جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


« تماشای این فیلم به افراد بالای ۱۶سال توصیه نمی شود»


« تماشای این فیلم به افراد بالای ۱۶سال توصیه نمی شود»
یک فیلم داریم از کارگردانی نام آشنا که "قدمگاه"اش در مقیاس سینمای ایران،فیلم قابل قبول و خوش ساختی بود،هرچند که آن جا هم می شد سایه سنگین کارگردان را در جای جای فیلم حس کرد. این طوری بود که آدم به خودش می گفت داستانی به این سادگی و روانی را می شود راحت تر هم تعریف کرد و اینقدر تماشاگر را دست کم نگرفت و برای شیرفهم کردن او به اغراقهای عجیب و غریب دست نزد. حالا و در "اقلیما" قضیه برعکس است و مشکل اصلی با فیلم نیزدرهمین قضیه است و جریانش هم این شکلی است که الان برای‌تان تعریف می کنم.
محمد مهدی عسکرپور فیلمنامه را به کمک محمدرضا گوهری نوشته است که در کارنامه اش فیلم‌هایی همچون"خیلی دور،خیلی نزدیک" و "یک تکه نان" را دارد. مدیر فیلمبرداری مرتضی پورصمدی است که فقط همین امسال دو فیلم "دایره زنگی" و "آتش سبز" را فیلمبرداری کرده است.
تدوین و طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی فیلم به ترتیب کار بهرام دهقانی و علی عابدینی است که نیاز به معرفی ندارند. آهنگساز اثر محمدرضا علیقلی است. محسن روزبهانی کارجلوه های ویژه را برعهده دارد که اگر اورا نمی شناسید کافی است بدانید که جلوه های ویژه فیلمی همچون "دوئل" برعهده او بوده است.
بازیگرانی همچون پانته آ بهرام،حسین یاری و شاهرخ فروتنیان در بهترین فرم خود قرار دارند و اتفاقا چیزی که از همه برجسته تر است کارگردانی فیلم است که دقیق و سخت گیرانه انجام شده و این قضیه درتک تک سکانسهای فیلم به چشم می خورد،اما... همین اماست که نکته اصلی این یادداشت است و باعث می شود این همه زحمت و کار تر و تمیز خرج داستانی شود که دربهترین حالت یک جریان خاله زنکی ساده است.
درست عکس "قدمگاه" که با داستانی خوب و درست سروکار داشتیم و کارگردانی عسکرپور بود که اغراق آمیز و گل درشت بود. "اقلیما" قرار است یک فیلم ترسناک باشد.
تکلیف کار از اول معلوم است ولی بعد از گذشت مدت کوتاهی از فیلم و زمانی که چشم تماشاگر به تمهیدات فرمی خوب و کارگردانی منظم فیلم عادت می کند و حالا دیگر در به در به دنبال خط داستان می گردد تا درآن فرو رود و فیلم را با اشتیاق دنبال کند.
ناگهان درمی یابد که بله،آقای عماد پولدار و موفق(حسین یاری)،از دست زن روان پریشش خسته شده و با یک زن زیبا رابطه برقرارکرده و حالا دنبال دک کردن سارا(پانته آ بهرام) و یک سره کردن ماجراست. به عنوان یک سوال می خواهم بدانم صحنه هایی که سارا در خانه،آن زن موطلایی را می بیند و آنقدر می ترسد و دچار پریشان احوالی می شود چگونه می توانند تماشاگری را بترسانند که همان اول فیلم موی طلایی پرستار بخش را روی تخت عماد دیده است و تا ته قضیه را خوانده است؟
سکانس به هم ریختگی اتاق سارا و تلفن او به عماد و آمدن پلیس را در نظر بگیرید. سارا شدیدا به هم ریخته است،عماد هم آن جا دارد ادای کسی را در می آورد که از حضور معشوقه اش درخانه بی اطلاع است. پلیس می رود تا اتاق را بررسی کند. در اتاق در یک نمای بسته، باز می شود.
بیننده در اوج هیجان و تعلیق منتظر است ببیند چه خبر است... که ناگهان افسر پلیس به بدترین شکل ممکن اسلحه اش را می کشد تا ببیند ملحفه های تخت اتاق را کی به هم زده است، آدم از خنده روده بر می شود. سکانس رفتن سارا به آن مراکز عجیب و غریب رمالی و کف بینی هم هست.
آن جایی که مرد مو بلند ترسناک به سارا می گوید آن که در خانه ات پنهان شده یک پری است و نامش هم اقلیماست و کمی بعد، هنگامی که سارا می خواهد از کلینیک!خارج شود از زبان دونفر دیگر هم می شنود که "دیدی؟
گفت اسم پریه اقلیماست..." البته یک مساله مهم در این میان وجود دارد که دلیل تاخیر دو سه هفته ای در نوشتن این یادداشت نیز بوده است و آن این که شاید نوع نگاه من به عنوان یک تماشاگر با دیگر مخاطبین فیلم تفاوت داشته باشد و ممکن است خیلی از بینندگان با فیلم ارتباط برقرار کرده و ازآن ترسیده باشند،به هرحال آنچه که می خوانید برداشت من از "اقلیما"ست و طبیعتا نظر دیگران هم محترم است. نمی دانم،شاید به اوضاع این روزهای سینمای ایران بر می گردد و شاید هم به حال و روز این ایام خودم، ولی من با دیدن "اقلیما"،به جای ترس تاسف خوردم و آرزو کردم که کاش داستان جدی تری برای این فیلم خوش ساخت انتخاب می شد
امیر جلالی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید