جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


خاک سفید زنوز، بازیافت گنج ناشناخته


خاک سفید زنوز، بازیافت گنج ناشناخته
تشکیل خانه سفال، تربیت بیش از ۵۰۰ هنرمند که به شیوه بومی اما با طرح های نو، بر سفالینه های زنوز نقش می زنند و احیای روش ساخت گوشه ای از هنر این مرز و بوم که می رفت برای همیشه در کارگاه کوچک و مهجور برادران قاپچی در تبریز به فراموشی سپرده شود، دلایل محکمی بود تا به سراغ فریده تطهیری مقدم برویم. او از سال ۱۳۷۵ پس از دریافت مدرک کارشناسی طراحی صنعتی از دانشکده هنرهای زیبا و پژوهش بر سفالینه های ایرانی در سازمان میراث فرهنگی، راهی تبریز شد تا دوره ای کوتاه نزد برادران قاپچی آموزش ببیند. اما این اقامت کوتاه مدت به احیای
هر چه بیشتر سفال زنوز و طرح پرسش های جدیدی در زمینه صنایع دستی و نحوه تولید آن انجامید.
● چرا تبریز را به عنوان مرکزی برای احیای سفال منطقه ای انتخاب کردید
رفتن به تبریز پیشینه ای طولانی دارد. از دوران دانشجویی آرزو داشتم روی خاک کار کنم. همین عشق بود که مرا از رشته طراحی ماشین در دانشگاه علم و صنعت جدا و به رشته طراحی صنعتی دانشکده هنرهای زیبا وابسته کرد. در همان زمان ها چند استادکار سفال از همدان به دانشکده آمده بود تا چرخکاری را به دانشجویان مجسمه سازی آموزش دهد. همان زمان با چرخکاری آشنا شدم. حدود سال ۶۷ در مرکز آموزش میراث فرهنگی کار چرخکاری را یاد گرفتم. آن زمان تمام دغدغه ام این بود که روی سفال نقاشی کنم، اشراف زیادی نداشتم اما آرزویم بود. البته از سال ۱۳۶۵ کار متمرکزی روی نقاشی ایرانی را شروع کرده بودم، چرا که حس می کردم برای انجام نقاشی روی سفال باید با ویژگی های هنر ایرانی بویژه نقاشی ایرانی آشنا باشم. در همین زمان با ۲ نفر از بزرگترین اساتید مینیاتور آشنا شدم و بیش از ۳ سال نزد آنها تعلیم دیدم. پس از آن سعی کردم روشی پیدا کنم تا نقش مایه های ایرانی را بر بوم خاک بیاورم. دیگر دغدغه بزرگ من همین بود تا این که سال ۱۳۷۱ در کارگاه پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کاری پژوهشی را در زمینه نقش مایه های هنر ایرانی و نحوه انتقال آنها و زبان این انتقال آغاز کردم. در این زمینه آزمایش های بسیاری روی مواد و روش های گوناگون انجام دادم که به طور عمده روی کاشی بود. اما در همین زمان با سفالینه های دیگر نیز آشنا می شدم و این آشنایی و شناخت، پرسش های دیگری را در ذهنم ایجاد می کرد. این پژوهش همچنین مرا با انواع سفالینه های بومی آشنا کرد تا این که در سال ۱۳۷۳ شرایطی فراهم شد که با برادران قاپچی- تنها سفالگران بومی تبریز- آشنا شوم. این آشنایی سبب شد ابتدا به مدتی کوتاه در کارگاه این ۲ برادر آموزش ببینم و کار عملی انجام دهم. شهریور ۷۳ برای نخستین بار به این قصد به تبریز رفتم. کار روی حجم برایم بسیار هیجان انگیز بود. مدت ۱۷ روز در آنجا اقامت داشتم. هر روز صبح تا یک بعدازظهر در کارگاه بودم و پس از آن کارهایم را جمع می کردم و به محل اقامتم در میهمانسرای سازمان میراث فرهنگی می بردم و دوباره تا صبح به کارم ادامه می دادم. فکر می کنم در آن ۱۷ روز شب ها بیش از ۴ ساعت نخوابیدم. جذابیت احجام سفالین آنقدر برایم جالب بود که همه چیز را فراموش می کردم. همه تجربیاتی که طی سال های پیش آموخته بودم روی خاک سفید زنوز پیاده می