که شاید غمگینانه ترین دفتر شعرش باشد که جای جای آن مشحون از سطرهایی است چون «این/ فصل دیگری ست/ که سرمای اش/ از درون/ درک صریح زیبایی را/ پیچیده می کند». گذشته از این خصلت، آنچه این مجموعه را منحصربه فرد می سازد، چکیده ای است که از پرسونا و شخصیت شاعری شاملو در اختیارمان می گذارد و به نظر، آغازگاهی مناسب می رسد برای تحلیل آنچه شاملو بود.
پیش از هر چیز، باید به دنبال تعریفی از «شعر مدرن فارسی» بگردیم. براهنی می گوید شاعر مدرن جهان را به دو شقه ابژه و سوژه تقسیم می کند و نیما و شاملو بارزترین شخصیت های این اقتدار در شعر فارسی هستند.
اما اگر با این روایت به سراغ مدرنیسم برویم، چیزهای زیادی را از دست می دهیم، از جمله خود همین شقاق چرا که آن را برآمده از سوبژکتیویسم می دانیم. در این جا براهنی به تفسیری از کوگیتوی دکارتی بسنده می کند که در یک طرف جهان را قرار می دهد و در طرف دیگر، سوژه شناسایی که خود را از این جهان جدا می کند و از همین رو براهنی به راحتی کوگیتو یا سوژه را حذف می کند تا این شکاف را هم از میان بردارد لیکن مشکل زبان در مقابلش قد علم می کند و از آن جا که جهان را یک سره در زبان می بیند و مشاهده می کند که زبان اگر چه اختراعی بشری نیست، اما شیء یا ابژه هم نیست، پس پیشنهاد می کند که زبان هم باید از میان برداشته شود و وظیفه شاعر ابداع زبانی است که زبان نباشد، نحوش زاییده خودش و کارکرد ارجاعی اش هم صفر باشد.
راوی اش اسکیزوفرنیک و چندجنسیتی باشد و خلاصه کلام این که، شعری که براهنی پیش می کشد اختلاطی از نظریات دریدا و دلوز متاخر است و آن قدر باهوش هم هست که بگوید این شعر حذف انسان به سود شعریت شعر است.
فعلاً براهنی را همین جا رها می کنیم و باز به سراغ شاملو می رویم که در مقابل شعرش «ستایش همین انسان» است.
براهنی درست می گوید که شعر شاملو مدرن است، که شعرش عموماً تک آوایی و تک سیستمی است اما فراموش می کند شقاق ابژه و سوژه در شعر شاملو با قوتی عجیب عرض اندام می کند، چون این شقاق نه فقط در سوژه که در خود ابژه هم وجود دارد، از همین رو شعر مدرن روایت این تنش با همه درد و رنج هایش است.
شاملو نیز مانند بسیاری از شاعران مدرن، چهره های مختلفی داشت که گاه دوره به دوره در اشعار او ظاهر می شدند. مثلاً در «قطعنامه» مبارزی تمام عیار بود و در «آیدا در آئینه» عاشقی کامل؛ اما این تنوع چهره ها گاه در یک شعر به سراغش می آمدند، از جمله همان شعری که در بالا ذکر کردیم؛ سنگ پاره ای که در کف کودک است، همان غول زیبا است، نظاره گر بردگان عالیجاه است، به معشوقش متوسل می شود و عقوبت جانفرسای را تحمل می کند اما کلام مقدس باری، از یادش می رود.
مثالی دیگر می زنیم؛ «نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می گسترد/ آن که نهال نازک دستان اش/ از عشق/ خداست/ و پیش عصیانش/ بالای جهنم/ پست است...» اگر کمی دقت کنیم این شعر ما را به یاد این قطعه می اندازد که؛ «در نعل سمند او شکل مه نو پیدا/ وز قد بلند او بالای صنوبر پست». (حافظ) در این جا شاملو با تنشی از جنسی دیگر روبه رو است، تنش ناشی از رویارویی با سنت ادبیات به طور عام و شعر فارسی به طور خاص، تنشی که به طور آشکار در این قطعه دیده می شود؛ «به نو کردن ماه/ بر بام شدم/ با عقیق و سبزه و آئینه.../ صنوبرها به نجوا چیزی گفتند...» بازخوانی شعر شاملو بازخوانی تمامی این تنش ها است؛ تنش میان سوژه و ابژه، تنش میان شعر مدرن و شعر کهن، تنش میان فرد و جامعه، تنش میان زبان های آرکائیک و زبان روزمره، تنش میان انواع صورتک هایی که شاعر از خویش می سازد و غیره و غیره. شعر شاملو را همین حفظ تنش ها زنده نگه داشته است، همان عنصری که از او شاعری مدرن می سازد، شاعری سرگردان میان شعر ناب و ضدشعر و شعار.
اینک هشت سال از مرگ او می گذرد، اما به قول منتقدی پانزده سال و به قول یکی دیگر سی سال. درست است که تا همان اواخر تک و توک اشعاری زیبا می نوشت اما دیگر برایش توان غوغاافکنی و موج سازی نمانده بود.
البته او دیگر آن قدر تاثیر گذاشته بود که باید تاریخ شعر مدرن ایران را با او نوشت و شاید حتی نیما را هم باید با شعر شاملو قرائت کرد، چونان که شعر حافظ و شاعرانی دیگر را، کاری از آن دست که مثلاً هرولد بلوم در مورد شعر رمانتیک و شعر اشبری کرد؛ قرائت این تنش ها، که ضروری شعر مدرن است (و صدالبته توضیحی دقیق تر و منسجم تر می طلبد)، یکی از راه های بازخوانی شعر شاملو است، شاعری که به قول ضیاء موحد، پس از حافظ بزرگ ترین شاعر ما است، با تمامی ضعف ها و قوت هایی که رادیکالیسم «هوای تازه» را به تغزل «شکفتن در مه»، عصیان «ابراهیم در آتش»، سوررئالیسم «دشنه در دیس»، شعارزدگی «مدایح بی صله» و تاملات مرد محتضر «در آستانه» و «حدیث بی قراری ماهان» کشاند. این چندچهرگی را با فرمالیسم صاف و لایتغیر شاعرانی چون رویایی مقایسه کنید تا دریابید شجاعت چه شکل هایی ممکن است داشته باشد.
شهریار وقفی پور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید