شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


زبان فروغ


زبان فروغ
« امکانات زبان فارسی خیلی زیاد است . این خاصیت را در زبان فارسی کشف کردم که می شود ساده حرف زد ... یعنی به همین سادگی که من دارم با شما حرف می زنم ... وقتی از من می پرسید در زمینه زبان و وزن به چه امکان هایی رسیده ام ، من فقط می توانم بگویم به صمیمیت و سادگی ».
(( فروغ فرخزاد ))
شعر او عین حرف زدن ، روان و سر راست است با همین لغات مستعمل و رایج امروزی و روی هم رفته زبان سلیس و به قول قدما فصیح و بلیغ دارد . و یکی از موارد که به روانی زبان او کمک شایانی کرده است ، اوزان شعری اوست که معمولا به طبیعت کلام گفتاری نزدیک اند .
یکی از مختصات چشمگیر زبان او بسامد زیاد لغات اروتیک است که ظاهرا ناخود آگاه در همه اشعار او پراکنده اند : هماغوشی ، تصور شهوتناک ، تن برهنه ، جفت ، عریانی ، بوسه ، میل دردناک بقا ، خون و غیره ...
آنچه در این قسمت مطرح می شود یک جنبه از نقایص زبانی اوست که متاسفانه در غالب اشعار نو دیده می شود و فی الواقع مرضی است که گریبانگیر شعر معاصر شده است و آن این است که شاعر ناگهان در وسط زبان امروز فارسی ندانسته از ترکیبات فرسوده کهن و مخفف های شعری قدیم و به طور کلی از نحو زبان قدیم فارسی استفاده می کند و با این کار خواننده را از فضای امروزی شعر بیرون برده به مرداب چند صد سال پیش پرتاب می کند . بدین ترتیب اضطراب سبک پیش می آید . البته اضطراب سبک مقول بالتشکیک است . اولا بسامد آن در آثار برخی بسیار بالاست و خوشبختانه در فروغ چنین نیست و ثانیا گاهی خیلی چشمگیر است ، یعنی از لغت یا ترکیبی یا مخصوصا « نحو » ی استفاده شده است که در زبان قدیم زیاد به کار می رفته و به اصطلاح مبتذل شده است و این مورد هم خوشبختانه در فروغ کم است .
فریدون توللی می گوید :
(( بلم آرام چون قوئی سبکبال
به نرمی بر سر کارون همی رفت ))
در کنار لغات جدید بلم و قو و کارون که در شعر قدیم مرسوم نبوده اند و جوّ و فضائی جدید ایجاد کرده اند با کمال بی ذوقی به جای « می رفت » ، « همی رفت » گفته است و شدیدا به لحن شعر آسیب رسانده است .
و اینک نمونه هائی از فروغ :
در غزل نو به مطلع :
(( چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی ))
که در آن لغات و ترکیب ها و نحو و فضا جدید است :
(( تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی ))
در بیت آخر به شیوه زبان کهن فارسی بر سر فعل ماضی « ب » آورده است :
(( در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟ ))
و این « بنشست » ناگهان خواننده را از زمان حال به اعماق گذشته پرتاب می کند و به او می گوید که گوینده انسانی کاملا معاصر با تو نیست ! این گونه « تداخل سبک ها و یک دست نبودن سخن به شدت از تاثیر کلام می کاهد » و سخن بلیغ یعنی موثر . کلام به قول فرنگی ها consistency ندارد و یکدست نیست. در « فتح باغ » می گوید :
(( و زمینی که زکشتی دیگر بارور است ))
حال آنکه در زبان مرسوم امروزی به جای « از » ، « ز » نمی گویند و « ز » از مختصات زبان قدیم است .