کردم و نتیجه اش برایم بسیار جذاب بود. پس از آن هر از چندگاهی به تبریز می رفتم تا این که در سال ۱۳۷۵ نمایشگاهی از مجموعه کارهایم در تبریز برپا شد. این نمایشگاه نیروهای جوان و مستعد بسیاری را که تمایل فراوانی به آموزش داشتند، به کارگاه سفال برادران قاپچی کشاند و در همان سال با همکاری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قرار شد در کنار برادران قاپچی به آموزش مشغول شویم. به این ترتیب پدیده ای بومی و در حال افول، به یکباره زنده شد و تداوم پیدا کرد.پس از آن پیشنهاد کردم خانه سفال در تبریز راه اندازی شود تا ضمن گردآوری بهترین کارها در کنار آنها موزه زنده ای طراحی شود تا هنرمندان گردهم آیند و نحوه اجرا نیز حفظ شود. به عبارتی دیگر طی این سال ها به این نتیجه رسیدم که اگر به ابعاد مختلف عملی توجه کنیم و وجوه هنری و انسانی آن را در کنار هم درنظر آوریم، از منظرهای مختلفی نتیجه می گیریم که این نتایج تنها منافع مالی نیست. آرامش و رضایت افراد پس از یادگیری، انجام کار از سوی آنها و طرح سؤال های جدید در ذهنشان که افقی گسترده را پیش رویشان می گشاید برآیندی است که سبب رضایت معلم را نیز فراهم می آورد.
● پس خانه سفال هم زاییده این روند و تفکر خاص ناشی از آن است
در همان ابتدا که فکر ایجاد خانه سفال را مطرح کردم به مسئولان استان اعلام کردم شما در آینده هنرمندان نوآور بسیاری در شهرتان خواهید داشت که در حال حاضر بستر معرفی این هنرمندان و آثارشان در استان وجود ندارد و این کمبود استفاده از نیروی هنرمند را غیرممکن می سازد. یکی از این بسترها، مکان متمرکزی است که بهترین آثار هنرمندان استان را به نمایش در آورد. به این ترتیب هنگامی که قرار است بهترین کارها از سوی مسئولان آن مکان متمرکز که نام آن را خانه سفال گذاشته ام، خریداری شود، تمایل هنرمندان به خلق آثار خوب بالا می رود و از سوی دیگر مخاطبان، مجموعه ای از بهترین کارها را در کنار هم می بینند و به نوعی فرهنگ سازی می شود؛ هم برای مخاطب، هم برای تولیدکننده و هم برای عرضه کننده. از طرفی خانه سفال به یکی از جلوه های دیدار استان تبدیل می شود و توفیق آن، متولیان و علاقه مندان دیگر رشته های هنر بومی را تشویق می کند تا مشابه خانه سفال را در رشته های خودشان ایجاد کنند. تمرکز ناشی از این نگاه تخصصی که برای هنرمند به وجود می آید، کمک بسیاری به او می کند.
● سفالینه های آبی که حاصل کار هنرمندان تبریز در کارگاه برادران قاپچی است، نخستین دستاورد هنری به این شکل است یا نمونه هایی دیگر از منطقه زنوز با این شکل و شمایل به دست آمده است
زمینه خاک نخستین زمینه ای است که بشر به نقش آفرینی بر آن پرداخت و نیازهای گوناگون خود نظیر توجه به آیین ها، ارضای حس زیبایی و تبلور اندیشه اش را بر بوم خاک جلوه گر ساخت. این کار در طول زمان با روش های گوناگونی انجام شده است ولی کاری که طی ۱۰ سال اخیر در تبریز صورت گرفت، نگاهی دیگر به این مقوله بود. در واقع هنگامی که به هنر ایرانی توجه بیشتری کردم دریافتم در کشور بسیار کهن ما، در گذشته صنعت و هنر مترادف بوده اند و حاصل آنها در زندگی مردم کاربرد داشته است. به همین دلیل تصویر در هنر ایران کمتر از آن که بر بوم کاغذ بنشیند و حالت نقاشی به خود بگیرد بر اجزایی از زندگی روزانه مردم چون پارچه ها، بافته ها، سفالینه ها و ... شکل گرفته و با این بوم های جدید بسیار همخوان شده است. این نکته که می توان از این گنجینه نقش و فرم به قدمت تاریخ کهن سرزمین مان و به وسعت ایران بزرگ بهره گرفت و بر بوم خاک پیاده کرد، به یکباره گستره وسیعی مقابلم باز کرد و راه هرگونه تکرار و غفلت از این گنجینه را بر من بست. با این مقدمه، می توانم بگویم تمرکز بر تمام وجوه نقش مایه های ایرانی به طور علمی و تفکیک شده و پرداختن به چرایی و اندیشه ای که در ورای آن وجود دارد و همچنین همگام کردن این نقش ها با زندگی امروز کاری نو است، نه نقش زدن بر بوم خاک. فکر می کنم قدمت، وسعت و گستردگی هنر ایران می تواند بنیان و اساس هنری باشد که امروز ما خالق آن هستیم. ما به عنوان انسانی که در عصر حاضر از سودمندی ها، غم ها، کمبودها و همه مشکلات قرن ۲۱ آگاه است و می خواهد دست به آفرینشی بزند که هماهنگ با زندگی امروز باشد. برای این آفرینش هرگز بی نیاز از گذشته نخواهیم بود اما این توجه به گذشته نباید سبب انجماد ما در اعصار پیشین باشد و به باز تولید حاصل تفکر انسان هزاره های پیش بینجامد. به نظرم انسان ها با توان ها و نیازهای امروزین خود باید از ایستایی این پایه ها استفاده و اندیشه خود را بر بوم خاک مجسم کنند. آنچه طی سال های اخیر رخ داد حاصل این نگاه است وگرنه اتفاق دیگری نیفتاده است.
● ویژگی سفال زنوز چیست
گوشه گوشه این آب و خاک ویژگی های خود را دارد. تنها باید به آنها نگاه کرد و پس از شناخت دقیق تغییرشان داد و از آنها بهره برد. سفال زنوز هم بخشی از این آب و خاک است. چطور هر انسانی که برپا می ایستد ویژگی های خود را دارد، هنر هر منطقه هم ویژگی هایی دارد. برای این که اهمیت و ارزش سفال زنوز را مطرح کنیم، قرار نیست سفال میبد را بی ارزش جلوه دهیم. هر کدام حال و هوای خود را دارند. اولا همه چیز در منطقه وجود داشته حتی تا مدت های مدید، بسیاری از مناطق از خاک سفید زنوز استفاده می کردند. اما در حال حاضر با استفاده از ابزار جدید معادنی در شهرهایی چون میبد و اصفهان شناسایی شده که سفالگران بومی از آنها بهره می برند، منابعی که در گذشته به دلیل ناتوانی علمی امکان شناختشان وجود نداشت. از طرفی به دلیل وابستگی کیفیت هنرهای بومی به امکانات منطقه، اهالی زنوز به خوبی از این کیفیت که ناشی از محدودیت های زندگی در گذشته بود، بهره بردند و تولیدکنندگان و هنرمندان ماهری از میان آنها برخاستند. این ها از ویژگی های منطقه است. خود به خود سفیدی این خاک، در زمانی که چینی هنوز نایاب بود و تکنولوژی آن تنها در اختیار کشور چین قرار داشت و حتی در اروپا ظروف چینی گران تر از نقره بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت. از خاک زنوز به دلیل سفیدی اش برای ساخت بدل چینی استفاده می کردند و ظروفی که از آن به دست می آمد، شباهت هایی هم به چینی داشت. از سوی دیگر به دلیل همین رنگ خاص، تکنیک نقاشی زیر لعاب که از تکنیک های خاص و بسیار زیبایی است، بر آن به خوبی جواب می دهد. ما از این ویژگی ها بهره بردیم و سعی کردیم به صورت بهینه از این پدیده ها استفاده و ویژگی ها را شکفته تر کنیم. همین جا تأکید می کنم اگر اسم آنچه در تبریز و زنوز رخ داد بازیافت گنج است، ما از این گنج ها در سرزمین مان زیاد داریم فقط باید ابزار گنج یابی را پیدا کنیم که به نظر من فقط فکر و اراده است.