(( تو آمدی ز دور ها و دور ها
ز سرزمین عطر ها و نور ها ))
« آفتاب می شود »
(( تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت ))
« میان تاریکی »
چندین مورد ترکیب « کز » ( که + از ) را آورده است که ابدا در فارسی امروزی معمول نیست :
(( کز پشت شیشه در اتاق گرم ))
« آن روز ها »
(( و هیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته ایمان است ))
« آیه های زمینی »
هیچ شاعری نباید به بهانه های ضرورت وزنی به این گونه ترکیبات فرسوده تن دردهد . مگر این که بافت کلام کهن باشد و شاعر عالماً عامداً سبک خود را بر تلفیق زبان نو وکهن نهاده باشد ( مانند اخوان و شاملو) . آرکائیسم که استفاده از لغات کهن است مطلب دیگری است و عدم توانائی بر زبان و عدم اطلاع از نُرم های زبانی مطلب دیگر .
دیگر از معایب زبانی در شعر امروز استفاده از اشکال مخفف است که در شعر کهن مرسوم بود ، اما امروزه در محاوره مردم شنیده نمی شود . مثل آوردن « کوته » به جای کوتاه در این شعر فروغ :
(( شب ها که می چرخد نسیمی گیج
در آسمان کوته دلتنگ ))
« در آب های سبز تابستان »
یا آوردن « کنون » به جای اکنون :
(( نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها ، ز ابر ها ، بلور ها ))
« آفتاب می شود »
گاهی استفاده از لغاتی که در غزل کهن مرسوم بود مثل هجر و وصال و دلبر و دلدار و دلداده و کمان ابرو ونظایر این ها به سلامت زبان امروزی شعر صدمه می زند :
(( می شکفتم ز عشق و می گفتم :
هر که دلداده شد به دلدارش ))
« شعر سفر »
فروغ در مصاحبه ای می گوید : « من در شعرم ، بیشتر از هرچیز دیگر سعی می کنم از ( زبان ) استفاده کنم ، یعنی من چون این نقص را در زبان شعری خودمان احساس می کنم ، نقصی که می شود اسمش را کمبود کلمات گوناگون نامید . شعر ما مقداری سنت به دنبال دارد ، کلماتی دارد که مرتب در شعر دنبال می شود . این ها مفهوم خودشان را از دست نداده اند ولی در گوش ها دیگر مفهومشان اثر واقعی خودشان را ندارند . در ثانی کلمه هایی که سنت شعری به دنبال دارند با حس شعری امروز ما جور در نمی آید ، به خاطر این که زندگی ما عوض شده و مسایل تازه یی مطرح شده که حس های تازه یی به ما می دهد و ما به خاطر بیان این حس ها احتیاج به یک مقدار کلمات تازه یی داریم که چون در شعر نبوده اند ، در شعر آوردنشان خیلی مشکل است » .
خوشبختانه این مورد هم در شعر فروغ زیاد نیست . به طور کلی چند شعر نخستین مجموعه تولدی دیگر ضعیف است و یکی از ضعف ها همین مساله زبانی است که مطرح کردیم . و هر چه در شعر های فروغ پیش برویم ، این گونه اشکالات کمتر می شود ، زیرا شعر به زبان گفتگو – که همواره درست است – نزدیکتر می شود . او برای این زبان ساده و درست زحمت کشید : « خیلی کاغذ سیاه کردم . حالا دیگر کارم به جایی رسیده که کاغذ کاهی می خرم . ارزان تر است . »
و اکنون چند نمونه انحراف نحوی :
(( می خواستم بگویم
اما شگفت را ))
« وصل »
« شگفت را » به قول سبک شناسان syntactic deviation دارد ، یعنی در زبان امروز فارسی چنین جمله و اصطلاحی به کار نمی رود .
(( پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز ...))
« تولدی دیگر »
به جای پسرانی که عاشق من بودند .
(( آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ))
« ایمان بیاوریم ... »
به جای در باغچه .
اشکالات زبانی در شعر برخی از مدعیان شعر و شاعری به حدی زیاد است که مختصّه سبکی محسوب می شود !
با تشکر از آقای دکتر سیروس شمیسا :
این مطلب برگرفته از کتاب « نگاهی به فروغ فرخزاد » می باشد
منبع : کلوب