● آبی فیروزه ای خوش رنگی که تنها بر سفالینه های این منطقه دیده می شود، از کجا نشات می گیرد
از ویژگی های لعاب های قلیایی این است که با مس ترکیب فیروزه ای زیبایی می دهند. به خصوص هنگامی که این لعاب روی خاکی سفید و بدون آهن می نشیند، رنگی زیبا می دهد. چرا که خاک بسیاری از مناطق مقداری آهن دارد و ترکیب آهن موجود در آنها با لعاب های قلیایی حاوی مس مانع به دست آمدن رنگ زیبای فیروزه ای می شود. خوشبختانه تهیه خاک در زنوز و تجارب اساتید منطقه که خاک را به صورت دست چین برداشت می کردند، جواب خاصی را با این لعاب می داد. علاوه بر این، سفال زنوز امکان پخت در درجه پایین را دارد و همین مسأله مانع سوختن و تغییر رنگ آبی می شود. به عبارتی یکی از نکات زیبای هنرهای بومی ویژگی های آنهاست که اگر به عنوان ارزش به آنها نگاه شود، می توانند در زندگی امروز جریان یابند.
● تولید، عرضه و جایگاه صنایع دستی در کشورمان از مشکلی رنج می برد که اشاره دقیقی به آن نمی شود، شما به عنوان کسی که در زمینه احیای یکی از شاخه های صنایع دستی، دستاورد موفقی داشته اید، علت این مشکل را چه می دانید
صنایع دستی در افکار عمومی و در سطح مدیریت این بخش دارای تعریفی واحد است که برای عرضه انواع گونه های آن به همین تعریف استناد می شود و به همین دلیل معرفی گونه های متعدد صنایع دستی با استفاده از یک فرمول صورت می گیرد، به عقیده من این یکسان نگری همه جانبه علت اصلی مشکلات است و تا زمانی که تفکیک درستی در این زمینه صورت نگیرد، هر تلاشی در زمینه بالا بردن کیفیت و کمیت به شکست خواهد انجامید. به عنوان مثال، در حال حاضر تعدادی از سفالگران تبریزی سفالینه های زنوز را بوم نقاشی خود قرار می دهند و برای تولید هر یک از آثارشان ساعت ها فکر می کنند و مدت های طولانی به اجرا می پردازند. تعدادی دیگر نیز در کارگاه تبریز، زمان کمتری برای تولید هر اثر صرف می کنند. آنها با استفاده از موتیف ها و نمادهای ایرانی آثار زیبایی خلق می کنند که نسبت به گروه قبل زمان کمتری برای آن صرف شده است. هر کدام از این تولیدات با ارزشند، اما تولیدات هر گروه مخاطب خود را دارد و باید شیوه ای متفاوت برای معرفی و عرضه هر کدامشان در پیش گرفت. در غیر این صورت دسته اول دچار ناامیدی می شوند و دیگر به فکر تولید اندیشمند و خاص نمی روند و از سوی دیگر مخاطبان، آثار مورد نیاز خود را که با بنیه مالی شان همخوان باشد، پیدا نمی کنند. متأسفانه تفکیک ناپذیری در عرصه صنایع دستی مشکلاتی را ایجاد کرده که راهی برای حل آنها پیدا نمی کنیم. صنایع دستی ما سال هاست به صورت یک کار تکراری در آمده و تنها به مهارت و فن آن توجه شده است. در این حوزه بستری فراهم نمی شود تا بخش خلاق رشد کند، وقتی هم که شما باید تولید انبوه کنید، به تکرار می افتید. برای تولید خاص داشتن در وهله اول باید اندیشه خاص داشت و پس از آن باید بستر انجام این کار خاص از روی سیستمی که متولی است، آماده شود. چرا که رده تولید کار خاص با تولید انبوه تفاوت های بسیاری دارد. ممکن است هنرمندی برای تولید یک کار خاص ۳۰ روز وقت بگذارد و یک نیروی تولیدی ماهر برای ساخت یک اثر ۱۰ روز، حتی در این میان برای انجام کارهایی که نیاز به مهارت چندانی ندارد، از نیروی نیمه ماهر هم بهره ببرد. بنابراین شیوه تولید کاملا متفاوت است و این تفاوت باید به هنگام ارزش گذاری، معرفی و عرضه نیز لحاظ شود. مهم ترین فعالیت ما در انجمن دوستداران سفال تبریز، ایجاد تفکیک میان این ۲ بخش است. یک بخش از تولیدات تکراری است، این آثار نقوش گذشته را معرفی می کنند و از آنجا که پاره ای از پدیده ها نظیر تفکر و خلاقیت را درون خود ندارد، با قیمت مناسب تری عرضه می شود. در عین حال برای تولید آنها از روش های بومی و نقوش باستانی استفاده شده و در جایگاه خود بسیار ارزشمند است. ولی بخش دیگر کاری خلاق است که با تکیه به نقوش گذشته با رنگ و بدنه و حال و هوای خاص، حرف جدیدی را می زند که نیازمند نگاهی دیگر است. در حقیقت ما تلاش می کنیم به عنوان کارشناسانی که در حوزه سفال فعال هستند، این ۲ بخش را تفکیک کنیم و به مخاطبان هم آموزش دهیم.
● درچند سال اخیر کیفیت تولید در صنایع دستی فدای کمیت شده و تولید انبوه سبب از دست دادن کیفیت شده است. از طرفی برای تبدیل هنر به صنعت و رواج دادن صنایع دستی میان مردم نمی توان از تولید انبوه صرف نظر کرد. به نظر شما امکان پذیر است به هنگام تولید انبوه، کیفیت را در سطح قابل قبولی نگاه داشت
به طور یقین می توان کیفیت تولید را بالا برد، اما آنجا که پای خلاقیت به میان می آید، چاره ای جز تولید اندک و افزایش قیمت نیست. حتی ممکن است طرح اولیه خلاقانه باشد اما هنگامی که همین طرح به صورت انبوه تولید می شود، وارد وادی خاصی می شود که باز هم باید شرایط تولید انبوه بر آن لحاظ شود. اما مشکلی که صنایع دستی و هنر بومی سال هاست از آن رنج می برد، این نیست. مشکل صنایع دستی ما این است که به ویژگی های آن توجه نمی شود. در حقیقت مهم ترین ویژگی که امروز می تواند حضور صنایع دستی در زندگی مردم را تداوم بخشد و سبب دوام آن شود، شناخت گذشته از منظرهای مختلف و تداوم گذشته است نه فقط تکرار آن زیرا اگر بخواهیم فقط جنسیت گذشته را تکرار کنیم، در اکثر موارد، اجناس تولید امروز که با دخالت ماشین و پیشرفت های علمی همراه است، از لحاظ دوام و کاربرد موقعیت بهتری دارند. اما اگر به ویژگی های بومی و سادگی هایی که در این تولیدات است به عنوان یک ویژگی نگاه کنیم، آن زمان است که برای تداوم آن نیاز به تحقیق، پژوهش و کار علمی پدیدار می شود. جنس حاصل از پژوهش، معرفی خاص خود را می خواهد به عنوان مثال جنس چینی به دلیل نوع ساخت و پخت در درجه حرارت بالا بسیار مقاوم تر و ضربه پذیرتر از سفالی است که در یکی از مناطق کشور با درجه حرارت ۱۰۵۰ پخته می شود. بنابراین باید تمام ویژگی های موجود در آن ظرف سفالی را بیابیم و با حفظ آنها و سپس معرفی دقیق ناشی از این شناخت، زمینه را برای عرضه مطلوب آن فراهم آوریم. هنگامی که به این مرحله رسیدیم و توانستیم تولید انبوه واجد ویژگی های منطقه را به مخاطب عرضه کنیم، صورت مسأله جدیدی هم مطرح می شود، این که چه کسی و با چه تفکری جنس را تولید می کند در پاسخ به این سؤال گونه هایی تولید می شود که تک است و علاوه بر حفظ آنچه به آن اشاره کردم، خلاقیت و تفکر نیز در آن جاری است. در این مرحله ، جنسی دیگر با شرایطی دیگر فراهم شده که نیاز به معرفی و مخاطب خاص خود را دارد و باید تفکیکی میان این ۲ نوع تولید در نظر گرفته شود.
● ایجاد چنین وضعی عرصه صنایع دستی و هنر را به هم نمی آمیزد
ابتدا باید توجه داشته باشیم که در گذشته صنایع دستی و هنر مترادف بوده اند و به همین دلیل است که وقتی به نحوه زندگی مردم گذشته نظر می اندازیم حس می کنیم زندگی آنها در هنر جریان داشته است. زیرا همه آثار به جامانده از آنها در عین این که حاصل تفکری هنرمندانه است، به وسیله دستی ماهر و صنعتگر ساخته شده و این استدلال است که هنر گذشته و صنایع دستی امروز را هم معنی می کند. با روشن شدن این مسأله، می توانیم به سراغ وسایل تولیدی در گذشته برویم و با مقایسه آنها به این نتیجه برسیم که مثلاً سماور مورد استفاده دهقانی در نقطه ای دوردست، با سماوری که در منزل خان ده یا منطقه وجود داشته کاملاً متفاوت بوده است. در حالی که اکنون هر ۲ این سماورها اثری ارزشمند و هنری به حساب می آیند، اما تفاوت های فاحشی با یکدیگر دارند و این تفاوت ها در قیمت های مادی امروزشان هم تأثیر دارد. حتی گاهی اوقات سماورسازان معتبر که از نظر هنری صاحب سبک بوده اند، امضای خود را در گوشه ای از کارهایشان حک می کردند و این مسأله سبب افزایش ارزش مادی هنری سماور می شد. آنچه در این میان ارزشمند است و ما از آن غافل شده ایم، همان قضیه تفکیک نوع تولید و به تبع آن تفکیک مخاطب و نوع معرفی است که در گذشته با دقت صورت می گرفته و اکنون مغفول واقع شده است.
● پس شما عقیده دارید برای ارتقای سطح صنایع دستی میان مردم و رفع مشکلات آن بیش از آن که به اثر تولیدی بها داده شود، باید به دست سازنده آن اهمیت دهیم
اگر چنین اتفاقی بیفتد، هنرمند حس می کند، هویتی مطرح دارد و اگر اثری مطلوب با کیفیت بالا تولید کند بر این هویت هنری تأثیر مثبت می گذارد وگرنه هویتش با علامت سؤال مواجه می شود. دیگر این که حد آدم ها از هم جدا می شود. گروهی به عنوان کارگر ماهر به تولید آثاری تکراری اما با کیفیت بالا می پردازند، آثاری که به دلیل رجعت به گذشته و معرفی آن پیشینه، اهمیت می یابند، این افراد صرفاً تولید کننده هستند. گروهی دیگر به عنوان کارگر ماهر خلاق عمل می کنند و از هر طرح خلاقانه ذهنشان، تنها یک اثر تولید می کنند و ممکن است برای همان یک اثر ساعت ها، روزها یا ماه ها وقت بگذارند، اما در عوض معرفی خوب حاصل از جدایی یاد شده، ارزش کارشان را برای مخاطبان آن روشن می کند.
● آینده صنایع دستی را چگونه ارزیابی می کنید
به عقیده من، بزودی هنرمندان خلاق جای خود را میان کارگران ماهر باز می کنند و پس از آن کار به جایی می رسد که با وجود ماشین، دیگر نیازی به کارگر ماهر نخواهد بود. چرا که ماشین می تواند کارهای تکراری با کیفیت یکسان و پیش بینی شده را به راحتی و با هزینه ای کمتر از نیروی انسانی تولید کند. مدتی پیش در جلسه برنامه ریزی درسی دانشجویان صنایع دستی عنوان شد که مهم ترین فعالیت این دانشجویان پس از فارغ التحصیل شدن، مدیریت کارگاه های هنری و صنایع دستی است. نکته ای که من به سیستم برنامه ریز اعلام کردم این بود که این دانشجویان باید به گونه ای تربیت شوند و ذهنشان آمادگی یابد که خودشان تولیدکنندگان آینده باشند نه مدیران آینده. هر چند ممکن است مجموعه ای را هم مدیریت کنند اما از همین ابتدا باید بیاموزند، وظیفه یک کارشناس صنایع دستی در وهله اول تولید طرح خلاقانه و سپس اجرای آن است و ما تنها در این صورت می توانیم آینده روشنی را برای صنایع دستی مان بسازیم. باید نفس تولید برای دانشجو ارزش تلقی شود نه مدیریت. چرا که در جایگاه مدیریتی بسیاری از ارزش های صنایع فراموش می شود. در حال حاضر بسیاری از استادکاران معماری ایرانی از بین رفته اند و دیگر هیچ کس جایگزین آنها نشده است و این ترس وجود دارد که این فن جز در میان کاغذها و کتاب ها باقی نماند، چرا که طاق گنبد زدن، بالای داربست رفتن و دست زدن به ملات و آجر و گل برای کارشناسان و فارغ التحصیلان معماری ضد ارزش است. آنها فکر می کنند تنها وظیفه شان مدیریت کردن است و این بی انگیزگی در زمینه تولید، بسیاری از شاخه های معماری سنتی ما را از بین برده یا تولید آن را به سطح نازلی رسانده است.
حجت عبدالرحمانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید